#رولان_بارت تقریباً در تمامی جریانهای مهمِ نقد ادبی دوران پس از جنگ، ایفای نقش کرده است. بارتِ ضد تجدد که نگاهی به سوی گذشته دارد، به قدر بارتِ آوانگارد که مؤلف «اس/زد» است، شهره نیست. سیر تکوینِ نظریهاش با آمدوشد میان مفهوم متن و اثر، آوانگاردیسم و کلاسیسیسم تجلی مییابد. تحلیل این موقعیتهای نظری به ما امکان میدهد تا چالشهای نقد ادبی را بهتر واکاوی کنیم.
کلمات کلیدی: رولان بارت، متن، اثر، آوانگارد، کلاسیسیسم.
رولان بارت که از سوی محققین چینی از سالهای دههی ۸۰ میلادی بسیار مورد خوانش و مطالعه قرار گرفته است، به عنوان یک نظریهپرداز بزرگِ آوانگارد شناخته میشود که با مقولهی ساختارگرایی و مفهوم متنیتش تأثیر قابل توجهی بر تئوری ادبی گذاشته است. بارت در همهی جریانهای ادبی پس از جنگ حضور داشته است؛ همچون یک مارکسیست و اگزیستانسیالیست، جامعهی دههی ۵۰ را مورد نقد قرار میدهد؛ مثل یک ساختارگرا تلاش میکند علم ادبیات جدیدی در سالهای دههی ۶۰ پدید آورد، مثل یک پساساختارگرا با خوانش و بازنویسی متن در سالهای دههی ۷۰، در پی لذت است و در سالهای پایانی عمرش همچون یک ضد تجدد به سرخوشی از خواندن آثار کلاسیک روی میآورد. او در نقد ادبی فرانسه یا تولید ادبی، جایگاه ویژهیی دارد. او به نظام تحصیلی علاقهای نشان نمیدهد اما در سال ۱۹۷۷ کرسی معناشناسی ادبی کُلژ دوفرانس را به عهده میگیرد؛ او پرچمدار آوانگارد شناخته میشود اما در سالهای آخر عمرش تلاش کرد که به سنت رجعت کند. آرای وی از «دربارهی #راسین» گرفته تا «اس/زد»، اغلب محل بحث و جدلهای شدیدی بوده است. او در تمام مدت زندهگانیاش بین سرخوشی و واقعیت، قضاوت زیباییشناختی و اختیار دانایی در نوسان بود. پیچیدهگی این مرد ما را بر آن میدارد که مکاتب و آرای ادبی را مورد توجه و ملاحظه قرار دهیم. سعی میکنیم که از خلال دو کلمهی کلیدی، خط سیر فکریِ این اندیشمند را برای نشان دادنِ نگرانیهای معنوی و نظری و همچنین چالشهای نقد فرانسه از زمان جنگ تحلیل کنیم. این دو کلمه، اثر و متن هستند.
۱ـ از اثر به متن
نقد ادبی فرانسه از سالهای پایانی دههی ۶۰ با مطرح شدنِ مفاهیم جدیدی همچون متنیت، متننوشتنی(scriptible) یا ناخوانا، بینامتنیت و غیره دستخوش شور و هیجان بسیار گردید. ظهور مفهوم متن و جایگزین شدنِ آن با مفهوم اثر، منتقدین را دچار شوک کرد. پیشتر اثر و متن در گفتمانهای ادبی دو اصطلاح معمولی به شمار میآمدند. متن بر عنصر اصالت اثر تأکید دارد و اثر بیانگر ارزش زیباییشناختی است: اولی یک پدیده است و دومی نشاندهندهی عمق و غنا است. از سالهای دههی ۶۰ و ۷۰، مفهوم اثر مورد بحث و بررسی قرار گرفت و متن به یک مفهوم کلیدی مبدل شد. از یکسو اصطلاح اثر دیگر مورد توجه ساختارگرایان که بر جستوجوی اصول هر حوزهی گفتمانی متمرکز میشوند و از داوری در مورد ارزش چشمپوشی میکنند، قرار نمیگیرد و از سوی دیگر، نظریهپردازان متنیت سعی کردهاند مفهوم متن را جایگزین مفهوم اثر کرده و این طبقهبندی را دگرگون سازند؛ به این ترتیب که متن، ارزش و اثر، ضد ارزش خواهد بود. بارت در بطن این جریان، مقالات مهمی برای پیشبرد جنبشِ «از اثر به متن» منتشر ساخت. وی در مقالهیی که در عنوان آن از این اصطلاح استفاده شده بود، میگوید: «در برابر اثر ـمفهومی سنتی که برای مدتها تصور میشد و امروز شاید بتوان آن را به نوعی، «نیوتنی» خواندشـ مقولهی جدیدی متولد میشود که مولود لغزش یا دگرگونی انواع پیشین است. این مقوله همان متن(Texte) است». اثر به طور سنتی ماوراء متن بود، متن و اثر هرچند از نظر جوهره یکساناند، اما این اثر است که عهدهدار ارزش ذهنی انسان است. از نظر منتقدین باید از تحلیل متن به اثر رسید تا بتوان به دنیای ذهنی مؤلف پیوند خورد. اما محققین جوان که با موفقیت زبانشناسی نوین انگیزههای بسیاری یافتهاند، دیگر از این شیوهی گفتاری ادبیات رضایت ندارند؛ زیرا به زعم آنها این شیوه فقط یک گپ ادبی است که فاقد بنیان علمی است. بارت پرچمدار اندیشهی جدیدی است که تلاش میکند هر متن را در سیستم زبانشناختی یا در معنای عامتر در سیستم انسانشناختی بگنجاند. او تلاش کرد در همان دورهی ساختارگراییاش دانشی بر اساس متون عینی پدید آورد که شرحی جامع بر کلیهی متون اعم از واقعی یا مجازی باشد. حرف بزرگ(Texte) بیانگر یک ماوراء است؛ ماورایی که غیر از ماوراء اثر است. اگر بارت از یک «چیز جدید» مثلاً متن (Texte)صحبت میکند، بهجاست بگوییم که این امر ما را وا میدارد تا نگاه جدیدی برای متحول ساختن آگاهیمان نسبت به زبان و گفتمان ادبی و نیز رهنمون ساختنِ خود به سوی هدفی به جز نقد سنتی داشته باشیم.
امروزه دیگر به متن ادبی نه در همان دنیای مخصوص به آن، بلکه در ارتباطش با هر سیستم نشانه ـ معناشناختی نگریسته میشود. چنین نظری از نظر رومان یاکوبسون در سخنرانی معروفش زیر عنوان «زبانشناسی و زبان شعر» مسلم به نظر میرسد:
زبانشناس که حوزهی مطالعهاش همهی شکلهای زبانی را دربرمیگیرد، میتواند و باید شعر را در پژوهشهایش بگنجاند[…]. در حقیقت همانطور که #اولاندر میگفت: «به نظر میرسد به طور کلی هیچ دلیل معتبری برای تفکیک مباحث ادبی از مباحث زبانشناسی وجود ندارد.» اگر هم منتقدینی هستند که در مورد توانش زبانشناسی در حوزهی شعر به دیدهی تردید مینگرند، من بر این گمانم که این تردید نشأت گرفته از عدم صلاحیت شعری چند زبانشناس محدود است که آن نیز خود ناشی از عجز اساسی آنها در علم زبانشناسی است. با این وجود هر یک از ما قطعاً دریافته است که بیتوجهی یک زبانشناس به نقش شعر همچون یک متخصص ادبیاتِ بیتفاوت نسبت به مشکلات و بیگانه با روشهای زبانشناسی، جملهگی خطایی فاحش هستند.
در این بلندپروازی علم، اثر دیگر نمیتواند به عنوان عمقی ناپیدا که تلاش میشود بدان دست یافت، نگریسته شود و دیگر چیزی نیست که بتوان آن را به عنوان یک امر مطلق و پایان یافته در نظر گرفت؛ بلکه فقط حقیقتی خواهد بود در میان یک سری امور مجازی. از همین رو دیگر به عنوان یک نقد که کارکرد اصلیاش «برپایی گفتوگو میان متن و نفس فرد به صورت آگاهانه و/یا ناآگاهانه، فردی و/ یا جمعی، خلاقانه و/ یا منفعلانه است مطرح نخواهد بود» بلکه به عنوان یک دانش نشانهشناسی که یک بحث دیالکتیکی بین متن و منطق عمومی نشانهها و گفتمانها، بین واقعیت و عنصر مجازی بهراه میاندازد، مطرح میشود .
۲ـ از اختیار حقیقت تا اختیار لذت
با این وجود، بارت به این پروژهی دانش ادبی که میتواند کارکرد عملی را زایل و متون ادبی را (با حذف ارزش تفاوتها) به اصولی جهانشمول تبدیل کند، بسنده نمیکند. بارت با درک نواقصِ ساختارگرایی و رها کردن اختیار حقیقت، به کارکرد عملی واژهها و بازی متون رو میآورد. در اثرش زیر عنوان «اس/زد» با نشان دادن متن کلاسیک بالزاک به صورت یک متن مدرن و نوشتنی(scriptible) ، نقدی بیسابقه بر آن وارد میکند. بارت در گفتوگویی با ریموند بلور میگوید: «حال باید عرصهی مبارزه را قدری فراتر برد، باید نه فقط نشانهها (دالها از یکسو و مدلول از سوی دیگر) بلکه خود انگارهی نشانه را مورد تشکیک قرار داد: کاری که شاید بتوان آن را نشانهشکنی(Semioclastie )نامید». تمام این کار با خواست و اختیار جستوجوی لذت انجام میشود و به تعبیر بارت «لذت آن چیزی نیست که موجب سرخوشی میشود (رضایت) بلکه چیزیست که این سرخوشی را غافلگیر کند، از آن فراتر رود، مسیر آن را عوض کند و در آن انحراف ایجاد کند. برای دستیابی به یک اسلوب درست از آنچه که میتواند انجام شود و همچنین انحراف از موضوع باید به سوی تصوف روی آورد. لذتی که بارت برای آن ارزش قائل است، از سرخوشی متمایز است؛ زیرا اساس لذت بر عدم تجانس تجربه مبتنی است، درحالیکه سرخوشی بر خود تجانس: خواننده از خواندن اثر ادبی لذت میبرد و متن نیز با تخطی از آنچه پیشتر وجود داشته است، به او انرژی میبخشد. سرخوشی تکرار زیبایی است و لذت نیز ناشی از هر آن چیزی است که این دید قالبی را میشکند و این همان تقابل بارت در میانهی لذت و سرخوشی است:
«زبانی که من با آن حرف میزنم، زبان عصر من نیست؛ این زبان به طور طبیعی در معرض شبهایدیولوژیک است. بنابراین باید با این شبهه مبارزه کنم. من مینویسم زیرا واژههایی که مییابم را نمیخواهم: به همین سادگی. پس این زبان ماقبل آخر همان زبان سرخوشی من است: من در طی شب آثاری از #زولا، #پروست، #ورن، #مونت_کریستو، خاطرات یک توریست و گاهی نیز آثار #جولین_گرین میخوانم. و این سرخوشی من است اما لذت من نیست: لذت فقط با ورود یک مقولهی جدید مطلق حاصل میشود، زیرا فقط مقولهی جدید میتواند آگاهی را متزلزل کند (کار آسانی است؟ به هیچوجه: در ۹۰ درصد موارد، مقولهی جدید چیزی جز همان نگاه کلیشهای به یک چیز جدید نیست.»
«مقولهی جدید یک مد نیست، بلکه یک ارزش است که مبنای هر نقد به شمار میرود: ارزیابی ما از جهان، دستکم به صورت مستقیم، آنگونه که #نیچه معتقد است، دیگر به تقابل اشرافزادهگی و فرومایهگی بستگی ندارد، بلکه به تقابل قدیم و جدید بستگی دارد […]. مقولهی جدید، همان لذت است […] یک خشم (حاشیهای، بیرونی) به سوی تجدد ـ یک خشم آتشین که میتواند تا سرحد انهدام گفتمان پیش برود: اقدامی برای ظهور مجدد تاریخی لذت سرکوب شده در زیر یک تفکر کلیشهای.»
برگردان: عزتالله فروغی
ارسال دیدگاه