فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

دو شعر از پل والری

دو شعر از پل والری

نویسنده : پل والری

گام‌های تو، کودکان سکوتم
برداشته شده قدیس‌وار و آرام
به سوی تختخواب هوشیاریم
بی صدا و یخ‌زده می‌آیند.
انسان ناب، سایه‌ی الهی،
چقدر دلپذیرند گام‌های تو!
خدایا!… تمام موهبت‌ها که حدس می‌زنم
روی این پاهای لخت به سویم می‌آیند!
اگر با لب‌های پیش‌آمده‌ات،
آماده می‌شوی تا تسکین دهی
ساکن اندیشه‌هایم را
با طعم بوسه‌ای،
عجله نکن در این کار مهرآمیز
شیرینی بودن و نبودن
زیرا که من تنها در انتظار تو زیستم
و قلبم فقط گام‌های تو بود.

***

درخت
سترگ درخت
سایه‌ی آسمان‌ها
درهم‌شکننده‌ی مقاومت
شجره‌ی درختان
که در رگه‌های مرمرین
شیره‌های گوار را دنبال می‌کنی .
تویی که چنین هزار تویی را می رویانی
که از میان آن‌ها
هم‌آغوشی‌های در هم پیچیده
در لاجوردین سحرگاه جاوید
گم خواهند شد
گم شدنی لطیف
به شکل رایحه‌ای دل‌انگیز یا نسیم
یا به صورت کبوتر برگزیده‌ی ازلی
ای آوازه‌خوان
نوشنده در نهان
از ژرف‌ترین سنگ‌های گرانبها
ای گاهواره‌ی خزنده‌ی خیال‌پرداز،
که حوا را به تخیل واداشتی
هستی بزرگ
آشفته‌ی دانستگی
که برای خوب‌تر دیدن
به ندای تارک خویش
سترگ می‌گردی.
تویی که در طلای ناب آفتاب
بازوان سختت
شاخه‌های دودگونه‌ات
پیش می‌روند
و از دیگر سو
به سوی مغاک ریشه می‌دوانی
تو می‌توانی بی‌نهایت را پس بنشانی
که تنها، از رشد تو، هستی یافته است
و از گور تا آشیانه
خود را شناخت کامل بدانی!
اما این پیر کهنه کار شکستن‌ها،
در طلای تن‌آسای خورشیدهای خشک
لختی است، پیچیده برشاخ و برگ‌هایت،
چشمانش به لرزه می‌افگنند گنیجنه‌هایت را
ناامیدی و آشفتگی
میوه‌های مرگ‌زا به بار می‌نشانند
مار زیبا،
– این‌تشنگی تا آنجا، بلندبالایت، ساخته است
که هستی، غرابت خدای نیستی را می‌ستاید
گاهواره گرفته در آبی آسمان،
صفیرم نرم‌گذر است
آنگاه که کامیابی، دلتنگی‌ام را
به جلال خداوندی تقدیم می‌کنم
برای من، این بس، که در آسمان
امید بیکران میوه‌های تلخ،
زادگان خاک را، آشفته خواهد کرد… .

(ترجمه‌ی اصغر نوری)

  • شعر
  • شاعر