#پل_والری نویسنده، شاعر و فیلسوف فرانسوی و یکی از چهرههای برجستهی ادبی اروپا در قرن بیستم است.
والری، قرن بیستم را عصر اضطراب نامیده بود و در سال ۱۹۱۹ مقالهای معروف در باب تحولات و انحطاط اروپا نوشت و در مقالهی خود ضمن تمجید و تعریف از عظمت و قوای سیاسی و فکری اروپا، آن را رو به زوال و انحطاط میداند. از دید او این عظمت در حال سپری شدن بود. یکی از عوامل اساسی که والری آن را در شکنندگی و تضعیف اروپا میدانست، جنگ جهانی اول بود. از نظر او تمامی تمدنهای بزرگ جهان از جمله تمدنهای نینوا، بابل و پارس نیز زمانی دوران عظمت و انحطاط خود را سپری کرده بودند و اکنون نوبت تمدن اروپا شده بود.
گفته شده است که او در ۴ اکتبر ۱۸۹۲ در شهر «ژن» (Gene) دچار نوعی بحران احساسی میشود.
به طوری که تصمیم میگیرد از احساسات خود چشم بپوشد و خود را تماماً –و به تعبیر خود– به بت عقل Idol of the Intellect بسپارد. از آن زمان او به مدیتیشن میپردازد. هر روز صبح زمانی را به تفکر اختصاص میدهد و نتیجهی تفکرات خود را را در دفترچهای مینگارد؛ تا آنجا که تعداد این دفترچهها به دویستوپنجاهوهفت جلد میرسد، که البته پس از مرگش منتشر میشوند.
او به مدت بیست سال، شعر و شاعری را به طور کامل کنار میگذارد و فقط به تقویت روح و درون خود میپردازد. نتیجهی این بیست سال گوشهنشینی، انتشار «مقدمهای بر روش #لئوناردو_داوینچی» ۱۸۹۵ و «شبی با آقای تست» ۱۸۹۶ بود.
والری همچنین در سال ۱۹۲۰، اشعاری که در دوران جوانی سروده بود را در دیوانی به نام «دیوان اشعار قدیمی» به چاپ میرساند و برای تکمیل این دیوان، شعر «پارک جوان» که یک شعر فلسفی بسیار بلند است را میسراید. انتشار این شعر برای او شهرت فراوان به همراه داشت؛ چرا که این شعر با استقبال فراوان خوانندگان مواجه گردید.
پس از آن والری مجموعه اشعار خود را در کتابی تحت عنوان «افسون» و سپس «قبرستان مارین» منتشر کرد که موفقیتهای بزرگ و پی در پی برایش به ارمغان آورد.
او در سال ۱۹۲۵ به عضویت آکادمیفرانسه درآمد و سال ۱۹۳۷ عنوان «استاد شعر» را در کالج فرانسه دریافت کرد.
والری فرصت زیادی نیافت تا دوران صلح و آرامش پس از جنگ را تجربه کند و در سال ۱۹۴۵، تنها چند هفته پس از پایان جنگ جهانی دوم درگذشت.
کتاب The Art of Poetry از پل والری که تی اس الیوت، مقدمهای بر آن نوشته است، نیز در آمازون عرضه میشود.
شباهتهایی در دیدگاههای پل والری شاعر فرانسوی قرن بیستم در یکی از مقالههایش و حکیم #عمر_خیام_نیشابوری شاعر نامآور ایران در قرن پنجم هجری، در مورد مقولهی «مرگ» و زندگی پس از آن وجود دارد. جالب این که، به گفتهی این مقاله آن دو «با وجود تفاوت در دورههای تاریخیشان، دیدگاههای فلسفی و رویکرد همانندی به مسئلهی مرگ و نظام هستی دارند.»
بخشی از این مقاله:
«ازمیان مفاهیم مهمی که همواره انسان به آن اقبالی خاص داشته و در آثار شاعران و هنرمندان تبلور یافته میتوان به مقولهی مرگ و تٔامل در ساختار آفرینش اشاره کرد. مرگ همواره دیرینهترین همزاد آدمی در درازنای تاریخ انسانی بوده است و پیوسته ذهن اسطورهساز و تخیلپرداز او در پی ارائهی تصویر یا تعریفی از آن بوده تا آن را به نیروی تخیل و ادراک خود نزدیکتر کند، هرچند که مرگ به ویژه حیات پس از آن، همواره دور از دسترس نیروی اندیشهی او قرار گرفته است.»
دیدگاههای والری و خیام نسبت به مقولهی مرگ نیز از این ویژگی برخوردار است. ایشان در تلاش هستند تا با تمثیلها و تعابیری که بیشتر از نیروها و جلوههای موجود در طبیعت الهام گرفتهاند؛ با نگاهی اسطورهای، توصیفی از مرگ و معمای هستی در شعرشان ارائه کنند.
شعر والری با استعارهی شگرف «بام آرام» از طبیعتی دریایی آغاز میشود:
«این بام آرامیکه کبوتران بر آن راه میروند
در میان کاجها و در میان گورها در تب و تاب است
ظهر عادل در آن آتشها بر میافروزد»
کشتیهای کوچک ماهیگیران با بادبانهای سپید، در دوردستِ نگاه والری همچون کبوترانی جلوهگر میشوند که بر سطح امواج دریا در حرکت هستند. شاعر در همان آغاز شعر، با بهکارگیری واژهی «گورها» که تمثیلی از مفهوم مرگ است، آن را با عناصر موجود در طبیعت –دریا، کاجها و ظهر عادل که کنایه از خورشید در هنگام ظهر است– در هم میآمیزد و فضایی دلهرهآمیز در شعر خود ایجاد میکند.
در واقع، تخیل شاعرانهی والری، شکوهمندی و آرامش موجود در طبیعت را در کنار واقعیتِ گریزناپذیر مرگ قرار میدهد و زیباییهای زندگی را سرشته به نیروی مرگ میبیند.
خیام نیز به همین شیوه، با استفاده از عناصر زایای طبیعت، ابر و سبزه، از تلخی پایان زندگی انسان میگوید و از بادهی گلرنگ که دمی او را از رنجهای این جهان فارغ میکند:
ابر آمد و زار بر سبزه گریست / بی بادهی گلرنگ نمیشاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزهی خاک ما تماشاگه کیست
ارسال دیدگاه