قصهی کتابهای پرفروش و پرخواننده همیشه جذابیت خاصی برای صنعت سینما داشته است. هم کمپانیهای فیلمسازی و هم فیلمسازان علاقه خاصی به برگردان سینمایی نوشتههای ادبی دارند. برخی از این اقتباسها مورد توجه تماشاگران قرار گرفته و تبدیل به آثاری پرفروش میشوند و برخی خیر. «رودخانهی خاطرات» ساختهی رابرت ردفورد در دستهی دوم قرار میگیرد. با این حال منتقدین فیلم را یک کار باارزش ارزیابی کردند. ردفورد هم مثل کلینت ایستوود بازیگری است که کارگردانی را دوست دارد. ایستوود طی سالهای اخیر- و در اوج دوران کهنسالی- تبدیل به یک فیلمساز مطرح شده است و شاید قرار است که مشابه همین اتفاق برای ردفورد هم رخ بدهد.
کتاب درام و شرححالگونهی #نورمن_مکلین آنقدر جذابیت داشت که ردفورد را وسوسه کند تا آن را به صورت یک فیلم سینمایی کارگردانی کند. قصهی کتاب درباره دو برادر به نام نورمن (خود نویسندهی کتاب با بازی کریگ شیفر) و پل (با بازی برادپیت) است که در منطقهی کوهستانی و سرسبز مونتانا بزرگ میشوند. در حالی که یکی از این دو روحیهای شورشی دارد و علیه پدر خانواده موضعگیری میکند، دومی بسیار آرام است. نکتهی مشترک در این دو برادر، عشقشان به ماهیهای پرندهی داخل آب رودخانه است. در حقیقت این ماهیهای پرنده و تلاش آنها برای زندگی دستمایهی اصلی قصه فیلم است. در عین حال طرز شکار این ماهیها ویژه است و کسی که میخواهد آنها را بگیرد، باید خیلی دقیق عمل کند. اگر آدم بتواند کار شکار ماهیهای پرنده را درست انجام دهد، میتواند به راحتی بر رودخانه مسلط شود و به کشف تازهای از خودش، رودخانه و ماهیها برسد. در چنین شرایطی ماهیگیر بدون آن که زمان را از دست بدهد میتواند کارش را به درستی انجام دهد. در یک کلام اگر آدم بتواند این موضوع را درک کند و رودخانه را بشناسد، ماهیها و تمام چیزهایی که در اطراف رودخانه وجود دارند، به صورت یک نعمت ویژهُی خداداده در خدمت و اختیار آدمی قرار میگیرند. طی کردن بقیهی راه در این شرایط کار دشواری نیست. آنچه گفته شد حکم یک خاطرهی جذاب کودکانه از دوران طفولیت یک زندگی وسترنی را دارد که اولین بار حدود بیست سال قبل در کتابی که نورمن مکلین نوشت، مورد بحث و بررسی قرار گرفت. مکلین زمانی آغاز به کار نگارش خاطرات قدیمی خود کرد که با درجه پروفسوری از دانشگاه شیکاگو بازنشسته شد. آنچه او در کتابش آورد قصهای بود که پدرش برایش تعریف کرده بود و او تلاش داشت تا این قصه را به رشتهی تحریر درآورد. زمانی که کتاب منتشر شد، خود مکلین هم انتظار موفقیت زیادی را برای آن نداشت. اما کتاب او سریعاً خوانندگان زیادی پیدا کرد و چند بار تجدید چاپ شد. آدمهای مختلفی -با روحیاتی متفاوت- خواننده این کتاب بودند و هر یک از آنها چیزهای متفاوتی از این کتاب آموختند. برای بسیاری کتاب چیزی شبیه قصهی معروف «هکلبری فین» بود.
نسخهی سینمایی ردفورد از کتاب مکلین تلاش دارد تا نوع نگاه و زبان قصهای وی را در خود حفظ کند. خود وی در فیلم در نقش راوی ظاهر شده و روایت قصه را به عهده دارد. بسیاری از منتقدین این عمل ردفورد را تحسین کرده و گفتند خیلی خوب شد که فقط صدایش در فیلم شنیده میشود و خودش در آن بازی ندارد. با این حال در طول فیلم ما نمیتوانیم به سادگی حوادث و وقایع را همان گونه که اتفاق می افتد، ببینیم. در تمام طول فیلم به ما یادآوری میشود که این صحنهها خاطراتی از یک گذشتهی دور هستند. مؤلف کتاب که کاراکتر اصلی قصهی فیلم هم هست، دورانی از زندگیاش را با مشکلات خاصی طی کرده و حالا تلاش دارد درسهایی را که از این مشکلات گرفته، مورد بحث و بررسی قرار دهد. صحنههای فیلم در لوکیشنهایی فیلمبرداری شده که حال و هوای یک ایالت وسترنی در یک گذشته نه چندان دور را به خوبی القا کند. فاصلهی بین شهر و روستا هم خیلی خوب در فیلم به تصویر کشیده شده است. اگر بینندگان فیلم قصهی کتاب مکلین را خوانده باشند، به راحتی متوجه این نکته میشوند که برگردان چنین نوشتهای به یک کار سینمایی چقدر سخت است. در حقیقت قصهی کتاب فقط حکم یک راهنما را دارد و بخش اعظم حوادث قصه در لایهی زیرین سطحی قرار دارد که گویی هیچ چیزی در آن اتفاق نمیافتد.
ردفورد و همکار فیلمنامهنویس او ریچارد فریدنبرگ به خوبی میدانستند که اکثر حوادث و اتفاقات در زندگی واقعی هر کسی اتفاقی یا پیشبینی نشده است. در چنین احوالی ما به هیچ وجه توانایی آن را نداریم که با تقدیر خود بجنگیم یا آن را به صورت دیگری درآوریم. آنها با چنین دیدگاهی قصهی فیلمنامه را نوشتهاند. فیلمنامه فیلم درسهایی را که مکلین از زندگی گرفت، نشان میدهند و تماشاچی میبیند که او در مواجهه با اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد چگونه رفتاری در پیش میگیرد و چه عکسالعملی نشان میدهد. مکلین در تند باد حوادث غیر قابل پیشبینی پیش روی خود با صداقت و شهامت برخورد میکند. فیلم هم میتواند پیام خود را در این رابطه به گوش بیننده برساند و احساسات او را درگیر خویش کند.
ارسال دیدگاه