#مایکل_کرایتون (Michael Crichton) را معمولاً به عنوان یک فعال حوزهی سینما میشناسیم.
کسی که داستانهایی مانند پارک ژوراسیک و جهان غرب (Westworld) را نوشته است. البته او فیلم Westworld را هم در سال ۱۹۷۳ ساخت و کارگردانی کرد.
مایکل کرایتون در سال ۲۰۰۸ در سن ۶۶ سالگی فوت کرد و آنقدر زنده نماند تا ببیند جاناتان نولان هم مجموعهی تلویزیونی Westworld را بر اساس کار او میسازد.
اگر چه کرایتون در دانشگاه هاروارد پزشکی خواند؛ اما هرگز به این حرفه مشغول نشد و مسیر شغلیاش را در نویسندگی و سینما ادامه داد. آثار او فراتر از کتاب و فیلمنامههای معمولی هستند و نکات آموزندهی بسیاری در آنها مطرح میشود.
این بار تصمیم گرفتیم مطلبی از کتاب Next او را در قالب دعوت به گفتوگو مطرح کنیم. محتوای حرف او بیش از هر موضوع دیگری، به درسهای تفکر نقادانه نزدیک است:
«درس نهایی این است که علم، ویژه و خاص نیست؛ لااقل دیگر نیست. شاید در دورانی که اینشتین با نیلز بور حرف میزد و در هر رشتهای صرفاً چند ده متخصص برتر در جهان وجود داشتند، علم، ویژه و خاص بود. اما امروز فقط سه میلیون محقق در آمریکا وجود دارد.
جستوجوی دانش دیگر یک ندای درونی نیست؛ بلکه صرفاً یک مسیر شغلی است. علم نیز مثل هر فعالیت انسانی دیگر، فسادپذیر است. شاغلان این حوزه هم، قدیس نیستند. آنها انسان هستند و کارهای سایر انسانها را هم انجام میدهند؛ دروغ میگویند، فریب میدهند، از یکدیگر میدزدند، علیه یکدیگر اقامهی دعوی میکنند، اطلاعات را پنهان کرده و عددسازی میکنند. اهمیت خود را بیش از آنچه که باید جلوه داده و به شکلی غیرمنصفانه، دیدگاههای متفاوت با خودشان را بدنام میکنند. این طبیعت انسان است و قرار نیست تغییر کند.»
ارسال دیدگاه