آرمان شهر (utopia) در لغت یونانی به معنای ناکجاآباد است. افلاطون از مهمترین فیلسوفان آرمانگراست. یوتوپیای افلاطونی مدتهاست بر فرهنگ و اجتماع ایرانیان رخنه کرده است. در این رویکرد انسانها در شرایط نامطلوبیاند و به آنها وعدهی یک مدینهی فاضله داده میشود. مثل کسی که سالها در روستا زندگی کرده و شما فضایی از یک زندگی فوق ایدهآل در شهر برایش ترسیم کنید. در بعضی از آثار شاملو این رویکرد به چشم میخورد این خوشبینی افراطی شعر را به سمت شعار کشانده است :
روزی ما کبوتر هایمان را دوباره پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان برادری ست
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل افسانهای ست
و قلب برای زندگی بس است
این نگاه شعارگونه قرنها در جوامع و فرهنگ ایرانی سایه افکنده که وعده فردایی آرمانی میدهد و بارها نتیجهی همیشگی آن دیده شده. شاملو زمانیکه از شعار فاصله میگیرد امید در شعرش شکل زیست شدهای دارد او سعی دارد فریاد انسانی دردمند باشد اما این فریاد گاهی زودتر از شعر میآید و دلیل اینگونه شعرهای شاملو به تحت تأثیر قرار گرفتن از جوامع روشنفکری بر میگردد شاملو قهرمان بخشی از روشنفکران است که نگاهی هم به ادبیات دارند.
من زنده ام به رنج
می سوزد چراغ تن از درد
من درد بوده ام همه من درد بوده ام
گفتی پوست واره ای استوار به دردی
و در برخی دیگر از آثار شاملو اعتراض همراه با شعر در هم تنیده شده روابط تنگاتنگی دارد و تصنعی عمل نمیکند در اینگونه سرودهها شاملو خود تعهد ایجاد میکند و در خدمت تعهد شاعری نیست تنها به اتفاقات و رخدادهای خاص اعتراض نمیکند بلکه اعتراض آن فراشخصیتی و فرا مکانیست وقتی میگوید: «نازلی سخن نگفت چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت» دیگر نازلی تنها شخصی به اسم وارطان سالاخانیان که نماد ایستادگی برای شاملو بود نیست نماد تمام انسانهای مظلومیست که در برابر استبداد ایستادگی میکنند و جانشان را از دست میدهند و این تبدیل به اعتراض جهان شمول میشود نه اعتراض در یک کشور خاص
منبع: مجله ادبی پیادهرو
ارسال دیدگاه