فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

چهره‌ی عدالت‌جوی آلمان

چهره‌ی عدالت‌جوی آلمان

نویسنده : بهجت امید

#هاینریش_بل، نویسنده‌ی برجسته آلمان در صف برندگان نوبل ادبی قرار دارد. بیشتر آثار بل به زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده و با استقبال خوبی روبرو گردیده است. ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۵ مصادف است با سی‌امین سالمرگ او.
هاینریش بل پیش از آن که نویسنده شود، القاب دیگری هم داشت: شورشی، خیالباف، دیوانه و... به‌ویژه وقتی در ۲۰ سالگی دوره‌ی آموزشی «کتابداری»اش را ناتمام گذاشت تا نویسنده شود، پدرش که روی درآمد آتی پسر به عنوان کمک‌خرج خانه حساب کرده بود، از او به کلی ناامید شد.
در آن سال‌های اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ وضعیت مالی خانواده‌ی بل با توجه به بحران اقتصادی جهانی بسیار وخیم بود. درآمد پدر از شغل نجاری و ساخت مجسمه‌های چوبی کفاف خرج خانواده را نمی‌داد. هفته‌ای نمی‌گذشت که مأموران اجرا به خانه‌ی خانواده بل سر نزنند و وسایل ضروری زندگی آنان را به حساب بدهی‌های پرداخت نشده، ضبط نکنند.

سال‌های جنگ
هاینریش بل بخشی از سال‌های جوانی خود را در جبهه‌های جنگ گذراند. او در ۲۲ سالگی به خدمت سربازی اعزام شد. با این‌که خانواده‌اش از نازی‌ها و حزب ناسیونال سوسیالیسم نفرت داشت، با این حال او در ابتدا راه مخالفت با آن‌ها را در پیش نگرفت.
در نامه‌هایی که بل از جبهه‌ی جنگ به دوست دختر و همسر آینده‌اش، آنه ماری نوشت، این مسئله به خوبی روشن است. او در این نامه‌ها می‌نوشت که «ما در جنگ پیروز می‌شویم»، که آلمان «باید در جنگ پیروز شود». ولی پس از آن که بل در جبهه‌ی شرق زخمی شد، به ابعاد مصیبت‌بار فاجعه‌ی جنگ و سیاست‌های انسان‌ستیزانه‌ی رژیم نازی پی برد.
بل در طول جنگ و در جبهه‌ی شرق چند بار زخمی شد، از پادگان فرار کرد و با جعل برگه‌های عبور خود را به غرب رساند. در آنجا نه آزادی بلکه اسارت به دست آمریکایی‌ها در انتظارش بود. پس از آن‌که سرانجام از زندان آمریکایی‌ها آزاد شد، با همسرش در شهر کلن، شهری که ۸۰ درصدش در اثر جنگ ویران شده بود، اقامت گزید.
از آن پس، بل «دیوانه‌وار» نوشت: مقاله، داستان‌های کوتاه، رمان. او از این راه می‌کوشید، جنگ را به دست فراموشی بسپارد، از آن بگریزد و زخم‌هایش را برای عبرت، به دیگران بنمایاند. او در یادداشتی می‌نویسد: «ظرف دو روز ۵۰ صفحه نوشته‌ام.»
در آن زمان اما کمتر ناشری مایل به انتشار چنین مضامینی بود. بل خود در این بار می‌گفت: «هیچ‌کس نمی‌خواهد از جنگ بشنود یا درباره‌ی آن بخواند. ادامه‌ی کار بدون دیدن هیچ واکنشی، مرا دیوانه می‌کند.»
بل پس از بازگشت از جنگ به سراغ چند انتشاراتی رفت تا نوشته‌هایش را به چاپ برساند، ولی هیچ ناشری حاضر به انتشار آثار او نشد. در هیاهوی بازسازی شهرهای ویران شده پس از جنگ و در بحبوحه‌ی رفاه نسبی ناشی از «ظهور معجزه‌ی اقتصادی» در آلمان، داستان‌های انتقادی ـ جنگی هاینریش بل، تأثیری «اخلال‌گرانه» داشتند.
یکی از مهم‌ترین کتاب‌های او تازه در آغاز دهه‌ی ۱۹۹۰ به چاپ رسید. این اثر که «فرشته سکوت کرد» نام دارد و تصاویری پریشان‌کننده از شهر کلن به دست می‌دهد، بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ نوشته شده بود: موش‌های صحرایی که از میان تلی از خاک سر بیرون می‌آورند، کلیساهای ویران، انسان‌هایی که از مصائب جنگ جان به در برده‌اند و مثل «ارواح» در پی یافتن تکه‌ای نان، چتولی عرق یا یک نخ سیگارند.
وینفرید زبالد، نویسنده و منتقد ادبی با شگفتی از این رمان یاد می‌کند و در باره‌ی آن می‌نویسد: «این تنها اثری است که بلافاصله پس از جنگ نوشته شده و تصویری مؤثر و واقعی از انسان در میان ویرانه‌ها باز می‌سازد.»

طعم فقر
هدف بل از نوشتن تغییر جهان بود و او اعتقاد داشت: «من با نوشتن جهان را تغییر می‌دهم. همین که می‌نویسم، جهان تغییر می‌یابد.»

بل نخستین سال‌های پس از جنگ را در فقر گذراند. این فقر بحران‌زا تا سال ۱۹۵۱، هنگامی که این نویسنده‌ی تازه‌کار اولین جایزه‌ی ادبی‌اش را به‌خاطر نوشتن داستان «گوسفندهای سیاه» از «گروه ادبی ۴۷» دریافت کرد، همچنان ادامه داشت.
در آن زمان فقر، گرسنگی، مرگ، فلاکت‌های ناشی از جنگ، ویرانی، وضعیت سربازان از جنگ بازگشته و... دستمایه‌هایی از این قبیل خمیرمایه‌ی داستان‌ها و رمان‌های او را می‌ساختند؛ مضامینی که نسل جنگ‌زده‌ی آلمانی ترجیح می‌داد آن‌ها را به دست فراموشی بسپارد تا آن که در ادبیات هم علاوه بر زندگی روزمره با آن‌ها درگیر شود.
اولین داستان‌های بل در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسیدند. او با انتشار کتاب «قطار به موقع رسید» در سال ۱۹۴۹مشهور شد. گروه ادبی ۴۷، (که #گونتر_گراس و #مارتین_والزر از بنیانگذاران آن بودند) اولین جایزه‌ی ادبی خود را به هاینریش بل به‌خاطر داستان زیبایش «گوسفندهای سیاه» اهدا کرد.
وقتی بل جایزه‌ی گروه ادبی ۴۷ را که هزار مارک بود، دریافت کرد، به یکی از دوستانش پس از مراسم اهدا گفت: «باید فوراً بروم اداره‌ی پست و پول را حواله کنم. بچه‌هایم گرسنه‌اند و توی جعبه‌های حمل زغال‌سنگ می‌خوابند ...»
هاینریش بل در سال ۱۹۵۶ به ایرلند سفر نمود و یک سال پس از آن، کتاب «یادداشت‌های روزانه‌ی ایرلند» را به چاپ رساند. این کتاب و رمان «عکس جمعی با خانم» (سیمای زنی در میان جمع)، مثل اغلب آثار او به کتاب‌هایی پرفروش تبدیل شدند.

دوره‌ی شهرت و موفقیت
بل زمانی هم که به نام و دارایی رسید، هرگز روزهای فقر و فاقه و نیز انسان‌هایی را که در جامعه‌ی آلمان همچنان با فقر و گرسنگی و بی‌عدالتی دست‌به‌گریبان بودند، را فراموش نکرد.
او در انسان‌دوستی و عدالت‌خواهی چنان استوار بود که در سال‌های دهه‌ی ۱۹۷۰، هنگامی که افکار عمومی آلمان فعالیت‌های تروریستی «گروه بادرماینهوف» را به شدت محکوم می‌کرد، دولت وقت و دستگاه دادگستری آلمان را به دلیل «عدم اجرای عدالت در محاکمه‌ی این افراد» به باد انتقاد گرفت.
از این‌رو گروه‌های دست راستی و رسانه‌ی نماینده‌ی این گروه‌ها، روزنامه‌ی پرفروش «بیلد» به او لقب «هم‌دست و ­ حامی تروریست‌ها» دادند. بل خود در این رابطه می‌نویسد: «در میان دو خط یک مقاله می‌توان آن‌قدر دینامیت جا داد که بشود با آن جهانی را منفجر کرد.»
هنگامی که یکی از رهبران «گروه بادرماینهوف»، آندرئاس بادر و دوتن از تروریست‌های دیگر این گروه در فرانکفورت دستگیر شدند، پلیس امنیتی آلمان مجهز به سلاح‌های سنگین، خانه‌ی بل را در منطقه‌ی روستایی آیفل محاصره و بازرسی کرد.
در واکنش به تجاوزات پلیس بود که هاینریش بل رمانی پرسروصدا منتشر کرد: «آبروی از دست‌رفته‌ی کاترینا بلوم» که بعدها فولکر شلوندورف از روی آن فیلمی سینمایی تهیه کرد.
همین حس عدالت‌جویانه سبب شد که این نویسنده‌ی متعهد در سال‌های پس از جنگ و در دوران جنگ سرد، از نویسندگان کشورهای اروپای شرقی و روسیه که تحت فشار دولت‌های کمونیستی و سوسیالیستی وقت خود بودند، پشتیبانی کند.
#الکساندر_سولژنیتسین، نویسنده‌ی ناراضی روسیه از جمله‌ی این نویسندگان است که تا هنگام عزیمت خود به آمریکا، در خانه‌ی بل در آیفل زندگی می‌کرد. برخی از گروه‌های چپ آلمان، بل را به این دلیل، «نوکر سرمایه‌داری» خواندند.

فضای انسان‌دوستانه و عاطفی
بل موفقیت ادبی خود را مدیون رنگ انسان‌دوستانه و فضای عاطفی آثارش است. او هر چند در تمام کتاب‌های خود به «روی سیاه زندگی»، به نابسامانی‌های اجتماع و ناهنجاری‌های روزگار می‌پردازد و قهرمانانش را اغلب از میان «بازندگان جامعه» انتخاب می‌کند، با این‌حال آثارش آیه‌های یأس و ناامیدی نیستند، چون اغلب از میان تصویرهای پرخوف و فضای پر تنش داستان‌ها، ناگهان دستی ظاهر می‌شود و به قهرمان فلک‌زده‌ی آن، سیگار یا تکه‌نانی تعارف می‌کند.
یا یک‌باره دوستی از راه می‌رسد که با آغوش باز قهرمان مأیوس را با محبت به سینه می‌فشرد. یا کسی کنار پنجره‌ای باز، می‌ایستد و به خود یا به دیگری می‌گوید: خب، پایان شب سیه، سفید است!
ویژگی دیگر قهرمانان داستان بل این است که به «مشکلات و گرفتاری‌های خود واقف‌اند و می‌کوشند تا آن‌جا که ممکن است بر آن‌ها غلبه کنند.» از این رو راه‌ها و راه‌کارهای گوناگونی را محک می‌زنند و به تأثیر پی‌آمدهای آن‌ها بر شرایط و زندگی خود می‌اندیشند.
به این ترتیب با آگاهی و نیروی امید، در عین ناامیدی و تجربه‌ی شکست، برآنند که خود را از مخمصه‌های اجتماعی نجات دهند. مثلاً قهرمان اصلی رمان «عقاید یک دلقک» (هانس اشنیر) بازیگری افسرده وغمگین است که نه تنها دچار مشکلات مالی است، بلکه پایش هم در آخرین اجرایش مجروح شده و از همه بدتر در سوگ از دست دادن عشقش، ماری می‌گرید که پس از ۶ سال زندگی آزاد با او دوباره به حلقه‌ی مذهبی‌های کاتولیک پیوسته است.
هانس برای تسلای خود به الکل رو می‌آورد، با آن که به خوبی می‌داند، «دلقکی که به مشروب پناه ببرد، خیلی زودتر از یک شیروانی‌ساز مست سقوط خواهد کرد.»
بل درد و رنج این عاشق رومانتیک زخم‌دیده را با چیره‌دستی به خواننده منتقل می‌کند. همین توانایی نیز جایزه نوبل ادبی را برای هاینریش بل در سال ۱۹۷۲ به ارمغان آورد. هیئت داوران جایزه‌ی ادبی نوبل، در توضیح اهدای این جایزه به او نوشته است، بل «شخصیت‌هایش را استادانه، پراحساس و با عاطفه‌ای عمیق» شکل می‌بخشد. خود او به سبکش، عنوان «زیبایی‌شناسی انسان‌دوستانه» می‌دهد.

آثار بحث‌برانگیز
بل در همین سبک حدود ۳۰ جلد کتاب نوشته است که تعداد زیادی از آن‌ها نیز به فارسی ترجمه شده‌اند. از جمله «عقاید یک دلقک»، به ترجمه‌های #محمد_اسماعیل_زاده و #شریف_لنکرانی، «سیمای زنی در میان جمع» با ترجمه‌ی #مرتضی_کلانتریان، «نان آن سال‌ها»، که هم محمد اسماعیل زاده و هم #جاهد_جهانشاهی آن را به فارسی برگردانده‌اند. «قطار به‌موقع رسید» بل را #کیکاووس_جهانداری ترجمه کرده است، «و حتی یک کلمه هم نگفت» را #حسین_افشار.
یکی از آثار بحث‌برانگیزی که شش میلیون نسخه از آن تا به حال در آلمان به فروش رسیده است، رمان «آبروی از دست رفته‌ی کاترینا بلوم» است؛ رمانی که بل آن را ظرف ۵ ماه نوشت.
این اثر، داستان زن ساده‌ای را بیان می‌کند که قربانی توطئه‌های خبرنگاری «بی‌وجدان» می‌شود. چون روزنامه‌ای که این خبرنگار برای آن کار می‌کند، به قصد بالا بردن تیراژ خود، آشنایی گذرای او را با یک تروریست، دستاویز قرار می‌دهد و از او یک قاتل می‌سازد. بل در کتاب خود به نام این روزنامه اشاره‌ای نکرده ‌است، ولی این‌که او روزنامه‌ی پرفروش «بیلد تسایتونگ» را در نظر داشته که در «انتشارات اشپرینگر» منتشر می‌شود، بر کسی پوشیده نیست. «انتشارات اشپرینگر» یکی از محافظه‌کارترین خانه‌های نشر آلمان است.

بل، قربانی بحث تروریسم
به نظر بل، علت اصلی پیدایش حرکت تروریستی «فراکسیون ارتش سرخ» در آلمان «تجربه‌ی درک عدم قدرت و ناتوانی پیشگامان» جامعه در ایجاد تغییر و تحولات اجتماعی است.
از آن‌جا که قهرمان رمان «آبروی از دست رفته‌ی کاترینا بلوم» یک شب را با یکی از این تروریست‌های در حال فرار می‌گذراند، به بل اتهام «هواداری از این جریان تروریستی» می‌زنند؛ اتهامی که برای او بسیار گران تمام می‌شود. سردمداران این اتهام‌زنی، گردانندگان وقت همان روزنامه‌ی پرفروش، یعنی «بیلد» بودند.
بل در واقع در بحث‌های جنجالی درباره‌ی تروریسم «ارتش سرخ»، قربانی شرایط غیر دموکرات حاکم بر جامعه‌ی آن‌روز آلمان می‌شود؛ قربانی‌ای که با وجود صراحت کلام و استدلال قوی، در شرایطی نبود که بتواند از خود به خوبی دفاع کند. نتیجه این که در رسانه‌ها به طور جدی این مسئله را به میان کشیدند که: آیا آثار بل هم‌چنان باید در مدارس تدریس شوند؟ آیا قوانین مربوط به حمایت از «هواداران تروریسم» که تا اندازه‌ای «دموکرات‌منشانه» بودند، نباید محدود شوند و آیا مجازات اعدام، در یک حکومت مبتنی بر قانون، ابزار موثری نیست؟
بل در دفاع از دیدگاه‌های خود در این رابطه می‌گوید: «در کشور ما یک سنت دیوانه‌کننده وجود دارد که بعضی‌ها نمی‌فهمند، ممکن است کسی موضع وفاداری انتقادی داشته باشد. من شهروند جمهوری فدرال آلمان هستم، مالیات می‌پردازم و این کار را از روی اعتقاد انجام می‌دهم. با این حال حق خودم می‌دانم، این‌جا و آن‌جا از روند تکاملی جامعه‌مان انتقاد کنم.»

مسیحیتی اصیل
بل کاتولیک بود و به گفته‌ی خود به «مسیحیتی اصیل» اعتقاد داشت که ضد قدرت‌طلبی نهادی به نام کلیسا و نزدیکی آن به دولت و حکومت بود. او می‌گوید: «کلیساهای شهر کلن احتمالاً بر من تأثیر بیشتری از آثار #داستایوسکی داشتند.» او از آن گروه روشنفکرانی بود که حتی شکوه و جلال مراسم اهدای جایزه‌ی نوبل، به‌نظرش ناخوشایند می‌آمد.
با این‌حال در آن شرکت کرد و به همین‌خاطر نیز مجبور شد، یک دست فراک عاریه بگیرد. عاریه‌ای بودن فراکش را ولی از کسی پنهان نکرد. او به گفته‌ی منتقدان، «مظهر تجسم میهن‌پرستی‌ای مبتنی بر قانون اساسی آلمان فدرال» بود. از این رو او را در خارج از میهنش به عنوان «آلمانی‌ای از تیپ دیگر» تحسین می‌کردند.
مارگارته فن تروتا، کارگردان معروف آلمانی که همراه با فولکر اشلندورف، از روی رمان «آبروی از دست رفته‌ی کاترینا بلوم» او، فیلمی به همین نام ساخته است، درباره‌ی بل می‌گوید: «بل همیشه خودش بود، هیچ‌وقت مقام رسمی‌ای را نپذیرفت، نقشی به عهده نگرفت و همواره با خودش یک رنگ بود.»
منتقد ادبی معروف آلمان، مارسل رایش رانیسکی، درباره‌ی او گفته است، بل «شخصیتی فرای یک شاعر» بود. او به «انسان خوب کلن» معروف شد، چون همواره به هواداری از انسان‌های ضعیف و تحقیر و توهین‌شدگان برمی‌خاست.
هاینریش بل در طول زندگی ۶۸ ساله‌ی خود، بیش از ۲۰ رمان و داستان کوتاه و تعداد بیشماری مقاله از خود به‌جای گذاشت. بل در روز ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ چشم از جهان فروبست.

  • سبک زندگی
  • مذهبی
  • مرور آثار
  • نویسنده