#ناصر_ایرانی، داستاننویس، نظریهپرداز ادبی و مدرس رمان نویسی که با ابتلا به بیماری نادر خونی از سالهای اولیهی دههی
۷۰، سالیان سال رنج این بیماری را با خود حمل میکرد، شامگاه چهارشنبه ۴ آبان ماه، در تهران درگذشت و وصیت کرد
پیکرش برای امور تحقیقاتی به دانشگاه تهران اهدا شود.
ایرانی در هر مقطعی از زندگی ادبی خود، در نقشی ظاهر شده است. گاه به عنوان سردبیر یک نشریه، کار جدی مطبوعاتی
میکرد، زمانی در قامت نمایشنامهنویسی پرکار، در مقطعی کوتاه (۸ ساله)، ده نمایشنامه نوشت، در دورهای به عنوان
نویسندهی کودک و نوجوان داستانهایی در این حوزه نوشت و حتی برخی داستانهای خارجی کودک و نوجوان را به فارسی
برگرداند، در دورههایی به ترجمهی برخی آثار سیاسی و تاریخی پرداخت، گاه به قامت مدرس داستان و رماننویسی در آمد و
علاوه بر تدریس، به تحقیق و پژوهش و انتشار کتاب در زمینه رمان و داستاننویسی پرداخت و در دورههایی نیز به
رماننویسی روی آورد.
همین تنوع در کار، سبب شده است تا به رغم برخی کارهای تاثیرگذار نتواند در حیطه و حوزهای از ادبیات، شاخص شود و
بدرخشد و آثارش مورد نقد و ارزیابی جدیتر منتقدان قرار گیرد. برخی از منتقدان او را نویسندهای متوسط میدانند که آثارش
نتوانست همانند #هدایت، #بیضایی و #ساعدی و رادی بدرخشد.
ترک تحصیل و پیوس به حزب توده
ایرانی سال ۱۳۱۶ به دنیا آمد و آن چنان که خود در یکی از آخرین گفتوگوهایش (فصلنامهی شهر کتاب فرشته - بهار ۱۳۹۷(
گفته است که به درس و کلاس رسمی علاقهای نداشت و در دورهی دبیرستان نتوانست بماند و رفت کارمند بانک بازرگانی شد.
با فشار اطرافیان دیپلمش را گرفت و با فشار همانان وارد رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران شد، اما یک سال و نیم بعد،
رهایش کرد. به نظر میرسد رها کردن و ترک تحصیل او همان دورهای باشد که گرایشهای سیاسی و حزبی را در ایرانی نوجوان ایجاد کرد تا برای مدتی به شاخهی جوانان حزب توده بپیوندد. او از ۱۴ تا ۱۸ سالگی به حزب توده پیوست؛ اما بعد از آن تقریباً فعالیتهای حزبی را ترک کرد و به رغم برخی گرایشهای چپگرایانه، هیچگاه تا پایان عمر، در حزب و دستهای خاص جای نگرفت.
نمایشنامهنویسی پرکار
ناصر ایرانی از سالهای دهه ۴۰ در سازمان حفاظت محیط زیست (سازمان شکاربانی و نظارت بر صید در آن زمان) فعال بود
و به نوعی، صفر تا صدِ فعالیتهای نشریه «شکار و طبیعت» را برعهده داشت. در همان سالها بود که به نمایشنامهنویسی و
تئاتر علاقهمند شد و نمایشنامهنویسی را به عنوان فعالیتی جدی آغاز کرد. همین عشق به نمایشنامهنویسی و تئاتر، سبب شد
که او کار در سازمان حفاظت محیط زیست را رها کند.
چنان که خود در گفتوگو با فصلنامهی شهر کتاب فرشته عنوان کرده است، به دلیل علاقه به رماننویسی و به رغم آن که آن کار
)در حوزهی محیط زیست و نشریهی شکار و طبیعت) را دوست داشت، در سال ۱۳۵۳ از سمت خود در سازمان محیط زیست
استعفا داد و به لندن رفت. اما در آنجا به جای رمان، درگیر تئاتر و نمایش هم میشود و لذا در کارنامهی کاری او در این دوره
(بین سالهای ۴۸ تا ۵۶) بیش از ده نمایشنامه به چشم میخورد و از این منظر، او را میتوان پرکارترین نمایشنامهنویس
همین سالها به شمار آورد. نمایشنامههای قتل، در پایان، حفره، ما را مس کنید، ماه عسل، گناه کبیرهی انسی، آن روز گرم
دراز، صحنهی تاریک، مردهها را اگر چال نکنید و زشتترین نمایش روی زمین، ده نمایشی است که او در این سالها نوشت
و منتشر کرد.
برخی از این نمایشنامهها بازتاب تجربههای او از حضور در حزب توده است. برای نمونه نمایشنامهی «مردهها را اگر چال
نکنید»، برداشتی مدرن از داستان رستم و سهراب و روایت حسین مقدم، یکی از جوانانی است که به همراه عدهای جوان
دیگر، حزبی را برای مقابله با حکومت بنیان مینهند؛ اما آنها با مخالفت حزبی دیگر که اعضای آنها افرادی پا به سن
گذاشتهاند روبهرو میشوند. رهبر این حزب قدیمی مرتضی، پدر حسین است. حزب آنها نیز سعی دارد با حکومت مبارزه
کند اما اختلافات آنان چنان بالا میگیرد که هر دو حزب بیش از آن که به جنگ حکومت بروند، به درگیری با هم مشغول
میشوند و اختلافات به جایی کشیده میشود که حسین مقابل مرتضی قرار میگیرد و درنهایت، در یک درگیری پسر به دست
پدر کشته میشود.
ترجمهی نمایشنامه معروف جان گابریل بورکمن (نوشتهی #هنریک_ایبسن) که ازجمله آخرین ترجمههای منتشرشده از اوست،
حاصل تجربهی سه بار دیدن این نمایش در انگلیس است.
از رماننویسی برای نوجوانان تا نظریه پردازی و تدریس در زمینه داستان و رمان
در سالهای ابتدایی انقلاب و دههی شصت، او به کار (تألیف و ترجمه) در حوزهی کودک و نوجوان و تحقیق و تدریس در زمینهی
داستاننویسی روی آورد که حاصل این دوران، داستانهایی در حیطهی کودک و نوجوان بود و عمده آنها ازسوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. از جملهی این آثار، داستان سختون است. سختون از جمله آثار فراوان تأثیر در حوزهی رمان کودکان و نوجوانان دههی شصت به شمار میآید. این کتاب، داستان کودک معلولی را روایت میکند که به رغم منعها و ناتوانیها عزمی جزم داشت برای فتح غار خورشید.
انتخابهایش برای ترجمهی کتابهای کودکان نیز آگاهانه و دقیق بود. برای نمونه، داستان «خرسی که میخواست خرس باقی بماند»، روایتی است منتقدانه در اعتراض به بوروکراسی مدرن و کارمندزدگی که در قالب اثری کمحجم اما تاثیرگذار ترجمه و منتشر شد.
در همین سالها بود (سال ۱۳۶۲) که او به تدریس داستاننویسی روی آورد. ایرانی را میتوان از معدود نظریهپردازان رمان
در ایران به شمار آورد که چنان که خود در مقدمهی کتاب «هنر رمان» آورده است، هم به ادبیات ایرانی اشراف کاملی داشت و
آثار نویسندگان را خوانده بود و هم آن که به دلیل آشنایی با زبان خارجی، به شکل جدی و عمیق این مباحث را درک و دریافت
کرده بود. نتیجهی این پژوهشها را نخستینبار در بهمن ماه ۱۳۶۲ در قالب کارگاههای داستاننویسی در کانون پرورش فکری
کودکان و نوجوانان به مدت یک ماه درس داد و بعد از آن، با تنقیح و تبویب این دروس، کتاب «داستان: تعاریف، ابزارها و
عناصر» را منتشر کرد، اما به نوشتهی او، ناشر این اثر را به رغم آن که در بازار یافت نمیشد، ۱۲سال حبس کرد و نتیجه این شد
که او به صرافت تکمیل آن مباحث با آموختهها و خواندههای تازه بر آمد و آنها را در سال ۱۳۸۰ در قالب کتاب «هنر رمان»، نشر آبانگان منتشر کرد.
کتاب هنر رمان را میتوان چکیدهی دیدگاههای ناصر ایرانی در زمینهی رمان و رماننویسی به شمار آورد و شاید از معدود
کتابهایی باشد که یک نظریهپرداز ایرانی در زمینهی رمان نوشته است. او خود در مقدمهی این کتاب آورده است: «در آن
حدود ۱۲ سالی که از انتشار چاپ اول "داستان: تعاریف..." تا آزاد شدنش از زندان ناشر میگذشت، بیش از هر وقت
دیگری در زندگیام فکر و ذکرم پیش هنر رمان بود و وقت و نیرویم وقف آن. کارم با هنر رمان به عاشقی کشیده بود و شما
نیک می دانید که شناختی که حاصل عشق عالمانه و علم عاشقانه است، چیز دیگری است... باید سخن نویی ساز میکردم و رمان، همان سخن نوست.»
ایرانی در سالهای پایانی عمرش این فرصت را یافت که تحریری تازهتر از کتاب هنر رمان را که حاصل تجربههای ۱۵ سال
بعد از انتشار چاپ اول کتاب است، گرد آورد و انتشار دهد. این بار اثر را ناشری معتبر چون نشر نو به بازار کتاب عرضه
او در میزگردی که با عنوان «سیاست در ادبیات کودک و نوجوان» که ازسوی نشریهی پژوهشنامهی ادبیات کودک و نوجوان
انجام شده و در شمارهی ۳۱ آن منتشر شده است، از ۱۵ دوره کارگاه داستاننویسی که داشت سخن میگوید و اشاره میکند که
هیچگاه دربارهی داستاننویسان ایرانی قضاوت نکرده است. در همین میزگرد، او به جز رمان سووشون #سیمین_دانشور، از اثر
دیگر نام نمیبرد. او البته دلیل این نام نبردن و مثال نیاوردن را به حافظهی ضعیف خود و نیز شناخت ناقصش از آثار
داستاننویسان ایرانی مرتبط میداند، اما در بخشی دیگر از همان میزگرد، میتوان نظر قلبی و دقیقش را نسبت به رمانهای ایرانی معاصر، به خصوص در حوزهی سیاست بهتر فهمید: «در دورهای که ما زندگی میکنیم، ادبیات سیاسی بخشی عمده از ادبیات ما بوده است، شکی ندارم. [اما] اینها وابسته به هر گروهی که بودند، ایدئولوژی زده بودند... آنها در آثارشان از دعواهای روزمره فراتر نرفتند و نتوانستهاند به لایههای عمیق این تجربیات برسند.» او در انتهای همین میزگرد وقتی نظرش را دربارهی ماهی سیاه کوچولوی #صمد_بهرنگی میپرسند، میگوید: «خود ماهی سیاه کوچولو نماد یک چریک است.»
ایرانی تجربهی خود در رماننویسی را در رمان «زندهباد مرگ» انعکاس داد که سال ۱۳۶۹ ازسوی انتشارات سروش به بازار
کتاب عرضه شد. این همان کتابی است که گفته میشود آیتالله خامنهای دربارهی آن سخن گفته و دیگران را به خواندنش
توصیه کرده است. رمان، زندگی تعدادی نویسنده روشنفکر را در دوران اوج مبارزهی مردم با رژیم پهلوی و نحوهی تأثیرپذیری
آنها را روایت کرده است.
خاطرات در گرداب ۱۱ سالهی ممیزی ارشاد
نام ناصر ایرانی در سالهای ابتدایی بعد از دوم خرداد، مجدداً به عرصهی ادبی و رسانهها بازگشت. پیش از آن البته او چند
مقالهای در مجلهی کیان دربارهی رمان، سانسور و آزادی بیان منتشر کرده بود؛ اما با انتشار پاورقی رمان «آتش و دود» در
روزنامهی جامعه، نامش طنین بیشتری پیدا کرد. بعدها درپی توقیف روزنامهی جامعه، داستان او نیز به صورت پاورقی به
روزنامههای همسنخ چون نشاط، عصرآزادگان و اخبار اقتصاد راه یافت و با بسته شدن فلهای مطبوعات، ادامهی انتشار این
رمان نیز همانند نویسندهاش به عزلت رفت. به گفتهی خودش، کتاب خاطرات او از سال ۱۳۸۶ در انتظار مجوز نشر باقی ماند
و او هم به زمرهی نویسندگانی پیوست که در حیاتشان امکان انتشار عمومی خاطرات را پیدا نکردند.
#قاسمعلی_فراست (رماننویس) که با او حشر و نشری داشت، بعد از مرگ ایرانی و با انتقاد از روند طولانی بررسی برخی آثار او
برای قرار گرفتن در نوبت چاپ، به خبرگزاری ایسنا گفت: «ایرانی حتی راضی بود قبل از مرگ نتیجهی پیگیری برای چاپ را
بداند تا اصلاحات لازم انجام شود که متاسفانه این اتفاق نیفتاد.»
ایرانی در یکی از آخرین گفتوگوهایش که دی ماه سال ۹۶ منتشر شد، با اشاره به تجربههای زندگیاش از حضور در جنگ و جبهه، به نسل کنونی نویسندگان اشاره میکند و میگوید: «باید آدمی تجربه کند و این بسیار مهم است. الان ما هم یک دورهی خمودگی و خودفریبی و بی آرمانی داریم و نویسندگان و شاعران ما اهل تجربه نیستند. من نمیدانم که شعرای ما اهل زجر کشیدن هستند یا نه؟ آیا چیزی اذیتشان میکند یا نه؟» سالهای بعد از اصلاحات، تقریباً کمتر نشانی از ناصر ایرانی به چشم میآمد. خود در گفتوگویی عنوان کرده بود که نامش را در لیست سیاه وزارت ارشاد قرار داده بودند اما به نظر میرسید که تاب و توانی بیش از اینها داشت. چنان که در یکی از گفتوگوهای آخر خود، با اشاره به کمدی بزرگ و پر از دستنوشتههایش گفته بود: «کسی که میخواهد نویسنده شود، باید طاقت داشته باشه که این همه بنویسه، ولی چاپ نشه.»
ارسال دیدگاه