#ویلیام_سامرست_موآم در دههی 30 قرن بیستم همان محبوبیتی را داشت که امروزه #جی_کی_رولینگ یا #استیفن_کینگ دارند. او جز اولین نویسندگانی است که توانست تنها با حق التالیف آثارش ثروتی کلان به دست آورد. او نمایشنامهنویس، رماننویس و داستان کوتاهنویسی چیره دست و پرکار بود. در طول عمر 91 سالهاش دهها جلد کتاب منتشر کرد که از میان میتوان به 20 جلد رمان، 25 نمایشنامه، دهها داستان کوتاه اشاره کرد.
سامرست موآم هنگامی که پدرش در سفارت انگلیس در فرانسه مشغول به خدمت بود در سال 1874 در پاریس متولد شد. تا ده سالگی در پاریس پرورش یافت تا آن که پدرش فوت کرد و سرپرستی او را عموی کشیش به عهده گرفت. تحصیلاتش را در پزشکی به پایان برد. در همین دوره بود که نویسندگی را شروع کرد.
استقبال از آثار او چنان بود که پزشکی را رها کرد و مابقی عمر را به ادبیات پرداخت. از رمان «پیرامون اسارت بشری» او در سال 1915 که شرح حال معنوی و فکری اوست و شاهکار او به حسب میآید چنان استقبال شد که به او این امکان را داد که مطابق میل خود به زندگی بپردازد. او به سفر به دور دنیا پرداخت و از تمام اروپا، شرق دور و امریکا دیدن کرد. در طی جنگ جهانی اول به عنوان یک مأمور مخفی سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا به روسیه رفت او تجربیاتش در این دوره را در رمان «اشندن» بازتاب داده است. پس از جنگ در جنوب فرانسه ساکن شد تا زمان مرگش در سال 1965 در همان جا به زندگی پرداخت.
از مهمترین رمانهای او میتوان به «لبهی تیغ» اشاره کرد. «رمان دربارهی جوانی است به نام لاری، که علیرغم درآمد ناچیز از زندگی خود خشنود است. او بیشتر در جستوجوی یافتن جوابهایی به سؤالات مربوط به خاستگاه و غایت زندگی است. این طرز برخورد لاری با زندگی خوشایند نامزدش ایزابل که آرزومند تجمل و مجذوب محافل اعیان میباشد، نیست.
لاری از قبول شغلهایی که به او پیشنهاد میشود سرباز میزند. و برای یافتن پاسخ سوالهایش به کتابخانة ملی فرانسه میرود. ایزابل بعد از دو سال تلاش در جهت منصرف کردن لاری از تحقیقاتش در نهایت او را تهدید به جدایی میکند. لاری در برابر حیرت نامزدش، جدایی را میپذیرد. لاری سپس در معدن زغال سنگ استخدام میشود و در آنجا به اتفاق یک لهستانی که گرایش به عرفان دارد به آلمان سفر میکند.
ولی چون پاسخی به سوالهایش نمییابد به اسپانیا میرود و همچنان سفر خود را به نقاط مختلف ادامه میدهد و با کمک هیپنوتیزم به آرامشی دست مییابد. لاری به پاریس برمیگردد و تصمیم میگیرد با صوفی ازدواج کند. این خبر باعث خشم ایزابل میشود. صوفی که شوهر و فرزندش را در تصادف ماشین از دست داده بود بعد از مرگ آنها به الکل رو میآورد. پس از برخورد با لاری و به کمک او اعتیاد خود را ترک میکند. در روز ازدواج لاری و صوفی، ایزابل صوفی را قبل از ازدواج به خانهاش دعوت میکند.
قبل از رسیدن صوفی خانه را ترک میکند و شیشه ودکایی را روی میز میگذارد صوفی ودکا را میخورد و بعد به تولون فرار میکند و در آنجا به فحشا کشیده میشود و سرانجام میمیرد. لاری دوباره به آمریکا بازمیگردد. به این امید که آنجا شغل رانندگی بیاید. قبل از عزیمت، پژوهشهایش را در کتابی درج میکند. چنین میپندارد که از آن پس نتواند شادمانی و خوشبختی را جز در عادیترین زندگانی، به دور از توانگرها، پیدا کند.» از این رمان تا به حال دو اقتباس سینمایی ساخته شده است.
«در آثار موآم علاقهی شدیدی به زندگی پرشور و رنگارنگ دیده میشود. علاقه به کشف و آموختن و پی بردن به اختلاطهای اسرارآمیز روح و سرنوشت بشری. موآم در برابر همهی حوادث و برخوردها، وضع دانشمندی زیست شناش و همچنین مردی ماجراجو را به خود میگیرد تا بتواند به معرفت وسیعتری دست یابد، حتی میتوان گفت طرز نگریستن او به تقدیر، همراه با معرفتی که از زندگی با آن همه تجربههای گوناگون بدست آورده، او را به نوعی فلسفهی خاص رسانده است. ...
«موآم رماننویسی پرکار، والامقام و محبوب عامه است و این بر اثر استادی و زبردستی او در هنر نقل و داستانپردازی است، داستانهایی که غالباً از جاذبه و درخشندگی بیش از عمق برخوردار است.» از نویسندگانی که تحت تأثیر او بودهاند میتوان از #جورج_اورول، #یان_فلمینگ (نویسندهی داستانهای جیمز باند) و #وی_اس_نایپل برندهی نوبل ادبیات نام برد.
ارسال دیدگاه