سیاوش جمادی نویسنده و مترجم آثار فلسفی و ادبی است.ترجمه ها و تالیف های زیادی در حوزه فلسفه، از جمله آثار مارتین هایدگر، داشته است. او برای نوشتن کتاب «زمینه و زمانه پدیدارشناسی» در سال ۸۵ برنده بیست و پنجمین دوره کتاب سال در فلسفه شده است. «متافیزیک چیست؟» اثر مارتین هایدگر (ترجمه همراه با شرح آرای هایدگر)، ترجمه «هستی و زمان» مارتین هایدگر، ترجمه کتاب «نامه های به میلنا« از فرانتس کافکا، ترجمه و تالیف کتاب «یادبود ایوب در جهان کافکا»و ترجمه «نیچه: درآمدی به فهم فلسفه ورزی او« اثر کارل یاسپرس، از جمله این آثار هستند.
وی در سال ۸۸ نیز تفسیری خواندنی همراه با ترجمه اش از نقب کافکا منتشر ساخت
این پژوهشگر فلسفه و ادبیات در گفتوگویی با موضوع نقش ادبیات داستانی در ارتباطات بشری، اهمیت رمان را در نوع ارتباط گیری آن با انسان دگرگون شده و به تعبیر خودش بی خانمان شده بعد از قرون وسطا میداند و از این رو، تولد رمان را حاصل تحولات فکری و اجتماعی و اقتصادی زمان. او رمان و داستان مدرن را در چنین دورهای انتقامی از تاریخ نویسی قدیم میداند. جمادی در پاسخ به این پرسش که اساسا نقش رمان و داستان در روابط بشری چیست و این روابط از چه دوره ای آغاز می شود و تا کجا میرود میگوید:
۱ – این که فکر کنیم در دورهای کسانی به نام رمان نویس در دنیا پیدا شدند و با ذهن و ایده خود بر دنیا تاثیر گذاشتهاند به خاطر این است که دچار ذهنی ایدهآلیسمگرا شدهایم، مثلا فکر میکنیم که دکارت بنیانگذار تمدن جدید است. اما، آیا اساسا چنین چیزی که شخصی با ذهنیات خاص خودش بتواند تغییری در تاریخ هستی اجتماعی ایجاد کند درست است؟ باید بدانیم رمان خود یک مرجعیت و مبدا اولیه نبود که بر جوامع تاثیر بگذارد، بلکه حاصل تغییراتی بود که از سده ۱۸ میلادی در هستی اجتماعی، اقتصادی و وضعیت عمومی به وجود آمده بود؛ زمانی که جامعه فئودالی مغلوب شهرنشینی شد. طبقه خرده بورژوا رشد کرد، بازرگانی بر اثر پیشرفت صنعت کشتیرانی، دریانوردی و حمل و نقل توسعه پیدا کرد و دسترسی به سرزمینهای دور آسان شد. همه اینها باعث ایجاد تغییراتی در زندگی اجتماعی شد. در این دوره مناسبات قدرت در جوامع کم کم متزلزل شد و مناسباتی به وجود آمد که از راس هرم قدرت سرچشمه نمیگرفت، بلکه پایه آنها قائده هرم بود.
۲ – تا قبل از قرن ۱۸ میلادی که در جوامع خبری از دموکراسی نبود، در جوامع پیش از مدرن و قرون وسطا افراد سوژه و رعیت بودند. سوژه هم نه به معنای مدرن کلمه، بلکه به معنی در زیر افکنده. بنابراین، انسانی که جزئی از جماعت عظیم دینی بود و فردیت نداشت و زندگیاش در تعبد و عبادت میگذشت و مشروعیت همه چیزش از بالا نشأت میگرفت، کم کم بر اثر تغییرات فردیت پیدا کرد. بنابراین، آن سوژه (به معنی زیر افکنده و فرمانبردار) کم کم به سوژه ای نه با معنی کمونیستی آن، بلکه به معنی شهروند درآمد در این دوره شهرها ایجاد شد و آموزش سوادآموزی رشد کرد و دستگاه چاپ اختراع شد. همهی اینها زمینههای مناسبی به وجود آورد تا اساس فکری که در حوزه ها و مدارس مذهبی و مجامع اشرافی فئودالی میچرخید و از دایره اشراف به اشراف و روحانی به روحانی خارج نمیشد، بیرون بیاید. یعنی گستره مخاطبان از مجامع اشرافی و روحانیان بیرون آمد و به مخاطب عام رسید.
مخاطب که تغییر کرد و اجتماعی شد، فرم رمانس و شعر و هنر هم عوض شد. بنابراین، رمان ماحصل این تحولات و تغییرات بود. رمان، هنری بود که عموم را مخاطب قرار میداد و قهرمانش مثل گذشته اشخاص بزرگ تاریخی مثل بناپارت و نادرشاه نبود. رمان انتقامی است که از تاریخ نویسی قدیم گرفته میشود.
بر همین مبنا، یکی از اولین رمانهای تاریخ ادبیات، رمان «تام جونز» هنری فیلدینگ، تاریخ زندگی کودکی سرراهی است. این رمان از این جهت نقشی تاریخی ایفا میکند که در آن نه تاریخ زندگی شاهان و بالادستان، بلکه زندگینامه فردی فرد فرودست جامعه را روایت میکند. درحالیکه در قرون وسطا این گونه نبود. داستانها، روایتهای بدون شخصیت و مستمسکی برای رسیدن به اندرزها و پندها بودند. در این داستانها شخصیت وجود نداشت. حداکثر رمانسهایی بودند در خدمت درباریان. ماجراهای این رمانسها هم ماجراهای فرد به مثابه عضو اجتماع هستی یافته نبود، چون هنوز فرد به سوژه اجتماعی تبدیل نشده بود. بنابراین، وقتی سوژه اجتماعی پدید آمد، رمان هم پا به عرصه نهاد.
۳ – برای آن که ببینیم رمان چگونه به وجود آمد، باید دید در آن دوره در احوال مردم و اجتماع چه تغییری رخ داده است و همه میدانیم که رمان چه تاثیر و نقشی در اجتماع داشته، به این دلیل که خوانده شده است. برای این که در سده ۱۹ هیچ نوشتهای جز کتاب مقدس به اندازه رمانها خواننده نداشت. در فرانسه استاندال، بالزاک، فلوبر و … یا در نظر بگیرید که مادام بواری، چه غوغایی در جامعه راه انداخت. یا در همان فرانسه رمانهای امیل زولا چه تاثیری داشته و اصلا زولا با همین تاثیرات دیده شد و توانست نقش سیاسی هم بگیرد. یا به روسیه تزاری نگاه کنید که در آن زمان کشوری عقب مانده با جمعیت زیاد روسی بسیار فلاکت زده بود که مردمش به زور نان بخور نمیری گیرشان میآمد. اما وقتی شهرها به وجود آمد، خود داستایوفسکی یک سن پطرزبورگ هنری ساخت. این پویایی هنری و ادبی در این شهر به قدری شدید بود که هنوز شعلههای آتش آن ادامه دارد. هنوز برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، جنگ و صلح و پدران و پسران تولستوی و ابلوموف ایوان گنچاروف و آثاری در حوزه نقد ادبی، آثار بزرگ ادبیات دنیا را شکل میدهند؛ اتفاقی که باعث شد ادبیات فرانسه تا مدتها زیر سایه ادبیات روس قرار بگیرد و بر نویسندگان بزرگی چون آندره ژید تاثیر بگذارد. همه اینها در بستر یک شهر، یک جامعه نسبتا باسواد که میخواهد فکر کند، رخ داد. فکری خود بنیاد و مستقل که به واسطه آن فرد خودش را بازیابد.
۴ – اگر این عطش وجود نداشت، میل به خواندن این آثار به وجود نمیآمد. اما، وقتی وجود دارد خواننده با شخصیت رمان ارتباط پیدا میکند. این ارتباط ممکن است به صورت سمپاشی یا احساس نفرت باشد. برای این که شخصیتها را لمس میکند. برای اینکه موضوع نوشتهها دیگر شکستها و پیروزیهای شاهان و خونریزیها و شکنجههای آنان نیست؛ بلکه شخصیتها موجودات ته جامعه هستند که تا به حال مطرود بودند. از این جهت است که نباید شخصیت تام جونز و راسکلنیکف را فراموش کرد.
۵ – رمان به این جهت مهم است که حکایت حقیقی فردی و بی خانمانی انسان را در قالبی هنری بیان میکند. رمان زمانی پدید آمد که کانت مقاله معروف روشنگری را نوشت. زمانی که دوره خروش انسان از نابالغی برای تفسیر خویش است. زمانی که انسان بی خانمان میشود. در آن زمان فرد غربی این بی خانمانی را بهتر از اتوریتههای سراسر دروغ دید و بنابراین، آن را پذیرفت. انسان رها شده بیموطن و بیخانمان شده تصمیم گرفت خودش سرنوشت خودش را بسازد و ما این موضوع را در رمانهای اولیه میبینیم. مثلا، رابینسون کروزئه که سعی میکند زندگی را از نو بسازد. یا قهرمانهای رمانهایی مثل تام جونز یا رمانهای بالزاک و استاندال … افرادی هستند که باید در پرت افتادگی و بیخانمانی و فقدان اتکا سرنوشت خود را رقم بزنند. در یک کلام دلیل ارتباط رمان ها با مخاطب و مردم این بود که رمان زبان حال آنان بود.
منبع: وب سایت «آوانگارد»
ارسال دیدگاه