از نخستین بکارگیری اصطلاح «پلیفونی» در ادبیات فارسی سالها میگذرد، اما شوربختانه نه تعریف روشن و دقیقی از آن ارائه شده، و نه منابع فارسی معتبری در این زمینه وجود دارد. از این بدتر، گاهی به دلیل دانشِ انگلیسی ضعیف برخی نویسندگان و درنتیجه عدم دسترسیشان به منابع اصلی، برخی انگارههای ناشی از اشتباه در ترجمه و استفاده از تحلیلهای دست چندم، جای خودشان را به تعریف درست این اصطلاح دادهاند. روشن است که با جا افتادن پارهای از اشتباهات رایج، برای تحقق فرآیند بازنگری زمان و انرژی بیشتری باید صرف شود. از آنچه گفته شد، آنچه اهمیت پیدا میکند تشکیک در این انگارهها و رجوع به منابع اصلیست. از این رو، در اینجا قصد دارم مجملاً به مفهوم نسبتاً مبهم اما بسیار مهمِ پلیفونی یا چند صدایی در ادبیات بپردازم، اما این بار با زبانی تاحدامکان ساده، روشن و دقیق.
پلیفونی نخست در موسیقی اینگونه مطرح شد: خطوط موازیای از ملودیهای مستقل که یک موسیقی را تشکیل میدهند. بعدها کاربرد این اصطلاح دقیقتر شد: استفاده از ملودیهای پیچیدهی درهمآمیخته که به وسیلهی کنترپوان به هم میپیوندند. در ادبیات اما پلیفونی توسط فیلسوف، زبانشناس و منتقد بزرگ روسی میخائیل باختین اول بار معرفی شد. او این اصطلاح را هستهی مرکزی تحلیلهایش بر آثار نویسندهی هموطنش داستایوسکی قرار داد. باختین در کتابِ «مسائلِ بوطیقای داستایوسکی» معتقد بود در اکثر کارهای داستایوسکی صداهای مختلف شنیده میشوند، بی آنکه به یک راوی مشخص محدود شده یا تحت سیطرهی مؤلف قرار گرفته باشند. بنابراین، هر کدام از این صداها، راوی منحصر به فرد، ارزشهای منحصر به فرد و نقش روایی خاص خود را در طول اثر دارد.
با این تعریف، باختین پلیفونی را رهیافتی برای خلق نوشتار ادبیای میدانست که بنا دارد صداهای شخصیتهایش را از سیطرهی اتوریتهی صدای مسلط رها سازد. او معتقد بود چنین رویکردی به گونهی تازهای از تفکر هنری نیازمند است که به مخالفت با نگرش قدیمی به هارمونی میپردازد که میخواست تمام صداها را به یک صدای مسلط تقلیل دهد. به عبارت دیگر، مؤلف دیگر در اثر ادبی مستقیماً وارد نمیشود، و هرشخصیت مانند یک مؤلف مستقل صدای خود را خواهد داشت. از این رو، نکتهی مهم این است که دیگر مؤلف نقشی در تعیین رابطهی بین خواننده و کاراکتر ایفا نمیکند، بلکه کاراکترها آزادانه عمل کرده و حتی بر خلاف میل مؤلف رفتار میکنند. به همین خاطر، در اثر ادبیِ پلیفونیک، به جای داشتن یک دنیای عینی تحت فرمانروایی آگاهانهی مولف، آگاهیهای چندگانه و متعدد و در نتیجه دنیاهای مختلف وجود دارند.
پلیفونی در دنیای ادبیات، خود را با ادبیات داستانی و به طور ویژه با رمان معرفی کرد. دیوید لاج، نویسنده و منتقد ادبی بریتانیایی، رمانِ پلیفونیک را اینگونه تعریف می کند: رمانی که در آن موقعیت های ایدئولوژیک متفاوت و حتی متضاد دارای صدای متعلق به خودشان هستند و این صداها در خلال گفتگوی شخصیت ها قرار داده شده اند، بی آن که توسط صدای مسلط قضاوت شوند یا اثر بگیرند. اصطلاح «رمانِ پلیفونیک» را باختین در «گفتمان در رمان» بخوبی بسط می دهد. باختین معتقد بود پلیفونی یک ویژگی مربوط به نوعی از روایت است که شامل تعدد زاویه های دید و صداها می شود. از آنچه گفته شد، یک داستان پلیفونیک، تبادل آزاد راوی ها و ایدئولوژی هاست که توسط شخصیت های مختلف بیان می گردند. بنابر این، کاراکترها قادر هستند خودشان بینیاز به قضاوت مؤلف صحبت کنند. در این صورت، دیگر انحصار معنا در اختیار مؤلف نیست، تا جایی که شخصیتها حتی میتوانند با مؤلف مخالفت کنند.
از طرف دیگر و در مقابل پلیفونی، هوموفونی یا مونولوژیسم قرار می گیرد. از هوموفونی در ادبیات، بیشتر به عنوان یکی از اصول پایهای ادبیات قدیم و شیوه ی تفکر سنتی یاد می گردد. در هوموفونی ما با یک راوی برتر و متعالی سر و کار داریم که رفتارها و اعمال، ارزش ها، امیال و ایدئولوژیهای پراکنده در اثر را جمع کرده و ارزیابی می کند. بنابر این، در دنیای هوموفونیکِ ساخته شده توسط یک متن، تنها یک آگاهی (یا فهم) مسلط وجود دارد که به صورتی پیدا یا پنهان حقیقت را تعیین می کند. بدین ترتیب، همه چیز از فیلتر راویِ برتر رد خواهد شد.
باختین، هوموفونی یا تک صدایی را فسادِ یک منطق تبادل نظریِ پنهان میدانست. منظور از منطق تبادل نظری یا دیالوگیسم از منظر او، به رسمیت شناختن تنوع راوی ها و صدا هاست. از این رو، ما در دیالوگیسم با گفتمانهای مختلف سر و کار داریم. باختین معتقد بود دنیای ساخته و پرداخته شده توسط هوموفونی، برخلاف ادعای خودش، دروغپرداز و غیر واقعیست، چرا که واقعیتها را طبق ایدئولوژی مؤلف تحریف میکند. از طرف دیگر میدانیم که آگاهی انسان یک وجودِ یکپارچه نیست، بلکه تضادها و تنافرهای مختلفی بین آگاهیهای متفاوت وجود دارد. همینطور میدانیم که یک آگاهی در دیالوگ با آگاهی دیگر شکل می گیرد. بنابر آنچه گفته شد، دنیایی که در آن تبادل آزاد گفتگوها وجود نداشته باشد (هوموفونی)، یک دنیای جعلی و خالی از آگاهی واقعیست.
در مجموع، از دید پلیفونی، در یک متن باید منطق تبادل نظری قدرتمندی ایجاد شود. بدین صورت که ساختار متن باید به حقوق تکتک شخصیتها پایبند باشد. گفته میشود که در پلیفونی، متن نباید باشخصیتها به مثابهی اُبژه رفتار کند، بلکه باید کاراکترها را سوژه بداند. بدین ترتیب، یک اثر ادبی اگر بخواهد در ادبیات پلیفونیک طبقه بندی شود باید به یک فضای گفتمانی آزاد برای راویهای مختلف تبدیل گردد. کافی نیست که شخصیتهای مختلف را حین عبور دادن از کشمکشهای پیاپی به حرف بیاوریم، یا دیالوگهای خیلی طبیعی بنویسیم، یا در شعرمان خردهروایت و کاراکتر اضافه کنیم. اقتدار یک راوی خاص، برتری یک ایدئولوژی، موضعگیری مؤلف در برابر یک صدا، هدایت شخصیتها در راستای منافع اتوریتهی متن، و ساختن و القای یک حقیقت و ایدئولوژیِ واحد در لایههای زیرین، همه و همه میتوانند در مقابل مفهوم پلیفونی قرار بگیرند.
منبع: وبسایت ادبی سایهها
ارسال دیدگاه