در این جستار کوتاه قرار است بدانیم که ادبیات قرار است چه کارکرد و تأثیری بر ما و جامعه داشته باشد. آیا مقولات ادبی در گسترش گفتمان روشنفکری در حال حاضر مؤثر خواهند بود؟ قبل از هر پاسخی لازم است پرسش مفروض را به عناصر سازندهاش تجزیه و پس از آن، بعضی از واژهها بازتعریف شود. به این ترتیب پاسخی که قرار است به آن داده شود احتمالاَ دقیقتر و حتی سرراستتر است. ادبیات قرار است چه کارکردی داشته باشد؟، ادبیات قرار است جه تاثیری بر ما داشته باشد؟، ادبیات قرار است جه تاثیری بر جامعه داشته باشد؟، آیا مقولات ادبی در گسترش گفتمان روشنفکری در حال حاضر مؤثر خواهند بود؟
بنابراین سوال مفروض این مقاله به پنج سوال تجزیه شده است. اما باید تکلیف برخی از واژهها و اصطلاحات نیز روشن شود. باید بدانیم راجع به چه چیزی نظر میدهیم. بعضی از این مقولات ممکن است معنای مستقل و مشخصی نداشته باشد و همین تعریف غیر واضح و مبهم منجر به نتیجهگیریهای مختلف و چه بسا متناقضی خواهد شد؛ «ادبیات» چیست؟، «کارکرد» چیست؟ ،«تاثیر» چیست؟، «گفتمان روشنفکری» چیست؟، «حال حاضر» را چگونه باید شناخت؟
ادبیات چیست؟
این پرسش تاریخچهی بسیار طولانی دارد. از ارسطو تا سارتر و ابوالحسن نجفی و دیگران بنابر شناخت خود در اینباره توضیح و شرح دادهاند. اما من سعی خواهم کرد، فلسفه ، شناخت و برداشت نهایی خود را مطرح کنم. قبل از هر تعریفی ضرورت دارد، علوم ادبی که ناظر بر شناخت متدها، نظریهها و روششناسی ادبی است را متمایز و از این مبحث برکنار کنم و روشن سازم که آنچه مورد نظر این تعریف است، مفهوم ادبیات و موضوعات ادبی است. به نظر من ادبیات، فرم متحول شدهی زبانی است که سعی دارد زیباتر از هنجارهای زبانی رایج بگوید یا بنویسد. نفاست و جوهر این زیبایی در تازگی و تفرد آن نهفته است و در هر دورهای از زندگی بشر به شکلی متفاوت خود را به نشان داده است. به نظرم نمیشود برای این تافتهی دگرگون شده تکلیفی تعیین کرد که«برای کی» بنویسد یا «از چه» بگوید. به قول کافکا: «هستی ادبیات هیچ نیست مگر صناعتی که در آن به کار رفته است.»
کارکرد :
«کارکرد» دقیقاَ همان چیزی است که بر آن «تافتهی دگرگون شده» زبانی، از سوی خالقش حمل میشود. این «حُلهی تنیده ز دل و بافته ز جان» به طور کامل تالی شعور و ارادهی صانعش است. بنابراین کارکرد ادبیات بسته به ایده و سطح توقع صانع آن بسیار متنوع و مختلف است، به همین دلیل هم در عرصههای گوناگون دارای کارایی است. برای مثال ؛ ادبیات میتواند حامل مقولات مذهبی و شعائری باشد، مثل نوحههای کلیم کاشانی در رثا و مصائب کربلا. و نیز میتواند رمانی باشد برساخته از سفارش رهبران جمهوری سوسیالیستی شوروی.
تاثیر:
تاثیر در واقع همان بازخورد قابل توقعی است که از کارکرد ادبی در مخاطبان اثر به دست میآید. این تاثیر خواسته یا ناخواسته و فارغ از نیات نویسنده یا شاعر همواره جزئی از دینامیسم یا خودپویایی آثار ادبی است. برای مثال تاثیر کارکرد مذهبی کتاب «روضه الشهداء» گریاندن مومنان در سوگ امام سوم شیعیان است. یا تاثیر رمان «سرنوشت بشر» ایجاد غرور سوسیالیستی در ملت شوروی است. همانگونه باید از ایجاد وجد، غم، لذت یا سرگرمی در خوانندگان اشعار یا داستانها نیز سخن به میان آورد. واضح است که توقع این تاثیرگذاری همواره در نیت و ارادهی خالقان آثار ادبی نیست. بسیاری از آثار فخیم ادبی به نوعی حاصل فرافکنی و تعامل روان نویسنده و شاعر با جهان بیرونیشان بودهاند.
گفتمان روشنفکری:
شاید کمتر اصطلاحی به اندازهی «روشنفکر» تعاریفی مختلف حتی متباین داشته است. گاهی روشنفکر به معنای مطلق «آدم چیز فهم و باسواد» ، گاه در معنای «کسی که خواهان تحول در مبانی تئوریک موجود» است تعریف شده است. و گاهی این واژه بر عقلا و دانشآموختگانی اطلاق میشود که در پی ایجاد بنیانهای فکر نو مبتنی بر دمکراسی و سکولاریزم در جامعهاند و همچنین شامل پژوهشگران و محققینی است که با شکاکیت در یافتهها و باورهای صلب دینی ، نگاههای تازهای را بر دین پژوهان و باورمندان دینی عرضه میکنند. من قصد دارم در تعریف خود از «روشنفکر» مخرج مشترک قابل اتکایی از این تعاریف بیابم. بنابر این از نظر من «روشنفکر کسی است که در همهی بنیانهای سنتی و فکری موجود جامعه شک میکند. او بنا بر شکاکیت و با تکیه بر پژوهشهای علمی خود همواره در راه تعالی، دمکراسی، آزادی و رسیدن به جامعهای بهتر کوشش میکند.گفتمان روشنفکری، برقراری گفتگوی آزاد، دائم و مولد در طول و عرض زمان برای نیل به اهداف مستتر در تعریف بالاست.
حال حاضر:
گنجاندن این قید در پرسش اصلی خیلی خوب بود. شناخت درست و دقیق موقعیت ما در نقطهی کنونی، چه در جامعهی ملی و چه در سطح جامعهی جهانی اهمیت حیاتی دارد. موقعیت تاریخی جامعهی ما، تعاملات داخلی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور ما، مناسبات جهانی، توزیع جغرافیایی ثروت و قدرت در ایران و جهان، نحوه و آرایش پارادایمهای فلسفی، ایدئولوژیک و حتی دینی برای نجات بشر، برخورد نزدیک این پارادایمها، ما را به نوعی تیزهوشی و تأمل در آنها دعوت میکند.
– ادبیات قرار است چه کارکردی داشته باشد؟
حالا شاید قدری سادهتر بشود با این پرسش برخورد کرد. هر تعیین کارکردی برای ادبیات غلط است. ادبیات بر اسب زمان و مکان سوار است. تعیین هر کارکرد حاکمانه و از بالایی لاجرم به نتایج دلخواه منجر نخواهد شد. چه بسا این تحکم پاسخی باژگونه خواهد داشت. بخشی از کارکرد عرفی و دینامیک ادبیات، در پاراگراف قبل گنجانده شده است. به هرحال نویسندگان و شاعران در همین اتمسفر نفس میکشد و به ناچار تولیدات ادبی هم در پاسخ به همین فضا و اقتضائات آن خواهد بود.
– ادبیات قرار است جه تاثیری بر ما داشته باشد؟
خوشحالی، غم، غرور، لذت.گاهی با خواندن شعری گریهام میگیرد و گاهی احساس میکنم در گسترهی این کیهان، چه موجود عجیبیام و چه توانستهام از پس سختیهای بی شمار زندگیام برآیم و گاه برعکس. شده است با خواندن داستانی از رازهای زندگی و تاریخ مردمی آگاه شویم. تاثیر ادبیات بر فرد همینهاست.
– ادبیات قرار است چه تاثیری بر جامعه داشته باشد؟
پاسخ این یکی با قبلی قدری متفاوت است، آن هم به این دلیل که جامعه را میشود در یک دورهی نسلی یا تاریخی در نظر گرفت. کارکردهای ادبیات را هم به همان نسبت میتوان در یک بافتار تاریخی و یا حتا موضوعی تجمیع کرد. آن وقت میشود فهمید مثل ؛ نفت چه بر سر ما آورده، استبداد در این صدساله چه چیزهایی را از ما گرفته است. یا چه مایه از دنیای متمدن امروز زندگی را آموختهایم. قطعا این تاثیر حتمی ولی در عین حال بسیار بطئی خواهد بود. من فکر میکنم اگر جامعه به یک اندام تشبیه شود، در آن صورت ادبیات(و هنر) حکم آوندها و رگهایی را دارد که فهم متراکم و زیباییهای زمان را به یاختههای این اندام خواهد رساند.
-آیا مقولات ادبی در گسترش گفتمان روشنفکری در حال حاضر مؤثر خواهند بود؟
به طور مستقیم خیر. برای توضیح این مسئله دو جمله از «میخاییل باختین» قرض گرفتهام. «هنر نیز به شیوه ای درونی و ذاتی اجتماعی است. هنگامی که محیط اجتماعی برون-هنری ، از بیرون بر هنر تاثیر میگذارد، در آن با طنینی درونی و بی درنگ مواجه میشود. آنها به هیچ وجه دو عامل بیگانه نیستند که برهم تاثیر میگذارند: یک ساختبندی اجتماعی بر یک ساخت بندی دیگر تاثیر میگذارد.» به هرحال بستر این گفتمان در مقولات ادبی و هنری آماده میشود. ذات ادبیات و رمان، بر انسان محوری، گفتگو، دمکراسی و سکولاریزم استوار است. در این معنی باید گفت هر: «اثر ادبی، تراکم بخش نیرومند ارزیابیهای اجتماعی بیان نشده است. هر واژه ای از این ارزیابیها اشباع شده است. و همین ارزیابیهای اجتماعیاند که صورتهای هنری را در مقام بیان مستقیم خود ایجاد میکنند.
منبع: وبسایت ادبی حضور
ارسال دیدگاه