#حمید_مصدق فرزند حاج عبدالحسین مصدق در بهمن ماه سال 1318 در شهرضا از توابع اصفهان به دنیا آمد. بعدها به همراه خانوادهاش به اصفهان نقل مکان کردند او در دوران تحصیلات ابتدایی و متوسط را در اصفهان گذرانده. آقای #محمد_حقوقی که از دوستان کهن مصدق هستند می گویند: «اصفهان به هر حال مرکزیت استان را داشت و یک خانواده اگر متوسط یا بالا بود در ده که نمیمانند به شهر مرکزی میآمدند. پدرش اگر اشتباه نکنم کسبی داشته در حد تجارت. وضع مالیشان خوب بود و هیچ و قت نگرانی مالی به آن معنا نداشتند فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریباً یک سال با هم تفاوت سنی داشتند. و این برادر یک نقص عضوی داشت و از این رو روی مصدق خیلی اثر گذاشت،اگر چه هیچ وقت راجع به این قضیه صحبت نکرد.»
برادرش کر و لال بود … البته گاهی هم به خانهاش میآمد. اینها {در بچگی} هر دو تاشان مرض آبله میگیرند. او گرفتار میشود و روی قوای ذهنیاش اثر میگذارد و مصدق این وسط سالم میماند همیشه میگفت: « اگر من جای او بودم، چه میشد؟»
خانوادهی پدر مصدق در اصفهان نیز زندگی مرفهی داشتند باز هم جناب آقای حقوقی سخنشان را در این مورد ادامه میدهد:
اینها در اصفهان یک خانهی قدیمی داشتند که خیلی قشنگ بود، از این خانههایی که پاگرد دارد با شیشههای رنگی قدیمی و …
دوران نوجوانی مصدق
جناب استاد رضا خشکفابی – پدر خانم مصدق- نیز با اشاره به این امر دربارهی رفتار و اخلاق و مهمان نوازی خانوادگی پدر حمید مصدق گفتهاند که یک وقت، زمانی که حمید مصدق با خانواده به اصفهان میرفت ما را هم دعوت کرده بودند و بنابراین به اتفاق «ما هم با ایشان به اصفهان به خانه ایشان رفتیم. خانهی بزرگی بود رفتیم و دیدیم پدرشان تماماً دور تا دور آن حیاط را و برقهای تمام اتاقشان را روشن کردند. من آمدم خاموش کنم، ایشان آمدند و گفتند نه عزیزم،مهمان داریم،اجازه بدهید همه جا روشن باشد ما هیچ وقت چراغ اضافه روشن نمیکنیم،اما وقتی مهمان عزیزی بیاید، همه جا را روشن میکنیم.
حمید مصدق در چنین خانوادهای، جوانی پر شور و فعال و عاطفی بار میآید. آقای محمد حقوقی در باره فعالیتهای دوران دبیرستانی او میگوید:
«من در سال 31 به دبیرستان رفتم و مصدق هم از سال 34 به همان دبیرستان آمد و در هر حال من تا 36 فارغ التحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال 38 فارغ التحصیل شد. در آن دبیرستان ما چند تا چهرهی شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند. #بهرام_صادقی بود، #منوچهر_بدیعی بود، #هوشنگ_گلشیری بود.این مدرسه انجمنهای مختلفی داشت، انجمن کتاب داشت، انجمن نمایش و انجمن ادبی،و رئیس انجمن ادبی من بودم. رئیس کتابخانه هم همین مصدق بود و ما هفت تا هشت تا با هم ارتباط نزدیک داشتیم منتها ما همه از مصدق جلوتر بودیم.
یکی دیگر از دوستان قدیمی مصدق،آقای دکتر صنعتی دربارهی دوران تحصیل و آشناییشان میگوید:
«تاریخ دقیق این آشنا شدن با کشی دو قسمت است یک قسمت از آنجایی است که آدم با یک نفر آشنا میشود و یک قسمت دیگر جایی است که آدم با او رفیق میشود. حالا در مورد شاعران و نویسندگان و فرادی از این قبیل، یک جای آشنایی همانجا است که آدم با کارهایشان آشنا میشود. به هر حال مصدق و حقوقی و گلشیری و بسیاری از این نویسندگان معاصر ما اهل اصفهان هستند. بنده هم اهل اصفهان هستم، این خودش میتواند یکی از دلایلی باشد که با هم آشنا شدیم. تعدادی از ما در یک مدرسه بودیم تعدادی به مدرسهی ادب میرفتند بیشترینشان به دبیرستان سعدی میرفتند. فکر میکنم مصدق به دبیرستان ادب میرفت. وقتی که من در سیکل دوم دبیرستان بودم آقای حقوقی دبیر ادبیات من بود من یک نسل عقبتر از آنها هستم و حمید هم که آن انجمن صائب را درست کرده بود از آنجا با هم آشنایی داشتیم؛ بهخصوص که در آن زمان این تفاوتهای سنی خیلی بیشتر خودش را نشان میداد.»
پس از پایان دورهی دبیرستان، مصدق در سال 38 در رشتهی بازرگانی در تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل داد.
وقتی از اصفهان برای تحصیل به تهران آمده بود «یک خانه دانشجوی در امیرآباد جنوبی داشت و آنجا زندگی میکرد.
ویژگیهای اخلاقی
یکی از خصلتهای بسیار بارز مصدق،دوست بازی او بود و همواره چه به صورت انجمن و چه به صورتهای دیگر تلاش میکرد که دوستان را دور هم جمع کند و با هم نشست داشته باشند در واقع او یک روحیهی کاملاً اجتماعی داشت و همواره از انزوا میگریخت. آقای حقوقی در این زمینه میگوید:
«ما همدیگر را گاهی میدیدیم بیشتر او به خانه ما میآمد. منتها مصدق خیلی زودتر از ما خودش را وارد اجتماع کرد.»
آقای دکتر صنعتی نیز دربارهی آشنایی بیشترشان در یک فعالیت هنری چنین میگوید: «وقتی من آمدم تهران ایشان رشته حقوق میخواند و من رشته پزشکی بودم. آشنایی اصلی ما یک کار تلویزیونی شروع شد. دوستی مشترک، تعدادی از ماها را در هم جمع کرد که یک کار تلویزیونی مشترک انجام دهیم. در آن جلسه غیر از حمید، منوچهر محجوبی هم بود، محمد علی کشاورز هم بود، از آنجا بود که آشنایی من با حمید مصدق شروع شد. فکر میکنم حدود سالهای 44 و 45 بود.»
این امر که وی با دیگران به راحتی ارتباط بر قرار میکرد و خصلت اجتماعی داشت به طور طبیعی در شغل وکالت وی نیز تأثیر میگذاشت و میتوانست او را به صورت یک وکیل موفق نشان دهد به همین دلیل وی وکالت بسیاری از نویسندگان و شاعران را در امور گوناگون به عهده داشت.
تحصیل، شغل و سبک شعری مصدق
می دانیم که شعر مصدق،علاوه بر جنبهی عاشقانه، جهت گیری سیاسی نیز دارد، هر چند که گویا به طور مستقیم هرگز فعالیت سیاسی آشکاری نداشته است. البته اگر کار سیاسی را پیوستن به یک حزب بدانیم چنین چیزی در زندگی مصدق نبوده است. اما کار سیاسی میتواند شکلهای دیگر نیز داشته باشد.
شغل تدریس و وکالت مصدق در واقع پس از سال 1350 آغاز میشود. وی پس از اخذ درجهی لیسانس، در سال 1350 نیز از دانشگاه تهران به درجهی فوق لیسانس حقوقی نائل میگردد. و از این پس با سمت استادیاری در مدرسهی عالی مدیریت کرمان به تدریس میپردازد و به گفتهی استاد رضا خشکنابی –پدرخانم مصدق- وی تحصیل خود را در دورهی دکتری ادامه داد اما آن را نا تمام رها کرد، گویا فقط رسالهی خود را ارائه نکرده بود.
حمید مصدق از سال 1353 به بعد با عنوان وکیل دادگستری در تهران مشغول به کار شد و از طرف دیگر در مدارس عالی تهران به تدریس اشتغال ورزید از آن پس بود که به عضویت هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در آمد و در دانشکده حقوق آن دانشگاه به تدریس پرداخت و تا پایان عمر در این سمت بود.
وی یک سال پس از اخذ درجهی فوق لیسانس یعنی در سال 1351 با خانم لاله خشکنابی ازدواج کرد. خانم لاله خشکنابی، فرزند استاد رضا خشکنابی و برادرزادهی استاد #شهریار، شاعر معاصر، هستند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «غزل» و «ترانه» است که مصدق در شعری به نام «حاصل عمر» آنان را ستایش میکند. خانم #سیمین_بهبهانی دربارهی همسر مصدق مینویسد:
«لاله مثل برگ گل لطیف است و دوستداشتنی، اما کاردان و عاقل، خانهاش از نظافت برق میزند و دو دستهی گلش، دو نور چشمش را به خوبی تربیت کرده است. می گویند در زندگی هر مرد موفقی یک زن خوب وجود دارد و لاله این گفته را ثابت میکند.»
حمید مصدق با روحیاتی که داشت، همواره به عشق اهمیت میداد و این نکته در اشعارش نیز به خوبی بازتاب دارد. آقای دکتر صنعتی به این جنبه در روحیات حمید مصدق توجه کرده و می گویند:
«حمید دوست داشت که از این لحظات زندگیاش لذت ببرد به جای این که برای مرگ خودش گریه کند و سوگوار باشد، و چیزی کمکش میکرد این کار را بکند وجود عشق بود؛ خیلی از شعرا این گونه بودند حتی اگر فرض باشد... حمید عاشق بود. این عشق به زندگی او بود،به فرد خاصی بود. به شعر بود، به هر حال اینها کمک میکرد بتواند هراس از مرگ را لاپوشانی کند.»
بدین گونه آقای دکتر صنعتی در تحلیل روانشناسانه خود، این عشق را نیز با نوعی هراس از مرگ پیوند میدهد. از اینروست که مصدق ناخودآگاه چنان که آقای حقوقی میگوید همواره عاشق بود. آقای حقوقی میفرماید:
«آدم بسیار عاشقپیشهای بود … ظاهراً در یک اردوی رامسر بود که خانمش را دید. وقتی او را دید با او آشنا شد. شناخت که او دختر برادر شهریار است. این خانم نقاش هم بود. اینها با هم آشنا میشوند و بعداً منجر به ازدواج میشود. بعد هم خانهای در همین کوی نویسندگان خرید و با او زندگی کرد و زندگیاش روز به روز سر و سامان پیدا کرد و خانمش هم کاری میکرد و او هم به هر حال کار وکالت را ادامه داد.»
خانم سیمین بهبهانی دربارهی مفهوم و ویژگی عشق در شعر مصدق مینویسد:
«عشقی که اگر نه بر سر هر کوی و گذر، دست کم در میان دانشجویان و جوانان همسن و سال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامهی میانسالی او گهگاه نقل محافل است و پیگیری همین عشق بی فرجام شاید جاذبهی شعر مصدق را حمیدی وار فزون کرده باشد. اما در عشق او خودخواهی جایی ندارد و معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمیشود بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی میماند.»
واقعیت همین است که این جنبهی رمانتیک شعر او، در کنار مفاهیم سیاسی، شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است.
به واقع شعر او بیشتر شعر معناست و به همین دلیل ساخت و فرم در شعر او نیرومند نمیشود و این البته جای بررسی و بحث دارد.
به هر صورت از نظر جایگاه در طبقهبندی شاعران معاصر چنانچه گفته شد حمید مصدق شاخهی اعتدال شعر #نیما را که دنبالهی افسانه است، اشغال میکند.
به هر صورت، حمید مصدق با تمام فراز و نشیبهایش همواره در میان جوانان پذیرفته شده بوده است. این طبیعی است که هر سنی نیز در انسان اقتضای گونهای از شعر و هنر را دارد. این یک ذوق است و ذوق نیز تابع قاعده و قانونی نیست و باید و نباید را نمیشناسد، چنان که استاد #زرین_کوب میفرمودند که من ممکن است در این سن از #مولوی خوشم بیاید اما کسی دیگر در سن و موقعیتی دیگر از شاعر دیگری خوشش بیاید؛ حتی یک نفر هم در دورههای مختلف زندگی ممکن است شاعران گوناگونی را بپسندد.
این که فعالیتهای شغلی او را از تعمق در هنر و ادبیات،مقداری بازداشته بود، میتواند کاملاً درست باشد؛ اما به هر حال مصدق همین است که هست با تمام فرود و فرازها و دورهها اما ادعای عظمت نیز نداشت.
از نظر کارهای علمی و تحقیقاتی، چنانچه پیشتر نیز گفته شد مدتی به همراه #اخوان در حال بررسی و کار روی رباعیات #عطار بوده است. میدانیم که رباعیات عطار «مختارنامه» نام دارد.
مصدق با همکاری آقای صارمی، غزلهایی از #حافظ تهیه کرده بود که چاپ نشده است. همچنین غزلهای #سعدی را نیز با همکاری آقای #اسماعیل_صارمی به چاپ رسانده است و رباعیات مولانا را نیز در سال 1360 چاپ و منتشر کرده است.
در نهایت سحرگاه هفتم آذر ماه سال 1377 بود که با سکتهی قلبی از این جهان رخت بر بست و آرام گرفت و در بهشت زهرا در قطعهی هنرمندان و دانشمندان به خاک سپرده شد.
ارسال دیدگاه