#اوژن_یونسکو (Eugène Ionesco)، ۲۶ نوامبر ۱۹۰۹ در کشور رومانی به دنیا آمد. پدرش یک کارمند رومانیایی و ارتدکس، مادرش زنی فرانسوی و پروتستان بود. شاید همین اختلافات فرهنگی و مذهبی باعث شد تا نهایتاً آن دو، زمانی که اوژن تنها هفت سال داشت، از یکدیگر جدا شوند و این ناسازگاریها شرایط نابهسامانی را برای کودکی یونسکو رقم زند.
یونسکو در 16 سالگی به همراه پدرش روانهی رومانی شد و به کالج ملی ساوای مقدس (Saint Sava) رفت. البته بیشتر دوران کودکیاش را در فرانسه گذرانده و بنابر ادعای خود تجربیاتی که در آن دوران به دست آورده، روی درکش از جهان، بیش از هر تجربه دیگری تاثیرگذار بوده است.
یونسکو در سال 1928 وارد دانشگاه بخارست شد و در رشتهی ادبیات فرانسه به تحصیل پرداخت و بعد از پنج سال تحصیل در آن دانشگاه، به عنوان معلم فرانسه مشغول به تدریس شد. در سال 1936 با رودیکا بوریلیانو ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک دختر است که یونسکو برای او تعدادی «داستان کوتاه» غیرمتعارف نوشته است.
در سال 1938 یونسکو تصمیم گرفت برای تکمیل رساله دکترای خود همراه خانوادهاش به فرانسه بازگردد اما با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1939 به ناچار عازم شهر مارسی شد تا آن که پس از پایان جنگ و آزادی فرانسه در سال 1944 مجدداً به فرانسه بازگشت و برای همیشه در آنجا ماند.
یونسکو در سال 1970 به عنوان عضو آکادمی فرانسه برگزیده شد. او همچنین برنده جوایز بسیاری شد؛ جوایزی چون جایزهی فیلم جشنوارهی تور (Tour) در سال 1959، جایزهی پریکس ایتالیا در سال 1963، جایزهی تئاتر انجمن نویسندگان در سال 1966، جایزهی ملی Grand Prix برای تئاتر در سال 1969، جایزهی Grand Prix موناکو در سال 1969، جایزهی Austrian state برای ادبیات اروپا در سال 1970، جایزهی اورشلیم در سال 1973، دکترای افتخاری از دانشگاه نیویورک و دانشگاههای Leuven و وارویک (Warwick). (حسینی، 167:1389)
خالق «کرگدن» تا پیش از سال 49-1948، که نخستین نمایشنامهاش را نوشته است، بیشتر به نوشتن مقاله و شعر میپرداخت. او در خصوص نگارش نخستین نمایشنامهاش، که "آوازخوان طاس" نام دارد، این گونه مینویسد: «چند سال پیش در یک روز آفتابی، فکر کردم، با کنار هم گذاشتن پیش پا افتادهترین عبارتها از بیمعنیترین کلمات و نخنماترین کلیشههایی که در دایرهی لغات روزانهی خودم، دوستانم و تا حدی در کتابهای خودآموز زبان خارجی پیدا میشود، برای تئاتر دیالوگی بنویسم. آن ابتکار به دردسری بدون نتیجه بدل شد؛ زیرا بسیاری از کلمات مرده، بیروح و بیمعنا بودند. عبارتهایی که در دیالوگ به کار گرفته شده بودند، کلافهام کرد. تقریباً به یک دلخوری و دلزدگی شدید و حتی افسردگی، دچار شدم؛ اما دردسری بدون نتیجه، که خودم برای خودم پیش آورده بودم. دست آخر، به نتیجهای درخور رسید؛ این گونه که آن نوشته کاملاً بر اثر یک تصادف، به دست یک کارگردان جوان رسیده بود، که گمان میبرد، آن نوشته قطعهایی تئاتری است و براساس آن میتوان تئاتری اجرا کرد. هنگامی که این نمایشنامه، که نام "آواز خوان طاس" را بر آن گذاشتیم، باعث خندهی فراوان شد، سخت تعجب کردم؛ زیرا گمان میکردم "تراژدی زبان" را نوشتهام.» (همان: 169)
از مهمترین آثار او میتوان به نمایشنامههای «درس»، «صندلیها»، «کرگدن»، «مردی با چمدانهایش»، «تشنگی و گرسنگی»، «مستأجر جدید»، «عابر هوایی» و «شاه میمیرد» اشاره کرد. او همواره در آثارش با دیدی انتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانهاش پرداخته است.
یونسکو بارها از این که برچسب خاصی بر آثارش بزنند، اظهار ناخرسندی کرده است. اما تاریخ ادبیات نشان میدهد، تصمیم در این مورد معمولاً از عهده و اختیار مؤلف خارج است. این مخاطبان، منتقدان، تاریخنویسان و نظریهپردازان ادبیاند که جایگاه و سبک هنرمندان را تعیین و تعریف میکنند و همینها یونسکو را پیشگام رویکردی تازه در نمایشنامهنویسی معرفی میکنند که به «تئاتر ابزورد» Absurdes Theater مشهور است. شاید به دلیل آن که یونسکو، #بکت و... نخستین کسانی بودند که شروع به بیان اضطراب و دغدغههای انسان عصر مدرن با زبانی متفاوت کردهاند، در ابتدا برای تماشاگران سنتی مأنوس نبودند، اما کم کم نگاهها به آنها تغییر کرد. در مصاحبهای که با یونسکو در خصوص تئاتر آوانگارد صورت گرفته است، این گونه میگوید:
« من اگر به عقاید خاصی دربارهی تئاتر رسیدهام، اینها پیش از همه به نمایشنامههای خودم مربوط میشود؛ زیرا از تجربهی آفرینندگی خودم حاصل شده است. این عقاید را نمیتوان قواعد موضوعه دانست. البته امیدوارم که قواعد مربوط به من در خصوص دیگران هم مصداق داشته باشد، چون وجود هر یک از ما شامل دیگران هم میشود. در هر صورت، هر قاعدهای که من در خصوص تئاتر کشف کرده باشم، مشروط و متغیر است؛ یعنی مقدم بر آفرینش هنری نیست، بلکه ناشی از آن است. اگر نمایشنامهی تازهای بنویسم، ممکن است نظراتم عمیقاً تغییر کند، ممکن است دچار تناقضگویی شوم و شاید اصولاً بر خودم هم معلوم نباشد که هنوز در همان اندیشهای که بودم، هستم یا نه. با این همه، امیدوارم که پارهای اصول اساسی برایم به جای بماند که بتوانم بر آنها آگاهانه و به حکم غریزه تکیه کنم؛ در این جمع فقط میتوانم تجربههای شخص خودم را با شما در میان بگذارم. اما برای این که اشتباه بزرگی از من سر نزند، پیش از آمدنم به اینجا، به عبارت "آوانگارد" در فرهنگ لاروس نگاهی انداختم و دیدم که آوانگارد یا طلایهدار، در لغت عبارت است از واحدی که در جلوی نیروهای مسلح زمینی، دریایی یا هوایی حرکت میکند و زمینه را برای وارد شدن آن نیروها در عمل، آماده میکند، بنابراین با این قیاس، میتوان گفت که آوانگارد در تئاتر عبارت است از یک نیروی ضربتی کوچک از نمایشنامهنویسان و گاه کارگردانان که در پشت سرش با فاصلهای معین، بیشتر بازیگران، نمایشنامهنویسان و تهیهکنندگان حرکت میکنند.» (یونسکو، 1370:50)
یونسکو را نمیتوان در ردیف نویسندگانی به شمار آورد که پوچی را پایان سرنوشتی میانگارند که برای بشر رقم خورده است؛ زیرا او بیهودگی را به مثابه ابزاری برای اعلام خطر به قشرهای متفاوت جوامع بشری، که به طرق گوناگون استثمار میشوند، به کار میگیرد. «یونسکو رو در رو شدن با پوچی را راهی برای از میان برداشتن آن میداند و خواست او این است که ما به جای آن که بیهودگی را پذیرا شویم، باید برای از میان برداشتن آن متفقاً به مبارزه برخیزیم نه آن که دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا منجلاب بیهودگی و پوچی ما را نیز در خود فروکشد یا آنقدر کرگدن به گله اضافه شود که برانژه تک و تنها بماند. شک نیست که غرض یونسکو از نوشتن نمایشنامههایش این نیست که نتیجهای نقل کرده باشد یا از تماشاگر انتظار داشته باشد که با این احساس تئاتر را ترک کند که راه حل مسئلهی مورد بحث پیش پایش گذاشته شده و او اکنون میتواند با خیال آسوده و رضایت خاطر به خانهاش بازگردد، بلکه هدف اصلی او این است که نوشتههایش آیینهی تمامنمای ابتذالها، بیعدالتیها، نابرابریها، بینظمیها و جنایتهای عصر حاضر باشد. انزوای مطلق انسان عصر تکنولوژی فراگیر و اندیشهستیز، عدم امکان سازش با محیطی که در آن ارزشهای معنوی به طرز فزایندهای در حال رنگ باختن است و ترس و اضطراب ناشی از تزلزل شخصیت و از خودبیگانگی انسان امروز، درونمایهی نمایشنامههای یونسکو را تشکیل میدهند. با طرح این مضمونها، یونسکو میکوشد تا تماشاگر را به کاوش و یافتن داروی درد عصر خویش وادارد. او نمیخواهد که افراد تحت تأثیر احساسات یا سایر عوامل تحریکآمیز، کورکورانه قدم در راهی نهند که دیگران با حسن یا سوء نیت برایشان مشخص کردهاند، زیرا به اعتقاد او همین گوسفندوار به دنبال گله رفتنها سبب تزلزل و خرابی اوضاع کنونی جوامع بشری شده است.» (زمانی،1376،22)
با آن که تئاتر ابزورد پدیدهای نو و حاصل زمان خویش است، لیکن در مقیاس وسیع با سنتهای کهن ادبی و تئاتری بیارتباط نیست. یونسکو خود معتقد است که هنرمند پیشرو، سنتها را از بین نمیبرد، بلکه آنها را تجدید حیات میبخشد.
اوژن یونسکو از نویسندگانی بود که در زمان حیات به اوج شهرت و افتخار رسید، جوایز بسیاری دریافت کرد و وارد آکادمی فرهنگ فرانسه شد. او به خاطر بیماری و کهولت پس از ۶۵ سالگی اثر مهمی منتشر نکرد و در ۲۸ مارس ۱۹۹۴، از دنیا رفت و در گورستان مون پارناس پاریس به خاک سپرده شد.
چند سال پیش روزنامهی «لوموند» در گزارشی خبر داد که آثار یونسکو امروزه بیش از هر نویسنده دیگری در صحنههای جهان حضور دارند. او یک بار در دههی 1350 خورشیدی به ایران سفر کرد و بیشتر آثار نمایشی او به زبان فارسی ترجمه شده است؛ از جمله «کرگدن» و «تشنگی و گشنگی» که نخستینبار #جلال_آل_احمد و #علی_اصغر_خبره_زاده آنها را به فارسی برگرداندند.
منابع:
حسینی، روزبه، 1389، این سه تسخیرناپذیر، نشر قطره، تهران.
یونسکو، اوژن، 1370، نظرها و جدلها، ترجمهی مصطفی قریب، انتشارات بزرگمهر.
زمانیان، مهدی، 1376،کتاب ماه ادبیات و فلسفه، مقالهی «اوژن یونسکو، پوچگرا یا پرخاشگر؟»، شمارهی 4و5.
بهزاد کشمیریپور، مقالهی «صد سالگی اوژن یونسکو؛ خالق کرگدنهای پوچ»، 27/11/2009 http://www.dw.de.
ارسال دیدگاه