تاکنون درباره داریوش شایگان،”اندیشمند خلاق”،”متفکر چند ساحتی”،”فیلسوف فرهنگ” و یا به عبارتی “سیاحتگر معانی” مطالب متعدد و متنوعی به رشته نگارش درآمده است.خود شایگان هم در زمره معدود اندیشمندان ایرانی بوده که در جهت تبیین و توصیف بسیاری از زوایای تفکر خود در خلال گفتوگوها و مصاحبههای فراوانی که در این سالها داشته، مطالب مهمی را بیان نموده است.ولی با وجود تمامی این مطالب هنوز بسیاری از زوایای دیگر اندیشههای او به اندازه کافی مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته است و همچنان نقاط قوت و ضعف مبانی تفکر او (مانند بسیاری دیگر از روشنفکران و اندیشمندان وطنی) از زوایا و چشماندازهای گوناگون،باید مورد نقد و بررسیهای جدیتری قرار بگیرد و شکی نیست که پیشرفت و ترقی در مبانی فرهنگی یک جامعه (بخصوص در میان نخبگان) پیش از هر چیز با نهادینه شدن رویکردهای نقادانه و فارغ از تنفر-شیفتگی در میان اعضای آن ایجاد میشود.امری که تداومش باعث میشود که به جای غلبه نگاههای غیر واقع بینانه اسطورهگرای مبتنی بر “تجلیل” و “تحقیر”، تحلیل وارزیابی دقیق آرا و آثار یک فرد در اولویت و جایگاه والاتری قرار گیرد.
هر چند که تا رسیدن به این مرحله، راه درازی را در پیش داریم و کلیت جامعه ایرانی و بطور خاص جریان روشنفکری ایران ، بنا به دلایل مختلف فرهنگی، تربیتی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و… هنوز به آن درجه از بلوغ فکری دست نیافته است که فارغ از دلبستگیها و تعصبهای شخصی، عقیدتی، قومی، قبیله ای، و… خود نقد و تحلیل واقع بینانهای از امور مختلف ارائه دهد. ولی به هر حال آگاهی به این معضل و سعی و تلاش برای برون رفت از آن با تمرینهای مکرر، خود، میتواند مقدمهای برای نهادینه کردن عادات جدیدی در وجودمان باشد. در سطوری که در پی خواهد آمد سعی خواهم نمود که برخی از دیدگاههای کلی خود را درباره زوایایی از اندیشههای شایگان از ابتدای فعالیتهای فکریاش تاکنون از دریچه ذهنی خود بیان نمایم. امیدوارم که بتوانم تا اندازهای دریچههای تازهای از تفکر او را در این فرصت کوتاه به روی بسیاری از خوانندگان گرامی بگشایم.
۱)شایگان بیش از آنکه یک فیلسوف به معنای متعارف کلمه باشد در مجموع متفکری آزاد است که در فرهنگهای مختلف غور و سیرو سلوک کرده است و به همین دلیل اصولا نظام فکریاش چند لایه، چهل تکه و برآمده از رشتههای مختلف علوم انسانی و بعضا علوم طبیعی است و کمتر، خصلتی ایدئولوژیک و تک بعدی دارد که انعکاس دقیق و واضح آن را میتوانیم در یکی از مهمترین کتابهای او یعنی “افسون زدگی جدید” ملاحظه کنیم. از منظری دیگر اگر مطابق تقسیمبندی جالب فرانسیس بیکن در کتاب “ارغنون نو” اهالی فرهنگ یک جامعه را به ۳ دسته :”مورچگان”،”عنکبوتان” و “زنبور های عسل” طبقه بندی کنیم.شایگان بیتردید در زمره زنبورهای عسل قرار میگیرد.چون نه مانند مورچگان تنها در راستای جمع آوری دادهها و اطلاعات مختلف و متنوع عمل میکند(کسانی که رویکردی دایرهالمعارفی نسبت به دانش دارند) و نه همانند عنکبوتان صرفا به عمق مسایل نفوذ میکند و به تجزیه و تحلیل رویدادهای مختلف بسنده کرده است بلکه همزمان علاوه بر جستجوگری در راستای جمعآوری دانستههای گوناگون بشری قدم برداشته است و سعی میکند که بصورت معتدل، افزون بر نظارهگری صرف، رویکردی نقادانه نسبت به مسایل گوناگون بشری داشته باشد.در کل همچنان که توضیح خواهیم داد داریوش شایگان بیش از آنکه درجهت تجزیه و تحلیل و ریشه یابی موشکافانه مسایل بشری و رویدادهای جهانی مسائلی را بیان کند و در جهت توصیه و ارایه راه حل برای مشکلات و آسیبهای جوامع بشری قدم بردارد، یک توصیف کننده خیلی خوب شرایط متفاوت جوامع شرقی و غربی است و بنا به قول خودش:”هدف من در بیشتر کتابهای انتقادیام، خانه تکانی بوده است و به هیچ عنوان، قصد جمع کردن سنت و مدرنیته را نداشتهام.آنچه تمام هم و غم مرا در این زمینه تشکیل میدهد،آن است که نقاط افتراق واختلاف سنتم را با تجدد نشان دهم.شاید بتوان کار مرا به نوعی،ساختار شکنی و شالوده شکنی(deconstruction)تشبیه کرد.”(از گفت و گوی حسین کاجی با شایگان،مندرج در دنیای سخن شماره ۷۷)
۲) شاید از نظر فرمی بتوان کارنامه فکری شایگان را به دو دوره آکادمیک و روشنفکری طبقه بندی کنیم و به لحاظ محتوایی نیز می توان ۳ دوره گوناگون را برای مجموعه فعالیت های اندیشه ورزانه او در نظر بگیریم. در دوره نخست می توان گفت که در مجموع،شرق گرایی و سنت گرایی بر بنیان های اندیشه او غلبه دارد و بصورت دقیق تر می توان به این دوره، دوران تفکر نیمه سنتی و نیمه مدرن اطلاق کنیم. اما دوران دوم، در کلیت موضوع دوران غلبه تفکر مدرن و غرب محور بر نظام فکری اوست و در نهایت به دوران سوم می رسیم که در این دوران تفکرات شبکه ای و پسامدرنیستی در ساختار ذهنی شایگان مسلط است،البته با این توضیح که در بسیاری از مواقع نمی توانیم بصورت ریشه ای این دوران به ظاهر متفاوت فکری او را(به لحاظ زمانی) از هم جدا کنیم،چون در بسیاری ازموارد،جنبه های گوناگون فکری وی در هم تنیده و متداخل شده اند که به راحتی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و اصولا این مساله با همان چهل تکه بودن خصلت اندیشگی شایگان بی ارتباط نیست.بهر حال دوران جدی فعالیت های آکادمیک داریوش شایگان از میانه دهه ۱۳۳۰ شمسی واز هنگام تحصیل در ژنو آغاز می شود و تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به طول می انجامد. فعالیت های اصلی فکری او در این دوران ترکیبی از تفحص در وجوه مختلف اندیشه های سرزمین هند(بخصوص تامل در ادیان و شاخه های گوناگون عرفان هندی)و فرهنگ عرفانی ایرانی-اسلامی و در نهایت عرفان تطبیقی است که انعکاس دقیق آن را می شود در کتاب های:”ادیان و مکاتب فلسفی در هند”و رساله دکترای او تحت عنوان”آیین هندو و فلسفه اسلامی” یا “هندوییسم و تصوف” ملاحظه کرد،کتاب هایی که در مجموع خصلت دایره المعارفی دارند و از هرگونه مواجه مستقیم با رویداد های فرهنگی-اجتماعی بری هستند و در کل در چارچوب متافیزیکی صرف و فارغ از تجزیه و تحلیل نوشته شده اند.بنابراین “هند شناسی” نخستین دغدغه وعلاقه جدی شایگان در کل دوران مختلف فکری او بوده است.نخستین مشوق او به مطالعه در این زمینه، ژان هربر استاد دانشگاه ژنو بود و از آن پس، شایگان به آموختن جدی زبان سانسکریت و مطالعه متون مقدس هند مشغول شد.از همان ابتدا سه چیز باعث علاقه بیشتر شایگان نسبت به فرهنگ و جامعه هندی شد:یکی اینکه این جامعه بیش از همه به یک موزه زنده شباهت دارد که به قول شایگان هند ترکیبی از دین،فلسفه و زندگی است و نکته دوم در تداوم فکری و تجربیات زیستی خاص و شگفت انگیز این جامعه نهفته است بطوریکه می توان گفت که ما حدود ۳۰۰۰ سال تفکر مداوم ویکسری مناسک و شعائر(مثل قرائت یکسری سرود ها و تفاسیر) را می توانیم در این جامعه بخوبی ملاحظه کنیم و نکته دیگر اینکه در جامعه هند، در آن واحد،تمامی سطوح آگاهی در حال همزیستی با یکدیگر هستند. هم چنین وجود خصلت چند فرهنگی((multicultural و دارا بودن خصلت مداراجویانه (tolerance)درزمره دیگر خصوصیاتی بودند که در دوران بعدی توجه شایگان را بار دیگر نسبت به این جامعه جلب کرد( برای مطالعه بیشتر در این زمینه از جمله رجوع شود به مصاحبه رامین جهانبگلو با شایگان،مندرج در فصلنامه پل فیروزه شماره ۶،زمستان ۱۳۸۱)همچنان که گفته شد، دراین دوران ۱۰-۱۲ ساله (که با یک دوره انزوا از فضای اجتماعی و سلوک عملی عرفانی همراه بود) شایگان ازمطالعات مرتبط باهند شناسی به سمت عرفان تطبیقی گرایش پیدا می کند و در راستای آن پس از آشنایی با هانری کربن(یکی از موثرترین اندیشمندان در دوران نخست حیات فکری شایگان)با بسیاری از علمای عرفان گرای ایرانی چون:علامه طباطبایی،سید جلال آشتیانی و حکیم الهی قمشه ای آشنا می گردد و بخاطر مراودات مداوم با آنها به صورت نسبتا خوبی با مبانی نظری و عملی عرفان اسلامی و تفکر شیعی، آشنا می شود.این آشنایی البته اثر خود را در نگارش برخی کتاب های شایگان در دوران بعدی چون:”بت های ذهنی و خاطرات ازلی”و “هانری کربن:آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی”نیز باقی می گذارد.
اما دوران روشنفکری شایگان از حدود اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۵۰ شمسی آغاز می شود که البته محصول نهایی این دوره با نگارش دو کتاب :” بت های ذهنی و خاطرات ازلی”(۱۳۵۵) و سپس معروف ترین کتاب او در دوران پیش از انقلاب یعنی:”آسیا در برابر غرب” نمود پیدا می کند.شایگان در این دوره از آن حالت ایزوله و انزواگرایانه خود و معاشرت محدود خود با برخی علما و اهالی فرهنگ خارج شده و ارتباط نسبتا گسترده ای را با بسیاری از محافل روشنفکری وافراد مشهور منتسب با این جریان پیدا می کند.در این دوران او نه تنها در مجلاتی چون فرهنگ و زندگی و الفبا(به سردبیری غلامحسین ساعدی) مطالبی را می نویسد بلکه حتی در برخی مراکز فرهنگی وابسته به حکومت سابق مانند:مرکز مطالعات تمدن ها به کار مشغول می شود.در این دوران بنیان های اندیشه شایگان بیشتر تحت تاثیر برخی متفکران منتقد مدرنیته غربی مانند:نیچه،هایدگر،یاسپرس،پل تیلیش،رنه گنون،خوزه اورتگای گاست، وکارل گوستاو یونگ قرار می گیرد.البته کتاب “بت های ذهنی و..” او در حد میانه ای از رویکرد اجتماعی و اسطوره شناسی قرار دارد و کماکان نگاه متافیزیکی و شهودی منبعث از عرفان و تفکر سنتی ایران و هند(با تاثیرات فراوان از رویکرد اسطوره گرایی کارل گوستاو یونگ)در آن مشهود است.ولی آن کتابی که رویکرد دقیق تر شایگان را(که دوران تفکر نیمه سنتی و نیمه مدرن یا نیمه شرقی،نیمه غربی اوست) در دهه ۱۳۵۰ به ما نشان می دهد، کتاب مشهور و برجسته:” آسیا در برابر غرب” است.او هرچند در قسمت هایی از این کتاب تلاش کرده که نگاه معتدل خود را در زمینه های مختلف نشان دهد وسعی می کند، فارغ از تعصب های حاکم و متعارف جامعه روشنفکری آن روز ایران(و حتی جهان) جهان شرق و غرب را بررسی کند و بخصوص با رویکردی فلسفی و متافیزیکی،نقاط افتراق این دو نظام فکری را به خوانندگان نشان می دهد اما رویکرد غالب او در این کتاب از نگاهی رمانتیک و عاطفی به جامعه شرقی حکایت دارد بطوریکه در مجموع نتیجه عملی تفکرات غربی را افتادن در دام نهیلیست می داند و برآیند تفکرات شرقی را سرشار از معنویت و عرفان گرایی قلمداد می کند و می توان به صورت کلی گفت که پروژه اصلی شایگان در این کتاب:”بازگشت به اصالت های تفکر شرقی” و بیان “راه حل آسیایی” است و البته برخلاف عقیده کسانی چون جواد طباطبایی نمی توان روش شایگان را در طرح پروژه راه حل آسیایی با روش کسانی چون آل احمد(در کتاب غربزدگی) و احسان نراقی(در کتاب آنچه خود داشت و غربت غرب) و حتی علی شریعتی (در رساله بازگشت به خویشتن) یکسان قلمداد کرد.چرا که صرف نظر از رویکرد فلسفی شایگان( که در برابر رویکرد جامعه شناسانه نراقی و آل احمد و شریعتی قرار می گیرد)باید گفت که وی در این کتاب به هیچ وجه همانند اصحاب ایدئولوژیک آن زمان ایران نسخه چینی نمی کند و ندای بازگشت به فرهنگ اصیل شرقی را سر نمی دهد بلکه تلویحا این مساله را بیان می کند و دیگر اینکه او در بخش هایی ازهمین کتاب “آسیا در برابر غرب” بسیاری از ویژگی های تفکر شرقی مانند:نداشتن رویکرد با فاصله از امور و فقدان نگاه انتقادی را مورد سرزنش قرار می دهد و بسیاری از دستاوردهای مدرنیته مانند: داشتن رویکرد انتقادی و تثبیت حکومت قانون،اصل مسئولیت مدنی،آزادی و حقوق فردی را ارج می نهد و حتی در فصل پایانی این کتاب(که به عبارتی می توان آن را نقد بسیاری از بخش های دیگر همان کتاب تلقی کرد)خوانندگان را از افتادن در دام چاله شرق گرایی(به قول خودش)بر حذر می دارد.در عین حال باید توجه داشت که در نگاه فلسفی شایگان غربزده کسی نیست که به صفات وخصوصیات غربی،مشتبه شده باشد،بلکه کسی است که اصولا شناختی از مفاهیم غربی ندارد.همچنین شایگان در این دوره به سیاق احمد فردید، فرهنگ و تمدن غرب را یک کلیت تجزیه ناپذیری قلمداد می کند که نمی توان قسمتی از آن (مثلا تکنیک، صنعت و روش های اقتصادی) را مورد استفاده قرار داد و از بخش دیگر آن(مانند جهان بینی و نظام ارزشی)صرف نظر کرد.جالب است که شایگان این نوع رویکرد را درقسمتی از دوران بعدی فکری اش نیز کم وبیش حفظ می کند مثلا وی در بخشی از کتاب “انقلاب مذهبی چیست” تحت عنوان تعطیلات تاریخ از جمله می گوید:”در اوج توهم به این باور ساده انگارانه رسیدیم که گویا می توانیم،در میان انبوه چیز هایی که به سوی ما سرازیر می شود،دست به گزینش بزنیم یا سره را از ناسره جدا کنیم.تکنیک و سلاح های آتشین را بگیریم ولی از پذیرش آرا ناسوتی و ویرانگری که شالوده آنهاست شجاعانه خود داری کنیم،یعنی هم مسلمانی تام و تمام بمانیم و در همه عرصه های زندگی به شریعت گردن نهیم ولی در عین حال سرمایه داری فعال و تکنوکراتی کارآمد باشیم”(تعطیلات تاریخ-مجله گفت وگو شماره ۶) بهر حال اشکال نظری اساسی شایگان در این دوره این است که آنقدر بصورت ذاتی و با رویکرد کل نگرانه، نظام فکری آسیایی را از نظام فکری غربی جدا می کند که امکان هرگونه ارتباط و گفت و گویی را میان آنها می بندد.مثلا وی در صفحه ۹۳ این کتاب ضمن ستایش از برخی مقولات غربی چون:حکومت قانون،مسئولیت مدنی،آزادی و حقوق فردی، در نهایت ابراز می کند که:”انتقال افراطی ترین صورت های مسخ شده این آرمان ها به اقوامی که هیچ گاه به این امر توجه نداشتند، و اصولا این فعالیت ها را در شان خود نمی دانستند،جز اینکه این اقوام را از هستی خود ساقط کند،چه نتیجه ای خواهد داشت”و البته خود شایگان سالها بعد در کتاب زیر آسمانهای جهان ابراز می کند که ایراد اساسی کتاب آسیا در برابر غرب نقد جوامع شرقی آلوده به مظاهر غربزدگی از طریق نتیجه گیری پیشاپیش است.یعنی اینکه او در این کتاب در مورد جامعه در حال پیشرفتی مانند ایران و کشور های آسیایی نوعی نقد دقیق و پیشرفته ای را بکار بسته بود که برای طرح تضاد ها و تناقض های جوامع پس از صنعتی به وجود آمده است(رجوع شود به زیر آسمانهای جهان صفحه ۱۵۲)در این دوره شایگان همچنین مفهوم سازی های مهمی چون:انسان برزخی(نه این نه آنی)،غرب شناسی نا اگاهانه،دوره فترت و.. را پیشنهاد می کند.
شایگان در دوران دوم حیات فکری خویش(به لحاظ محتوایی)که از اوایل انقلاب آغاز شده و تا اوایل دهه ۱۳۷۰ شمسی را در بر می گیرد، به تدریج از گفتمان نیمه سنتی-نیمه مدرن دوره گذشته خویش خارج می گردد و با رویکردی برگرفته از مبانی فکری مدرنیته به مسایل مرتبط با سنت می نگرد. بهرحال محصولات فکری این دوران را می توان به خوبی در کتاب هایی چون:انقلاب مذهبی چیست؟ و نگاه شکسته(شیزوفرنیای فرهنگی) جستجو کنیم. کتاب هایی که اساسا به زبان فرانسه نوشته شده اند و تاکنون بجز بخش هایی از آنها به صورت کامل در دسترس عموم قرار نگرفته اند.البته به لحاظ تاریخی کتاب “هانری کُربن،آفاق تفکر معنوی اسلام ایرانی” نیز به این دوران تعلق دارد.ولی این کتاب بیشتر در جهت ادای دین شایگان به کربن (که حق استادی بر وی دارد) نوشته شده است و بیشتر دارای خصلتی آکادمیک و تبیینی در مورد وجوه مختلف اندیشه های کربن به خصوص درباره تفکر معنوی اسلام شیعی است.بهر حال در این دوره چرخشی مهم در زندگی فکری شایگان آغاز می گردد که نتیجه اش وارد شدن شایگان به قلمرو است و گرچه در کتابی چون انقلاب مذهبی چیست؟ همچنان رگه هایی از تفکر هایدگری(بخصوص در بحث پیرامون تکنیک) بر بنیان های فکری او مشهود است (و به عبارتی بخش هایی از این کتاب را می توان در ادامه آسیا در برابر غرب قلمداد کرد) ولی در کل ویژگی بارز تفکر شایگان را در این دوران می توان با فاصله گرفتن موقتی اش از نگاه عرفانی و عدم ترویج معنویت همراه بدانیم. همچنین شایگان از همین دوران به تدریج از پارادیم نظری و گفتمان مسلط شرق-غرب خارج می شود و از منظر گفتمان سنت-مدرنیته مسایل مختلف را مورد بررسی قرار می دهد.اما نکته خاص و جالب توجه کتاب انقلاب مذهبی چیست؟ در تبیین رابطه “ایدئولوژی” و “مذهب” و تحلیل مفهوم نوین ایدئولوژیک شدن سنت نهفته است.پدیده ای که شایگان آن را محصول انقلاب اسلامی می داند و علی شریعتی را از معماران آن قلمداد می کند.به همین دلیل بخش نسبتا مفصلی از کتاب انقلاب مذهبی … به نقد و ارزیابی دیدگاههای شریعتی در این خصوص اختصاص دارد.شایگان در این کتاب این عقیده را مطرح می کند که با ایدئولوژیک کردن مذهب از آن هتک تقدس می شود،ساخته شدن اسطوره سیاسی از آن را مهیا می گرداند و باعث خرج کردن مذهب را برای امور این جهانی می شود.بنابر این توصیه می کند که مذهب را باید در جایگاه خود قرار داد.او در نهایت برای رهایی از دام ایدئولوژی زدگی و آگاهی کاذب،در پیش گرفتن شیوه انتقادی را توصیه می کند و در آثار بعدی اش هم به این تلاش ادامه می دهد.در این جاست که شایگان برخلاف کتب قبلی اش،فرض انحطاط سیاسی و فرهنگی تجدد را کنار گذاشته و بر آن است که اکنون،دیگر سرنوشت عام بشری با مدرنیته گره خورده است وآن را مُلک مطلق غرب نمی داند و برهمین اساس نتیجه می گیرد که،دیگر تقابل شرق و غرب،بی معناست. گفتنی است که شایگان در کتاب انقلاب مذهبی چیست علاوه بر وام گیری از برخی اندیشه های هایدگر، برای تبیین مفهوم “ایدئولوژی به مثابه آگاهی کاذب” از اندیشه ژوزف گابل ودر توضیح چگونگی تبدیل اساطیر به عقل از کتاب مشهور دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر و در موارد دیگر از اندیشه کسانی چون:ماکس وبر،ارنست کاسیرر،رائوشنینگ،گوستاو لوبون و…سود جسته است.در عین حال این نکته هم قابل ذکر است که سالها بعد این مفهوم ایدئولوژیک شدن سنت، به گونه ای دیگر توسط عبدالکریم سروش بازگو شد و در واقع بوسیله نوشته های او بود که این مفهوم در سطح وسیعتری در فضای فکری جامعه ایران گسترش پیدا کرد.در عین حال می توان گفت که پیش از شایگان و سروش رگه هایی از تفکراتی که بیانگر تفاوت میان ساختار علمی، نگاه ایدئولوژیک و ساختار فلسفی و دینی است توسط آرامش دوستدار در کتابی به نام:” ملاحظاتی فلسفی در دین وعلم” ( منتشره در سال ۱۳۵۹ توسط انتشارات آگاه ) به چاپ رسیده بود.اما شایگان در کتاب نگاه شکسته به تحلیل پدیده اسکیزو فرنیای فرهنگی یا دو پارگی و تضاد های شخصیتی انسان پیرامونی در مواجهه با دیگری(مدرنیته)می پردازد و بخصوص انعکاس این مساله را در میان روشنفکران و تکنوکرات ها مورد بررسی قرار می دهد.شایگان در این کتاب بیش از مباحث اجتماعی-سیاسی با ساحت شخصی افراد سروکار دارد.اما نکته مهم و برجسته این کتاب در ارایه مفهومی مانند:تحریف یا کژتابی(distortion)است و شایگان در این کتاب ضمن بررسی تضاد های شخصیتی اشخاص بشری،نتیجه آن را در سطح امر سیاسی،گونه ای آگاهی کاذب و در سطح فرهنگی گونه ای اسکیزو فرنی فرهنگی قلمداد می کند.گفتنی است که در این دوره شایگان تلقی منفی ای از اسکیزوفرنیای فرهنگی دارد و آن را یکی از آسیب های بسیاری از افراد جوامع پیرامونی در مواجه با غرب می داند. ولی در دوران بعدی(دوران تفکر پسامدرنیستی شایگان) که بخصوص انعکاسش را در کتاب مشهور افسون زدگی جدید ملاحظه می کنیم تلقی وی از این واژه هم مثبت و هم منفی است و شیوع اسکیزوفرنی را نه تنها مختص جوامع شرقی و پیرامونی قلمداد می کند،بلکه آن را وضعیت اجتناب ناپذیر مردم همه جوامع می داند. گفتنی است که این اصطلاح “انسان شیزوفرنیک”در حیطه فلسفی بر ساخته ژیل دولوز و فلیکس گتاری فرانسوی در کتاب مهم:”آنتی ادیپ”است.آنها در این کتاب انسان شیزوفرنیک را به کسی اطلاق می کنند که دارای میلی زایا است واز تمام مرزها،قوانین و چارچوب های دوران مدرن گذر کرده باشد که این مفهوم در نقطه مقابل انسان پارانویایی –وسواسی دوران مدرن قرار می گیرد که در یک چارچوب مشخصی محدود و محصور شده و امیالش مهار وکنترل شده است.اما شایگان در کتاب افسون زدگی جدید برای تبیین کامل این مفهوم هم از واژه “شیزوفرنی رام شده” و هم از “شیزوفرنی رام نشده” استفاده می کند.او،شیزوفرنی رام شده را مختص “مهاجران سیار” و “شیزوفرنی رام نشده” را مختص “انسان جهش یافته” می داند.مهاجران سیار که به زعم شایگان،جالب ترین انسانهای عرصه های بینابینی هستند،به کسانی اطلاق می شود که به دوپارگی بشر(وجوه توامان اسطوره ای و عقلانی انسان) بخوبی آگاهی دارند و با فاصله ای که از امور گوناگون می گیرند واعتقادی که به تفکیک اسطوره و عقل دارند( و در نتیجه این دو را قلمرو های متفاوتی به حساب می آورند)می توانند که پیوند های این دوپاره را در اختیار و تسلط خویش بگیرند و بر عکس آن،”انسان های جهش یافته” به کسانی اطلاق می شود که به شکل مقاومت ناپذیری در اسارت اسکیزوفرنی ناآگاهانه هستند.این انسانها،اغلب دچار التقاطی یکپارچه و اغلب مشکوک اند و شایگان در تحلیل های خود،هم مدرنیست های شیفته دوران مدرن و هم بنیادگرایان مقهور سنت را در زمره انسان های جهش یافته به حساب می آورد.او برای ارایه مصادیقی از این دو واژه در ایران از جمله صادق هدایت را در زمره مهاجران سیار به حساب می آورد و از آل احمد به عنوان نمونه ای از انسان های جهش یافته نام می برد.گفتنی است که تفکیکی که شایگان در افسون زدگی جدید میان دو مفهوم”مهاجر سیار” و “انسان جهش یافته” ارایه می کند،پیشتر بصورت دیگری در کتاب نگاه شکسته در تفاوت میان “روشنفکر” و “ایدئولوگ” بیان شده بود.بطوریکه می توان به عبارتی “ایدئولوگها” را بیان و مفهومی دیگر از “انسان های جهش یافته” قلمداد کرد و روشنفکران(البته به مفهوم مثبتش)را بیان دیگری از واژه مهاجر سیار.
شایگان در مرحله سوم حیات فکریاش که ویژگی فکری امروز او را هم دربرمیگیرد، وارد مرحله پسامدرنی شده است که کتابهایی چون: «افسونزدگی جدید» و «آگاهی دورگه» بیانگر این بخش از حیات فکری اوست که با نوشتن این کتابها میتوان گفت که دیگر به بلوغ فکری خود نزدیک شده است. البته اگر کسی با آراء و آثار شایگان آشنایی چندانی نداشته باشد و بخواهد که تا اندازه زیادی با وجوه مختلف زندگی و اندیشههای او آشنا شود بیش از همه کتاب زیر آسمانهای جهان( که حاوی گفتوگوی طولانی جهانبگلو با شایگان است) در این زمینه برای او مفید خواهد بود.اما در کتاب “افسونزدگی جدید” ما تلفیق مناسبی از شایگان مرحله اول و دوم را ملاحظه میکنیم. شایگانی که در قسمتهایی مدافع مدرنیته و در بخش های دیگری، منتقد آن است. شایگانی که هم از عقلانیت روشنگری دفاع میکند و هم از معنویت شرقی. او در این کتاب هم به روشنایی تفکر مغربزمین توجه دارد و هم به کاستیهای آن (که حفرههای فراوانی ایجاد کرده است) به همین دلیل بخش مهمی از این کتاب به موضوع “قاره گمشده روح” اختصاص دارد.همچنین در افسون زدگی گرایش عمیق شایگان به آیین بودیسم مشهود است. از نظر شایگان این بودیسم نیست که بر دنیا تاثیر میگذارد، بلکه این، هستیشناسی جهان است که به هستیشناسی بودیسم تبدیل میشود. گفتنی است که رویکرد شایگان در جمع عقلانیت غربی با معنویت بودیسمی از بسیاری جهات به پروژه مصطفی ملکیان در جمع عقلانیت + معنویت شباهت دارد.البته در تفاوت رویکرد این دو باید گفت که شایگان بسیار بر این نکته تاکید می کند که این دو حوزه مختلف نباید با هم اختلاط کنند و باید از هم تفکیک شوند ولی در خیلی از مواقع آقای ملکیان در بیان مباحث خود این دو حوزه را کاملا از یکدیگر تفکیک نمیکنند و بسیاری از مسائل اجتماعی ـ سیاسی را با رویکردی اخلاقی مورد ارزیابی قرار می دهند. بهر حال شایگان در این کتاب بسیاری از واقعیت های دنیای امروز را توصیف می کند، دنیایی که بصورت هویتهای چندگانه متجلی است. یعنی به قول او، امروزه دیگر نمیتوان از یک هویت واحد سخن گفت زیرا همه ما به عنوان افراد مختلف بشری، چندهویتی هستیم و در فضاهای بینابین به سر میبریم پس همه ما در زمره مهاجرین فرهنگهای گوناگون به حساب میآییم. اصولا شالوده این کتاب بر مبنای مفهوم شبکه استوار شده است چرا که به عقیده او، دنیای امروز به علت ارتباط متقابل همگانی به یک شبکه شباهت پیدا کرده است که به لحاظ تکنولوژیک اینترنت و شبکه مجازی بیش از بقیه موارد این خصلت شبکهای را نشان میدهد. از لحاظ فرهنگی هم مفهوم شبکه، خود را در قالب مقوله “چندگانگی فرهنگی” نشان میدهد که این مساله بهخصوص در آمریکا بیشتر مطرح است. به لحاظ فلسفی هم میتوان گفت که دیگر حقیقت مطلقی وجود ندارد و مکاتب بزرگ فلسفی در مجموع اعتبار خود را از دست دادهاند، پس در این میان، تفکر فلسفی بیشتر بصورت هرمنوتیک یا دانش تفسیری خود را نشان میدهد. به همین دلیل ما بقول پل ریکور با منازعه تفسیرها مواجه هستیم. در زمینه علوم جدید نیز مفهوم شبکه بهصورت تئوریهای نسبیت و کوانتوم متجلی می شود. پس اصل همبستگی متقابل، هویت چهلتکه، تفکر سیار و منازعه تفسیرها همه مانند زنجیری بهم پیوسته هستند و وجوه مختلف یک واقعیت را نشان می دهند. ما در کتاب افسونزدگی جدید با مفهومسازیهای فراوان و کشکولی از آرای مختلف نویسندگان و اندیشمندان گوناگون وابسته به عرصههای گوناگون فلسفی، علوم اجتماعی، روانشناسی، ادبیات، علوم جدید و… مواجه هستیم، آرای کسانی چون: ژیل دلوز، بودریار، ویریلیو، واتیمو، پل ریکور، دیوید بوهم، کن ویلبر، ماری دومناک، ماکس وبر، دیدرو و مفهومسازیهای مهمی چون: ریزوم وارگی (منبعث از دولوز)، انسان جهشیافته، مهاجر سیار، هویت مرزی، آگاهی دورگه، عرصه بینابین، هستیشناسی سست (منبعث از واتیمو)، سطوح متعدد آگاهی و غیره. اصولا باید توجه داشت که اهمیت شایگان در تاریخ تفکر کشورمان الزاما در توصیف دقیق واقعیات و وضعیت فرهنگی ـ اجتماعی جامعه ایرانی و جهانی نیست بلکه بیش از همه در مفهومسازیهای دقیقی است که صورتبندی کرده است که برخی از آنها مثل انسان شیزوفرنیک و ریزوموارگی برگرفته از متفکرانی چون دولوز است و بسیاری دیگر چون مفهوم ایدئولوژیک شدن سنت برساخته ذهن دقیق خودش است.
۳) ملاحظاتی انتقادی و نتیجههای کلی از آرا و آثار شایگان: الف) همچنان که ملاحظه شد شایگان از زمان نگارش اولین کتابش موسوم به «ادیان و مکاتب فلسفی در هند» تا «افسونزدگی جدید» و «آگاهی دورگه» مراحل گوناگونی را طی کرده و چارچوب فکریاش نیز فراز و نشیب بسیاری را از سر گذرانیده است. نکته مهم اینجاست که او کاملا مطابق زمان پیش رفته است و با توجه با واقعیتهای جدیدی که در عرصههای داخلی و بینالمللی رخ داده است، بسیاری از مبانی فکری اش را تغییر داده و یا تعدیل کرده است. مثلا او اگر در آسیا در برابر غرب به توصیف شرایط نهیلیستی دنیای غرب و اثرات آن بر تمدنهای گوناگون توجه داشت، سالها بعد با توجه به تغییرات پیشآمده به تبیین شرایط پست نهیلیستی (شرایطی که در آن دیگر نهیلیسم جزو ویژگیهای بشر نیست و درونی شده است) میپردازد و اگر در دورانی یکی از وجوه بشری را بیش از اندازه پر رنگ می کرد و به شرقگرایی یا غربگرایی افراطی دچار شده بود، در دوران بلوغ فکریاش سعی نمود که به یک تعادلی در این زمینه دست یابد و به همین دلیل پروژه اصلی اش در این دوره تلفیق و اختلاط برخی از مبانی دنیای مدرن (مانند اصل تفکیک قوا، حقوق بشر، اقتصاد بازار آزاد، حقوق زنان و…) با معنویت بودیستی است که اولی را بر حوزه عمومی و دومی را بر دنیای خصوصی افراد حاکم می داند و بر این مساله تاکید دارد که این دو جهان نباید به حریم یکدیگر وارد شوند. بی تردید این پروژه در زمره مهمترین پروژههای اخیر او در دنیای نوین پسامدرنیستی است. او همچنین از یک نگاه محدود و تکبعدی فلسفی و متافیزیکی ( که در دوران اولیه فکری اش حاکم بود) بهتدریج به سمت رویکرد چند رشتهای و چندساحتی در دوران اخیر وارد شده است که آن هم در زمره نقاط قوت پروژه اوست. ب) شایگان با طرح مساله جمع میان مبانی دنیای مدرن با معنویت خواهان فاصلهگیری از آن نگاه مرسوم مطلقگرای ثنویتگرای مدرنیستی است که مطابق آن، عقلانیت مدرن در نقطه مقابل نگاه شهودی و معنویت قرار میگرفت و در جایگاه والاتری خود را قلمداد میکرد و شایگان با طرح این رویکرد پسامدرنیستی خود، میخواهد بر این نگرش ثنویتگرا خط بطلان بکشد و با جمع میان این دو مقوله و تفکیک آنها در دو حوزه گوناگون می خواهد در جهت گستردهتر کردن دایره سوژه مدرن عمل کند.او برخلاف بسیاری از نگرشهای سنتگرایانه، از سنت و عرفان و معنویت برای حذف نهادهای مدرن ابزاری نمیسازد و معتقد است که اگر این نهادها محترم شمرده نشوند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیماند. اما اشکال این پروژه صرف نظر از اینکه عملا و بصورت مشخص تنها از یک فرم معنوی (یعنی رویکرد بودیستی)دفاع می کند و عملا فرمی ایدئولوژیک به آن میبخشد در تلفیق یک فرم معنوی سنتی با صورتبندی تفکر جدید است که با یکدیگر همگون به نظر نمی رسند. شایگان بهر حال از دیدگاهی مدرنتر، امروزیتر و وسیعتر نسبت به پدیده معنویت عاجز است. او در نظر نمیگیرد که معنویت بهخاطر وجود ابهامی که در خود دارد و داشتن ویژگی رهاییبخش و بیچارچوبش، نمیتواند در چارچوب یک فرم مشخص و معینی مانند آیین بودیسم محدود شود،بطوریکه حتی امروزه عده ای معنویت را در فرم های غیر متافیزیکی و غیر ایدئولوژیکی مانند انواع هنر ها و ورزش ها نیز جستجو می کنند و دوم آنکه اگر قرار است که معنویت به گونه ای در فضای دنیای امروز عرضه شود، مناسبتر است که بهصورت نوینتری ارائه گردد. مثلا باید در نظر گرفت که برخی از پسامدرنها مانند ژیل دولوز (که شایگان خود را تا در برخی موارد وامدار او میداند) یکی از آفات مهم تفکر سنتی و حتی مدرن را در جدایی ذهن از جسم و بدن قلمداد می کند، تفکری که از زمان دکارت به بعد به جریان مسلط تفکر فلسفی مدرن مبدل شد و صرف نظر از متفکرین خاصی چون اسپینوزا و فوئرباخ بیشتر متفکران مدرن به این تلفیق ذهن و جسم توجه نشان ندادند(برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به برخی از کتاب های آنتونیو داماسیو مانند خطای دکارتی،درباره اسپینوزا و…) و درباره مسایل مرتبط با معنویت و عرفان در دنیای امروز نیز گفتنی است که بسیاری از متفکرین در شرق و غرب به انحای مختلف درباره تلفیق مناسب جسم و ذهن مباحثی جدی را نظریه پردازی کرده اند که از میان آنها می توان به نظریات کسانی چون اوشو هندی و ویلهلم رایش آلمانی اشاره کرد که توضیح نظریات آنها در اینجا مقدور نیست. بهرحال شایگان بخاطر رویکرد سنتی ای که از عرفان شرقی و غربی دارد بهشدت طرفدار نظریات افرادی نظیر مایستر اکهارت، ابن عربی و سای بابا است و به همین دلیل نمیتواند رویکرد امثال اوشو و ویلهلم رایش همنوا گردد.
ج) گرچه شایگان در حوزه عمومی، پیروی از مبانی دنیای مدرن را توصیه می کند ولی به لحاظ فردی بیشتر به دنبال اندیشهها و دغدغههای مرتبط با مسایل هستی شناسی (مانند پیری، بیماری و مرگ) و مفاهیم مرتبط با معنویت و عرفان است. جالب است که درونمایه بیشتر اشعاری هم که شایگان به زبان فرانسوی نوشته است (و تحت عنوان از کران تا کران، از دریا به دریا) چاپ شده است: ۳ مقوله وجد، راز و مرگ را تشکیل می دهند. او در یکی از گفت و گوهایش با مجله اندیشه پویا در این باره میگوید: «از ۴۵ ـ ۵۰ سالگی با مطالعه ادبیات مدرن به مرگ فکر کردم و آن را پذیرفتم» (اندیشه پویا شماره ۱۷) رویکرد او درباره هدف نهایی تفکر به بهترین نحوی در مصاحبه سالها پیش او با مجله دنیای سخن آمده است. او دراینباره از جمله میگوید: «ما بهطور مرتب با دیوارهای گوناگونی چون: بیماری، پیری و مرگ و… مواجه هستیم که تنگنا نام دارد و انسان از اتخاذ موضع در قبال آنها گریزی ندارد. در این راه، آدمیان محتاج یک نوع فرزانگی هستند. راهی که با یک نوع تفکر، یک نوع قطع علاقه و یک نوع وارستگی همراه باشد. در زندگی، تصویر من از انسان ایدهآل و مطلوب، انسانی وارسته بوده است که از رنج و مرگ نترسد، در نشیب و فراز پابرجا باشد و تاب آورد. جالب است که شایگان درباره مقولات زمینی چون عشق، میل و رابطه جسم و ذهن ادبیات قابل توجهی ندارد.
د) شایگان که در مقام مقایسه با بسیاری از روشنفکران وطنی،درباره بسیاری از مسائل مرتبط با دانش و اندیشههای قرن بیستم، فردی به نسبت آگاه و مطلع به حساب میآید اما نسبت به دو اندیشه مهم و موثر قرن بیستم (بهخصوص در چارچوب فلسفه قارهای) یعنی روانکاوی و فمنیسم اطلاعات چندان گسترده ای ندارد و این موضوع را از میان مجموعه کتابهای او میتوان دریافت. او گرچه در برخی کتابهایش به برخی نوشتههای فروید و یونگ ارجاعاتی داده است ولی این اطلاعات بسیار کلیاند و او از آنها در تبیین بسیاری از مسائل مهم قرن بیستم، استفاده بهینهای نکرده است. البته ارجاعات او از آثار کارل گوستاو یونگ( مانند آنچه که در کتاب “بتهای ذهنی و خاطرات ازلی” آورده است) بیش از تکیه بر زمینه های روانکاوی او، جنبه های اسطورهشناسی اش را در بر می گیرد تا و مجموعه نوشتههای شایگان از این نکته حکایت نمی کند که با دیدگاههای کسانی چون: کارن هورنای، ملانی کلاین، اریش فروم، اتورانک، آدلر و بهخصوص ژاک لاکان (که تاثیرات فراوانی را بر بسیاری از فیلسوفان مهم پسامدرن و چپ چون کریستوا، آلتوسر، ژیژک و… گذاشته است) به خوبی آشنا باشد. اما او بهخاطر داشتن دغدغههای معناگرایانه با آرای روان شناسانی چون “کن ویلبر” به خوبی آشنایی دارد. در زمینه فمنیسم هم گفتنی است که از یک منظر میتوان گفت که نظام اندیشگی شایگان بهشدت مردمحور و بیتوجه به مسائل زنان است. این نکتهای است که برای نخستین بار فرزانه میلانی با خواندن کتاب زیر آسمانهای جهان ابراز کرد و مجموعه اظهارات شایگان در برخی گفتوگوهایش (از جمله گفتوگو با علیاصغر حداد در کتاب: “داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی)حکایت از آن دارد که اطلاعات او در زمینه مسائل زنان و جنبش فمنیسم خیلی کلی و در حد یک خواننده عادی است و بسیار بعید است که از موجهای گوناگون فمنیسم در دنیای غرب و عقاید کسانی چون: لوس ایریگارای، ژولیا کریستوا، آنتوان فوک و حتی سیمون دوبوار اطلاعات دست اول و دقیقی داشته باشد و این در حالی است که فردی مانند دولوز (که شایگان خیلی خود را وامدار او در طرح برخی مسائل میداند) تا آنجایی پیش میرود که در کتابهایی چون: «هزار فلات» و «درباره سینما» به زن شدن موقعیتی ممتاز میبخشد و بر این اعتقاد است که همه صیرورتها از زن شدن آغاز میگردد. قبلا نیز اشاره کردیم که از مفاهیم کلیدی پروژه فکری دولوز و گتاری در کتاب آنتی ادیپ مفاهیمی چون “میل” ، “خواهش” و توجه به جسم و بدن می باشند که البته دولوز تحت تاثیر فروید و بهخصوص ویلهلم رایش (روانکاو آلمانی) این مفاهیم را صورت بندی کرده است. و در کل نکته مهم در اینجاست که شایگان که در وامگیری مفاهیمی چون شبکه ریزوم و انسان شیژوفرنیک تحت تاثیر دولوز بوده است به این دو مفهوم کلیدی پروژه دولوز یعنی: زن شدن و میل و خواهش بیتوجه بوده است.
س) در زمره نقاط ضعف کلیدی پروژه شایگان در فقدان یک فلسفه سیاسی منسجم و مشخص در آثارش نهفته است. البته شکی نیست که حداقل دو کتاب مهم شایگان یعنی انقلاب مذهبی چیست؟ و نگاه شکسته هر دو در درجه اول به گونهای انعکاس دهنده مسائل اجتماعی ـ سیاسی زمان خود هستند. اما در کل شایگان برای تبیین مفاهیم کلیدی و مهم فلسفه سیاسی نظیر: رابطه میان آزادی و عدالت، مسائل مرتبط با جامه مدنی و دولت، حقوق بشر، توضیح ایدئولوژیهای گوناگون سیاسی و انعکاس آنها در ایران و غیره تلاش زیادی به خرج نمی دهد. این در حالی است که فردی مانند کارل یاسپرس در زندگینامه خود در پایان بخشی که به اندیشه سیاسی اختصاص دارد میگوید: «هیچ فلسفهای بدون سیاست و بدون تاثیر برسیاست وجود ندارد» و «هر فلسفه خود را در اندیشه سیاسیاش مینمایاند و از این طریق ماهیت خود را به نمایش میگذارد» حتی فیلسوف پسامدرنی چون ژاک دریدا که زمانی در زمره غیر سیاسیترین فیلسوفان فرانسوی محسوب میشد و بیشتر بهخاطر رویکرد زبانیاش، توجه به متون و ابداع روش فلسفی شالودهشکنی شهرت دارد، اصولا دهه آخر حیات فکری خود را به طرح مسائل مرتبط با سیاست اختصاص داد که انعکاسش را بهخصوص در کتابهایی چون: “سیاست و دوستی” و “اشباح مارکس” دقیقا میتوان ملاحظه کرد. البته در حالت کلی بدیهی است که فرضا شایگان در میان ایدئولوژیهای گوناگون سیاسی به شاخههای مختلف تفکر مارکسیستی گرایش چندانی ندارد و بیشتر به تفکرات لیبرالی متمایل است اما درباره اینکه وی به چه شاخهای از لیبرالیسم گرایش دارد (مثلا لیبرالیسم هایکی، جان راولزی، پوپری و…) از مجموعه آثار شایگان به هیچ وجه نمی توانیم نکته ای را دریافت کنیم.
ش) شایگان در میان جوامع گوناگون علاقه زیادی به دو فرهنگ هندی و آمریکایی دارد. فرهنگ آمریکایی را از آن رو میستاید که بار سنگین سنت را فاقد است چون اساسا کشوری تازه تاسیس محسوب می شود و در حکم آینده اروپا به حساب میآید و یوتوپیایی تحقق یافته است. همچنین خصلت مهاجرپذیری و فضای متکثر و پلورالیستیک آن را نیز میستاید و پیشتر نیز درباره گرایش زیاد او به فرهنگ و جامعه هنری اشاراتی کردیم،اینکه هند را در مجموع یک موزه زنده، جامعهای متکثر و همراه با مدارا و مخزن معنویت دنیا فرض میکند. اما جالب است که شایگان چشم بر بسیاری از مصائب این دو کشور میبندد و با رویکردی شیفتهوار و سرتاسر تحسین به آنها مینگرد که این امر دور از نگاه یک فیلسوف اندیشمند است. مثلا مصائبی چون خرافات فراوان، وجود نیروهای بنیادگرا چون JDP آیین ساتی (آتش زدن اجباری بیوه زنان پس از مرگ شوهر)، فقر زیاد و تقدیس آن در میان بسیاری از افراد و عدم رعایت مسائل بهداشتی، سوء استفاده بسیاری از عارفنماها از جهل مردم و… را در جامعه هند نمیبیند و آنها را تماما توجیه میکند.
ص) شایگان در بخشی از کتاب افسونزدگی جدید در فصلی که به ادبیات و بهخصوص رمان مربوط می شود، تحت تاثیر “ماری دومناک” در کتاب: “غروب فرهنگ فرانسه”. به انحطاط رمانهای فرانسوی و اروپایی اشاره کرده و بیماری عمیق رمان نویسان را از ضعف خلاقیت هنری آنها ناشی میداند و علت اصلی این مساله را در از دست رفتن ارتباط موضوعات داستانی با واقعیت قلمداد میکند که باعث میشود، قهرمان رمان در لاک خود فرو رفته و دچار پسروی نارسیستیک شود و در نتیجه باعث میگردد که دیگر در اروپا آثاری نظیر کارهای بالزاک، فلوبر و پروست نوشته نشوند. شایگان در این دیدگاهش عملا با یک بینش مطلقگرای محتواگرایانه، تنها رمانهایی را واجد ارزش می داند که از واقعیات بیرونی نگسسته باشند و به یک نوعی مسائل و مشکلات طبقات اجتماعی گوناگون در آن منعکس شده باشد. مسلم است که چنین نگاهی کاملا به فرم بیتوجه است و بیشتر ما را به یاد رویکردهای ادبیات متعهد(البته از نوع اندیشه ورزانه آن نه از نوع سیاسی) میاندازد که با چنین نگاه مطلقگرایانهای قادر به درک ظرایف هنری آثار نویسندگان فرمباز معتبر پستمدرنی چون بارتلمی و براتیگان و حتی مدرنیست هایی چون یولیسس جیمز جویس نخواهیم بود.
ض) شایگان در بسیاری مواقع برخلاف مشرب فیلسوفانه خویش با رویکردی شیفتهوار و غیر نقادانه با امور مختلف برخورد میکند. مانند رویکردی که در کتاب ۵ اقلیم حضور در پیش گرفته است که نه تنها سخن تازهای درباره شاعران معتبر کلاسیک ایرانی نمیگوید بلکه با نگاهی از سر شیفتگی با آنها برخورد میکند و این نوع نگاه از رویکرد یک فیلسوف معتبر فاصله دارد و این توقع وجود داشت که شایگان در این کتاب با رویکردی بافاصله و بیرونی، تناقضهای نظری این شاعران را از مناظر گوناگون مورد بررسی قرار دهد. همچنین نگاه شیفتهوار او به آثار دوستانش در عرصه ادبی و هنری که( از رویکرد قبیلهگرایی نیز خالی نیست) برای متفکر نامآوری مانند او آفتی به شمار می رود، مانند نگاه سراسر شیفتهوارش نسبت به سهراب سپهری، گلی ترقی ،آیدین آغداشلو و داریوش مهرجویی. بخصوص تعاریف خالی از رویکرد علمی او نسبت به فیلم مهمانی مامان مهرجویی(مندرج در مجله هفت شماره ۱۳) که بیشتر به رفاقتبازی شباهت داشت بسیار عجیب جلوه می کرد.
بهرحال درباره رویکرد دقیق شایگان نسبت به مسایل ادبی و هنری و نگاهی که به این مسایل در کتاب هایی چون:۵ اقلیم حضور،در جستجوی فضاهای گمشده و جنون هشیاری(درباره زندگی و آثار بودلر)دارد باید در فرصت دیگری و به صورت تفصیلی به آنها پرداخت.
ط) شایگان در طرح موضوع مهم هویت سه گانه در ایران(هویت مدرن،ایرانی و اسلامی) چه در کتاب افسون زدگی جدید و چه در مقاله مستقلی که در این باب نوشت،بیش از اندازه بر تفاوت میان این هویت ها تکیه می کند.ولی کار مهم دیگری که می بایست انجام می داد،تبیین این نکته است که چگونه می شود،با تکیه بر برخی شباهت های میان آنها(به خصوص میان برخی ویژگی های هویت مدرن با هویت های ایرانی- اسلامی)دیالوگی مناسب را میان آنها انجام دهیم و چگونه تضاد های به ظاهر حل ناشدنی آنها را به حداقل ممکن برسانیم.مثلا تاکنون خیلی از متفکرین از تضاد ماهوی میان فرهنگ فرد گرای مدرن با جمع گرایی سنتی سخن به میان آورده اند و بر گسست ریشه ای میان آندو گواهی داده اند(مانند افرادی چون بلومنبرگ در رساله حقانیت عصر جدید)اما فردی هم مانند لویی دومون فرانسوی بر وام گیری فرهنگ فرد گرای غربی از فردیت موجود در عرفان های سنتی گواهی داده اند،با این تفاوت که فرد گرایی مدرن در عین حال امری اجتماعی است و فرد گرایی عرفانی امری انزوا طلبانه.
ظ)شایگان بیش از آنکه متفکری ایرانی-شرقی باشد.در درجه نخست،متفکری وابسته به جهان فکری فرانسه و دنیای غرب است.به همین دلیل اکثر کتاب های مهم خود را هم به زبان فرانسوی نوشته است.چون او بنا به گفته خودش در اصول به زبان فرانسوی می اندیشد تا فارسی.حتی کتاب آسیا در برابر غرب او نیز که به زبان فارسی نگاشته شده است با ویراستاری داریوش آشوری منتشر شد وبنا به قول خود آشوری(در گفت و گویی با اندیشه پویا)اگر این کتاب ویرایش نمی شد،بسیار نامفهوم جلوه می کرد.بهر حال آثار شایگان با وجود تمامی نقاط قوتی که در طرح بسیاری از مباحث جهانی و به خصوص دنیای غرب دارند،آنقدر در تبیین مسایل جدید دنیای ایرانی و شرقی دقیق نیستند،چون او در درجه نخست با زبان دیگری غیر از فارسی می اندیشد و اولویت او تفکر درباره وجوه مختلف جهان ایرانی نیست. او هرچند که در مورد جهان فکری ایرانی نکته سنجی های خوبی دارد،ولی در زمینه مسایل مرتبط با نسل های جدید ایران چندان با دقت عمل نکرده است.این است که در سالیان اخیر صحبت های غیر واقع بینانه ای چون:”در ایران،فروش کتاب های فلسفی بیش از رمان است” را ابراز می کند ودر برخی مواقع به گونه ای سخن می گوید،که انگار اکثر جوانان ایرانی در انتظار چاپ کتاب های تازه از امثال ایشان هستند و در بند مسایل فلسفی و عرفانی اند.همه این ها نشان می دهد که او شناخت دقیقی از مسایل متنوع و مختلف جوانان وابسته به طبقات اجتماعی گوناگون ایرانی ندارد.
منبع: وبسایت ادبی حضور
ارسال دیدگاه