#نورمن_میلر یکی از نامدارترین نویسندگان آمریکایی در بیش از نیم قرن گذشته سرانجام در هشتادوچهار سالگی خاموش شد. مرگ او در زمانی اتفاق می افتد که آخرین اثرش «قلعهای در جنگل»* همین تازگی توسط انتشارات رندم هاوس منتشر شده است.
این نویسندهی خستگیناپذیر با رمان «برهنه و مرده»* در سال ۱۹۴۸ وارد صحنهی ادبیات آمریکا شد و با همین اثر در سن بیستوپنج سالگی به موفقیتی بزرگ و یک شبه دست یافت.
«برهنه و مرده» داستان یک گروه نظامی آمریکایی در سواحل فیلیپین طی جنگ دوم جهانی است که مأموریت دارند بعد از فتح یکی از جزایر با صعود به قلهی کوه آناکا بر نقل و انتقالهای نیروهای ژاپنی نظارت کنند. مأموریتیست پوچ و بی حاصل که گروه اعزامی به چشم یک بازی به آن نگاه میکند، در حالی که در همین بازی ستوان هرن شاهد پلیدیهای روح ژنرال کامینگز و گروهبان کرافت است.
با این همه شخصیتهای این اثر، گر چه تا حد زیادی مبدل به وسیلهای برای ابراز عقاید و نمایش تجربیات نویسندهای جوان و بلند پرواز در جنگ دوم جهانی شدهاند، افرادی کاملاً سیاه و سفید نیستند و جدال میان خیر و شر از منظری حماسی و اسطورهای با سبکی که شاید بشود آن را ناتورئال سوسیالیستی خواند توصیف میشود.
منتقدان «برهنه و مرده» را با «وداع با اسلحه» مقایسه کردند که آن هم حاصل تجربههای نویسندهی دیگر آمریکایی از جنگ اول جهانی بود. اما این مقایسه به مذاق میلر مغرور از موفقیت بزرگ «برهنه و مرده» خوش نیامد و اثر کلاسیک #همینگوی را سانتیمانتال خواند.
در واقع به نوعی هم حق با او بود، چون شخصیتها و به طور کلی دنیای مردانهای که در آثار بعدی میلر یکی پس از دیگری نمودار شدند، نشان میداد که خالق ستوان هرن در «برهنه و مرده» به دنیایی اگر نه بی رحمتر، دست کم باستانیتر از دنیای خالق فردریک هنری در «وداع با اسلحه» تعلق دارد.
ادبیات و سیاست
نورمن میلر یکی از آخرین بازماندگان نسلی از نویسندگان یهودی ست که سیمای ادبیات آمریکا را در نیمهی دوم قرن بیستم دگرگون کردند. در میان این نویسندگان که شاخصترینشان #برنارد_مالامود، #سائول_بلو، #بشویتس_سینگر، #جی_دی_سلینجر و #فیلیپ_راث هستند، میلر بیش از همه دنیای ادبیات را با جهان سیاست به طور مستقیم درگیر کرد.
پس از موفقیت نخستین رمانش دو کوشش بعدی او برای بازگشت به صحنه با «ساحل بربر»* و «چراگاه گوزن»*، آثاری انتقادی با موضوع جنگ سرد و فساد هالیوود، به سختی شکست خورد. در همین ایام با کمک دوستانش نشریه ویلیج ویس* را در نیویورک دایر کرد و در آنجا با نوشتن مقالههای فرهنگی و سیاسی به جبران شکست ادبیاش پرداخت.
استقبال از این مقالهها او را قدم به قدم به سوی سیاست سوق داد تا جایی که در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۶۰ به گروه کندی پیوست و سالها بعد با ادعای این که نقش مهمی در پیروزی رییس جمهور محبوب آمریکا داشته کوشید با حمایت حزب دموکرات مقام شهرداری نیویورک را به دست آورد، اما موفق نشد.
تنوع آثار
میلر در میان همنسلانش در متنوعترین حوزههای هنری فعالیت کرده است. در دههی شصت به ساختن فیلمهای زیر زمینی به شیوهی #اندی_وارهول رو آورد، پس از آن از روی رمانهای خودش فیلمهای حرفهایتری هم ساخت که در نهایت آثار ماندگاری نشدند.
همکاریاش با #سرجیو_لئونه در نوشتن فیلمنامهی «روزی روزگاری در آمریکا» نه موجب رضایت نویسنده کتاب شد و نه موجب رضایت فیلمساز که خود را یکی از طرفداران دیرینهی میلر میخواند.
در تئاتر هم کوششهای او چه در مقام نمایشنامهنویس و چه در مقام کارگردان هیچگاه به خیابان برادوی نرسید.
در همین دهه اما نویسنده در قلمرو داستان و به خصوص در حوزهی ادبیات سیاسی و روزنامهنگاری کاملاً موفق بود. میلر که با رمان نسبتأ تفننی «آگهیهایی برای خودم»* در سال ۱۹۵۹ وعده داده بود بهترین اثر زمان خود را ارائه خواهد داد چندی بعد با اذعان به عدم توفیقش در این هدف به خلق آثار دیگری دست زد که در میانشان از «یک رویای آمریکایی» او در سال ۱۹۶۵ به عنوان بازگشتی پیروزمندانه به روزهای انتشار رمان «برهنه و مرده» یاد میشود.
«یادداشتهای ریاست جمهوری»*(۱۹۶۳) و کتاب ضد جنگش به نام «چرا ما در ویتنام هستیم»*( ۱۹۶۷) آثار دیگری هستند که استقبال عمومی از آنها او را هر چه بیشتر حتی در رمانهایش به سوی مستند نگاری و رجحان امر واقع بر امر تخیل سوق داد.
از دههی هفتاد و تا بازپسین سالهای قرن گذشته به رغم رمانهایی در قالب تاریخی همچون «شبهای باستانی»* (۱۹۸۴) ، اثری در باره مصر باستان که نوشتن اش حدود یازده سال به طول انجامید ، و«انجیل به روایت پسر»*(۱۹۹۷) که یادآور«آخرین وسوسهی مسیح» #کازانتزاکیس بود؛ مجموعهای از زندگینامههای چهرههای مشهور و بحثانگیز قرن همچون پیکاسو، مریلین مونرو، لی هاروی اسوالد، گری گیلمور، جانی مشهور و محمد علی کلی نوشت که هم به زعم نویسنده سود سرشاری را روانه جیب ناشران کرد و هم ضامن موفقیت خود او و حضور بی وقفهاش در بازار کتاب و در صحنه ادبیات و سیاست آمریکا شد.
قهرمانهای میلر چه در این آثار و چه در آثار تخیلیاش غالبأ مردانی بلندپرواز، ناسازگار، خشن، بی ریشه و ناتوان از درک زنان هستند که در تناقضی تراژیک بدون آنها هم نمیتوانند زندگی کنند. میلر آمریکای معاصر را با امپراتوری رم باستان مقایسه میکرد و خودش را همردیف گایوس پترونیوس، نویسنده ساتیریکون، در آن دوره میدانست و میکوشید رویای امریکایی را با ارزشهای ارتجاعی مورد علاقهی خودش آشتی دهد.
او با چنین دیدگاهی به تکنولوژی در عصر جدید بدبین بود تا جایی که جنبشهای آزادیخواهانه زنان را هم از مظاهر ماشینی شدن انسان میپنداشت.
با این همه او نویسندهی آزاداندیشی بود که در جوانی از کاپیتال مارکس و اصول حکمت کهن به یک سان تأثیر پذیرفت، اما بارها در دریافتهایش تجدید نظر کرد و با شهامت همه عقایدش را در طبق اخلاص گذاشت، هر چند که سرانجام با معیارهای امروزی به خاطر پارهای از مواضع غیر دموکراتیکاش بخصوص در مورد جنبش فمینیسم و حقوق همجنس گرایان خود را در معرض سختترین حملات آزادیخواهان قرار داد.
نورمن میلر در طول حیاتش جوایز ادبی متعددی از جمله دو جایزهی پولیتزر و یک نشان ملی ادبیات آمریکا را به دست آورد.
پانوشتها:
The Castle in the Forest *
Barbary Shore *
The Naked and the Dead *
Barbary Shore *
The Deer Park *
Village Voice *
Advertisements for Myself *
The Presidential Papers *
Why Are We In Vietnam? *
The Gospel according to the Son *
The Ancient Evening
*عزیز معتضدی داستان نویس مقیم کانادا و نویسنده مقالات متعدد ادبی است، رمان «شهرزاد» و مجموعه داستانی «صندلی خالی» از آثار او هستند.
ارسال دیدگاه