#مهدی_سحابی در سال ۱۳۲۳ در قزوین و در خانهای بزرگ که همهی اقوام در همسایگی هم بودند چشم به جهان گشود، به قول خودش در دامن ۷-۸ زن از جمله عمه و زندایی و خاله و… بزرگ شد.
به گفتهی خودش کودکی بسیار آرام و به دور از شیطنت را داشت از ۷-۸ سالگی با مقوا مجسمه و علامتهای عزاداری میساخته است و حتی به شوخی میگوید تا به حال از درخت بالا نرفتم و هیچ سگ و گربه را آزار ندادم. وی دلیل این آرامی را داشتن کودکی بسیار خوش و بدور از هرگونه کمبود میداند. از خصلت بارز اخلاقی خودش اینگونه میگوید که منحصراً در زمان حال زندگی میکند. وی دارای سه فرزند پسر است.
قرار بود سینماگر بشود ولی نشد، قرار شد بازیگر بشود ولی نشد، بعد سراغ روزنامهنگاری رفت، ۷-۸ سالی هم روزنامه نگاری کرد، اما کمتر کسی او را به اسم روزنامهنگار میشناسد.اما نویسنده و مترجم شد. یازده سال از زندگیاش را فقط روی ترجمهی یک کتاب گذاشت، رمان معروف و پرحجم «در جستوجوی زمان از دست رفته» اثر بزرگ و ماندگار #مارسل_پروست، نویسندهی فرانسوی که در ادامه بخشی جذاب از نحوهی ترجمهی این کتاب را باهم میخوانیم. او غیر از ترجمه مجسمهساز و نقاش و عکاس هم بود.
پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران و اخذ دیپلم ریاضی، در همین شهر و در هنرکدهی هنرهای تزیینی و سپس در فرهنگستان هنرهای زیبای شهر رم تحصیلات خود را به پایان رساند. وی از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی آثار متعددی را به فارسی برگرداند.
سحابی ساکن فرانسه بود اما برخی از ایام سال را در ایران با برپایی نمایشگاه نقاشی و چاپ آثار خود میگذراند. از ترجمههای او میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد
انقلاب مکزیک اثر #ماریو_دمیکلی
گارد جوان اثر #الکساندر_فادایف
دانهی زیر برف اثر #اینیاتسیو_سیلونه
مکتب دیکتاتورها اثر اینیاتسیو سیلونه
خروج اضطراری اثر اینیاتسیو سیلونه
مرگ آرتمیو کروز اثر #کارلوس_فوئنتس
همه میمیرند اثر #سیمون_دوبووار
مزدک اثر #موریس_شیماسکو
سمبولییسم اثر #چارلز_چرویک
دیوید کاپرفیلد اثر #چارلز_دیکنز
آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز
بارون درختنشین اثر #ایتالو_کالوینو
خوشیها و روزها اثر #مارسل_پروست
مجموعهی در جستوجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست
بچههای نیمهشب اثر #سلمان_رشدی( در سال ۱۳۶۴مهدی سحابی برای ترجمهی این کتاب برندهی جایزهی سال جمهوری اسلامی ایران شد.)
شرم اثر سلمان رشدی
مرگ قسطی اثر #لویی_فردینان_سلین
دستهی دلقکها اثر لویی فردینان سلین
قصر به قصر اثر لویی فردینان سلین
لویی فردینان سلین اثر #دوید_هیمن
مونته دیدیو کوه خدا اثر #آری_دلوکا
مادام بواری اثر #گوستاو_فلوبر
تربیت احساسات اثر گوستاو فلوبر
آب، بابا، ارباب اثر #گاوینو_لدا
مون بزرگ اثر #آلن_فورنیه
تقسیم اثر #پیرو_کیارا
جامعهشناسی هنر اثر #ژان_دو_وینیو
سرخ و سیاه اثر #استاندال
باباگوریو اثر #انوره_دو_بالزاک
واتیکان و فاشیسم ایتالیا اثر #جان_فرانسیس_پالارد
نخستین شهر اثر #روت_وایت_هاوس
جامعهشناسی هنر اثر #ژان_دووینیو
دور دنیا در هشتاد روز اثر #ژول_ورن
دوست بازیافته اثر #فرد_اولمن
توفان در مرداب اثر #لئوناردو_شیاشا
نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک اثر #ماریو_دمیلکی
دانته آلیگیری اثر #ماک_موسا
مرگ وزیر مختار اثر #یوری_نیکالایویچ_تینیانوف
نوشتههای خود مهدی سحابی
کتاب ناگهان سیلاب
پیچک باغ کاغذی
خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰
مهدی سحابی را میتوان جز خلاقترین هنرمندان به حساب آورد، وی حتی در مورد آشپزی هم این نظر را داد: «آشپزی به نظر من یکی از بهترین کارهای دنیاست و یک کار خلاقانه است، چرا که تو از یک سری چیزهای ساده که خیلیهاشون در تنهای بسیار بیاهمیت هستند یک چیزی تولید میکنی که به زندگی برمیگرده.»
مهدی سحابی در گفتوگو با حوری اعتصام (گفتوگو با مهدی سحابی ، نشر مرکز) در جایی در مورد ترجمهی در جستوجوی زمان از دست رفته و نحوهی ترجمهی کتابهایش چنین میگوید:
« فرانسهای که من یاد گرفتم اینطور بود و اتفاقاً هیچ فرانسهی کتابی نبود.من در فرانسه مدرسه و کلاس نرفتم، فرانسهی کوچه و خیابان بود. منتها فرانسهی توی خیابانِ آدمی که پشتوانهاش مثلاً تمام تحصیلات و تمام شناختهایی بوده که من داشتم. در بحثهایی که میکردیم از #میشل_فوکو و #هوشی_مین و #انگلس پایینتر نمیآمدیم، یعنی بحثهای خیلی گنده میکردیم. ولی با همین فرانسهی شفاهی. پس فرانسهی من هم فرانسهی کتابی نبود. ربطی به متد نداشت، ولی این ربط را داشت که چون خیلی زود فرانسه را یاد گرفته بودم، انصافاً هم خوب یاد گرفته بودم. شاید پروست را به این خاطر خوانده بودم. شاید چون خیلی برایم جالب بود.
می خوام یک نکته را بگویم. این شاهزاده خانم اتفاق جالب است.درست آن جایی است که نه فقط کتاب خواندم بلکه سر این لغت شاه هرزه خانم میشود گفت من تقریباً سه ماه کار کردم، نه این که البته بنشینم پشت میز ولی یک لغتی بود این. اصلاً معروف است این شاه هرزه خانم. یکی از معروفترین جاهای ترجمهی مهدی سحابی است. قضیه این است که یک اصطلاحی است در فرانسه که به گروهی از خانمهای هرجایی، گروهی از زنها گفته میشود که کارشان این نیست ولی در محافل بالا معمولاً پیدایشان میشود و آنجا این نقش را بازی میکنند ولی حرفهای نیستند. این در زبان فرانسه بسیار مشخص است که منظور چی هست، کما این که در موارد دیگر ما خانمهای دیگری داریم خانم …همهی اینها در فارسی اسم دارد، این یکی معادل ندارد. حالا جمله این است که میآیند این را به عمه که میشود گفت خیلی هم تیز است و هم بدزبان، هم به شدت از اودِت بدش میآید، به این می گویند که سوان با یک شاهزاده خانم قرار داشته که عمه میگوید شاه هرزه خانم. حالا فرانسهاش این است که یکی بهش میگوید این با یک پرنسس بوده بعد عمه جملهای میگوید که همهی جمله به فارسی برنمیگردد و اصلاً معادلی برای همچین خانمی در زبان فارسی نداریم. در زبان فارسی همهی خانمها یا نجیب و محترم هستند یا ببخشید… هستند. ما این سه تا را داریم. ما غیر از این نداریم این که من روی این لغت خیلی زحمت کشیدم و دو سه ماهی توی خیابان که راه میرفتم میگفتم خب، چی باید برای این بگذاریم از زبان عمه.این که من گذاشتم شاه هرزه خانم،همهی کسانی هم که به اصطلاح اهل بخیه هستند، خیلی پسندیدند؛ با توجه به شاهزاده خانم و شاه هرزه خانم و این دوتا گنگی. دربارهی این لغت خودم راضیام چون لغت درستی درآمده.»
وی در جایی میگوید: «با تمام احترامی که برای پروست و کتاب در جستوجوی زمان از دست رفته قائل هستم، از کتاب مرگ قسطی سلین بیشتر لذت بردم.» و حتی میگوید: «دوست داشتم بیشتر از هر کتابی من آن را مینوشتم.» حتی کار روی کتابهای سلین را از کتابهای سیمون دوبوار، ایتالو کالوینو و مارسل پروست جذابتر میداند و میگوید: «سلین موجودی خارقالعاده است.» او مترجم برگزیدهی سفارت فرانسه به عنوان بهترین مترجم ادبیات فرانسه به فارسی نیز بود.
در مورد تأثیرپذیری ادبیات ایران چنین میگوید: «ادبیات ما از دو پستانِ ادبیات مدرن شیر خورده است، یکی فرانسه و دیگری روسیه، ادبیات روسیه فیالنفسه پیچیده است و ادبیات فرانسه عمداً و با کمی ادا و اصول پیچیده است.»
در مورد موسیقی، به قول خودش «باخی هستم» و #یوهان_سباستین_باخ را زیاد گوش میداد. در موسیقی ایرانی بیشتر به موسیقی فولکلوریک علاقه داشت و با موسیقی دستگاهی و آوازی ایرانی میانهی خوبی نداشت و از موسیقی خشک و کراواتی بدش میآمد. موسیقی کلاسیک ایرانی را فقط به شکل تکنوازی دوست داشت. از موسیقی رپ بسیار خوشش میآمد اما رپ اصیل .
کتاب نقاشیهای سحابی، گزیدهی آثار یک هنرمند بزرگ است. آثار آدمی که میگفت من «آچار چندکارهام» و به راستی که مردی همهفنحریف بود: نقاش، گرافیست، رماننویس، مترجم، ناقد ادبی، روزنامهنگار مسائل اجتماعی که در جوانی نمایشی بازی کرده بود و در میانسالی در نشریهی سینمایی معتبری نوشته بود. سحابی شهرتش در این میان، به خاطر دو کارش بود: کتابهایی که ترجمه کرده بود و نقاشیهایی که کشیده بود. او نقاشیهایش را بسیار دوست داشت و علاقه داشت که او را با نقاشیهایش بشناسند. بارها در پاسخ به این سؤال که مهدی این روزها چه میکنی، میگفت: «آقا، نقاشی!». یکبار اعتراف کرد: «میدانی آرزویم این بود که فقط نقاشی کنم. یا از این جعبهها بسازم.» نقاشیهای او شاید مخاطب را به یاد #اندی_وارهول و پاپ آرت بیندازد اما هیچ «اسمی» به کارهای او نمیچسبد. نه اکسپرسیونیست است، نه کوبیست و نه هیچ چیز دیگری؛ فقط «مهدی سحابی» است.
در مورد زندگی چنین میگوید: «از نظر فلسفی آدم بدبینِ کامل هستم، شاید به همین دلیل هست که خوشبین هستم و به نظرم دنیا به جوش و جلا نمیارزه و اصولاً از قبرستان خوشم نمیآید نه به خاطر چیزهای خرافی یا ترس از مرگ، نه. احساسم این هست که قبرستان جاییست برای آدمهایی که خودشون مهم هستند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدمهایی رو بیشتر دوست داشته باشه، کمتر یا اصلاً نباید برود سر قبرشان چون قبر به یک نوع تجسم یک آدمی هست که تمام شده.»
مهدی سحابی ۱۸ آبان سال ۱۳۸۸ بر اثر سکتهی قلبی در پاریس درگذشت.
ارسال دیدگاه