کتاب اول برادران کارامازوف از اینجا شروع میشود که بامداد یکی از روزهای نسبتاً گرم و آفتابی ماه اوت درشکه کهنه و بزرگی پیرمرد ۵۷ ساله و پسر دومش ایوان را که در آن نشسته بودند به طرف صومعه میبرد. پیرمرد قصد داشت در جلسهای پیش پیر صومعه پدر زوسیما اختلاف و شکاف عمیق بین خود و پسر اولی دمیتری را حل کند تا از خاطرههای تیرهای که برای فرزند ارشد و دیگر فرزندان ساخته بود پایان دهد. او ملاک بدنام و بی بند و بار و دلقک و سبک مغزی به نام فئودور پاولوویچ کارامازوف بود.... این خلاصهای از ابتدای رمانی ست که عمیقترین رمان تاریخ بشر است و در زوایا و ارواح پنهان انسانی را نقب می زند. طرح موضوع رنج انسانی و اینکه چرا انسان باید رنج بکشد.. چرا کودکان و کسانی که مستحق رنج نیستند مجبور به آلام بیهوده زندگی میگردند و این پرسش مهمی ست که ذهن نویسنده دائماً با آن درگیر است بی آنکه پاسخی بیابد یا ارائه دهد و گاهی برای گریز یا تسلی درون پای کلیسای ارتدوکس و پدران روحانی را به میان میکشد .... از دیگر مشخصات در رمان برادران کارامازوف حس تحقیری ست که بعضی شخصیتهای قصه از کودکی با خود حمل میکنند همچون فرزند زنازاده پاولوویچ یعنی اسمردیاکف که هم او قاتل پدر میشود هر چند این نیز فرآیندی ست که زندگی بر او تحمیل میکند چنانکه قتل پدر بوسیله فرزند نامشروع و تحقیر شده بیانی ست از افعال روانشناسانه و هنگامهای از درون پر آشوب آدمی!
خیلی سخت میشود بی آنکه بخواهی قضاوت شخصی داشته باشی در خصوص یکی از بی نظیرترین رمانهای تاریخ بشر به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی افاضه نظر کنی حتی اگر رئالیسم بکار رفته در قصه احساسات فردی از سویی و درماندگی و یاس و نگرش شخصی نویسنده متأثر از زندگی سراسر ملتهب وی از سوی دیگر باشد و سپس رنجهایی همچون بیماری صرع ناشی از شرایط جسمانی و یا افسردگی و ملال تحت تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی دوران و رفتن تا پای چوبه اعدام و شرکت در مبارزات انقلابیون و آنارشیهای قرن ۱۹ روسیه باعث میشود این حوادث تاریخی در همه آثار داستایوفسکی و بویژه در رمان برادران کارامازوف بازتاب واقع گرایانه از نوع احساساتی داشته باشد.
در رمان پدر نقش پیچیدهای دارد از تولد تا مرگ و فرزندان متأثر از عشق و نفرتی که زاییده روابط غیر اخلاقی ست به انتخابها و دگردیسیهای غیر قابل باوری میرسند برادران که گویی هر یک وظیفهای خاص در برابر این پدر سرکش دارند تا عاقبت آنکه از همه نفرت انگیز تر است مرگ او را به عهده میگیرد هر چند ناشناخته به همین علت فروید روانشناس اطریشی کتاب را شرح بی واسطه عقده ادیپ یعنی سرفصل روانشناسی خود میداند و به عنوان شاهدی در ادبیات مدرن کتاب را ستایش میکند و انیشتین و هایدگر دهها فیلسوف و عالم اندیشه هر یک به دلیلی منطقی این اثر جاودانه را میستایند و من به زعم خویش همه آثار داستایوفسکی را در دو کلمه اخلاق گناهکارانه انسان خلاصه میکنم به مانند همه انسانهایی که روی زمین آمدند و رفتند اگر چه رمان در قرن نوزدهم نوشته شده است اما شامل همه عناصر مدرنیسم از کلمه و کلام تا وقایع اتفاقیه در ذیل تکنیکهای ادبی جاری قابل توصیف است.
فئودور پاولوویچ پیر مرد فاسد و بی اخلاق به مفهوم جاری آن ملاک ثروتمندی ست که چهار پسر دارد از دو همسر که هر کدام بدلیلی موجه از پدر متنفرند در عین حال که اصل کتاب شاید به مقتضی سن نویسنده که آخرین اثر او است بدور ایمان مسیحی و وجود خدا و چیستی و هستی جهان میچرخد و فرزندان نیز به طبع با اندیشهها و اعمال متفاوت در گرداب جهانی که در آن تربیت شدهاند فرو میروند...میتا فرزند بزرگ خانواده یک نظامی زود رنج و تهی از اندیشه است و درعین عصبی بودن اندکی حس نوعدوستی دارد ایوان پسر دوم کارامازوف ها تحصیل کردهای بدبین در عین بدبینی سرد و بی اعتنا از کنار زندگی میگذرد بی آنکه انتظار عقوبتی از خداوند داشته باشد و این جمله معترضه را بارها تکرار میکند هنگامیکه خدا نباشد هر کاری مجاز میشود ...الیوشا یا الکسی کوچکترین پسر و برادر تنی ایوان از زن دوم کارامازوف است که نویسنده او را قهرمان رمانش معرفی میکند وی در صومعه ارتدوکسی نزد پدر زوسیما با عقاید مذهبی بزرگ شده و به پیشنهاد پدر زوسیما از دیر به میان مردم میرود و در مقابل افکار اته ئیستی برادرش ایوان میایستد.
از قرائن قصه بر میاید که پدر در این آخر عمری علیرغم آن همه اخلاق گناهکارانه در طول حیات، الکسی و افکارش را دوست دارد اما نمیتواند در برابر تمایلات مخرب اجتماعی مقاومت کند و در جریان درگیریها گاهی اوقات او را تنها میگذارد و بلاخره اسمر دیاکف برادر زنازادهای که همچون پدر بیماری صرع دارد و فساد و کراهت اخلاقی برآمده از عقدههای ادیپ به تعبیر فروید او را به جنون و جنایت میکشاند و هم او باعث قتل پدر میگردد.
برادران کارامازوف حول محور همین چهار فرد با همه تضادها و تصادمهای اخلاقی وجدال بین شک و ایمان که زندگی را بر مبنای خیر و شر معنا میکند ودر فراز و فرود به قتل پدری که جامعه ستیز است منتهی میگردد. این حوادث باعث شده است به نحوی مبهم برادران دور هم جمع شوند و بظاهر سعی بر ارتباط مسالمت آمیز با یکدیگرداشته باشند...و در آخر نیز هر چند پسر بزرگ دمیتری از پدر متنفر است اسمر دیاکف قتل پدر را عملیاتی میکند اما به اتهام قتل دیمیتری در نهایت توقیف میگردد ...رمان در مجموع در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است که هر کدام چندین فصل را به ترتیب فرزندان از میتیا تا الیوشا و پاکی و ناپاکی در قضاوت را شامل میشود باری برای من شخصاً از همان سالهای پر تب و تاب دانشجویی و رنجهای بیشماری که شاهد بودهام برادران کارامازوف درسهایی فراموش نشدنی و عمیق از روابط انسانی را میشکافد بیآنکه بخواهد راه رستگاری را نشان دهد بگونهای که کتاب از ادبیات صرف خارج شده و وارد مقوله فلسفه و حکمت و الهیات میگردد، البته نوشتن از آثار داستایوفسکی و شخصیتهای آفریده شده در رمانهایش سخت و پیچیده است چون رئالیسمی که او بکار میبرد بسیار پیچیده و مرموز است ...شما تنها رمان نمیخوانید بلکه بالاتر از آن با یک آفرینش خارق العاده هنری روبرویید به اضافه روانکاوی و شکافتن ذهن و ضمیر انسانها در قصهها بسیار پیش میآید که راوی تغییر میکند که این از ویژگیهای داستایوفسکی ست...
میگویند شروع پوشکین در ادبیات روسیه دوره عظمت آن در قرن نوزدهم و مرگ داستایوفسکی نقطه پایان این دوره بی نظیراست.
نوشتن درباره کسی که سحر آمیز مینوشت و مسحور نوشتن بود خیلی سخت است بهویژه با خصوصیات فردی و اجتماعی شخصیتی که زاییده زمانه متحولی از تاریخ روسیه در قرن نوزده یعنی فیودر داستایوفسکی و بعد اسم گذاری بر این کار سخت که شروع کردهای یعنی اخلاق گناهکارانه زیرا در همه آثار این نویسنده خارق العاده به این دو وجه یعنی هم اخلاقی زیستن و هم واجد گناهکاری بودن روبرو میشوی و در این میان رمان ابله شاخصترین است هرچند شاهکار این نویسنده بزرگ همان برادران کارامازوف میباشد.
رمان ابله از زبان یک فرد محکوم بیان میشود محکومی که به تعبیری خود نویسنده است و در یک حال اضمحلال درونی به سمت جوخه اعدام برده میشود یعنی سختترین شرایطی ست که فردی میتواند تجربه کند زیرا داستایوفسکی در سال ۱۸۴۹ به جرم توطئهای سیاسی به ظاهر شرکت در قتل تزار نیکلای دوم به همراه جمعی ده نفره جهت تیرباران به یکی از مخوفترین زندانها ی روسیه اعزام میشود و تا پای چوبه دار هم میرود اما بر اثر اتفاقی تزار حکم اعدام زندانیان را در آن روز به تبعید در سیبری تغییر میدهد تا سرنوشت به داستایوفسکی کمک کند تا رمان ابله و بلکه هم دیگر آثار آفریده شود والبته این کتاب پر شور با همه زیر و بمهایش حکایت همین وضعیت است که شرح مفصل واقعه را بر زبان او میگذارد تا این مراسم سیاه را یعنی واقعه پیش از اعدام را تجربه کند و در کتاب به تصویر کشد...قهرمان داستان میشیکین است که مانند راسکولنیکوف جنایات و مکافات در بطن قصه و به مثابه مرکز اصلی و مفهوم قدسی در همه جا حاضر است...منتقد روس ماچولسکی معتقد است که در رمان ابله همه شخصیتهای داستان اهل جهانی هستند که در سراشیبی تباهی پیش میروند همچنانکه امروز همین شرایط بر زندگی بشر حاکم است جهانی که پول و قدرت بر آن فرمانروایی میکند و اگر شمای مخاطب این دو را نداشته باشید عملاً از مدار زندگی در جامعه واقعن موجود! بیرون هستید ...بسان همان رذالتی که هدایت و کافکا و کامو را نیز رنج میدهد ...راستی چه کسی میتواند جهان را از این اخلاق گناهکارانه نجات دهد به تصور من مگر ادبیات و قلم بدستانی که هنر آفرینش ادبی دارند... کتاب زیبای شبهای روشن یک عاشقانه بی بدیل و از آفرینشهای ابتدایی این نویسنده توانا است قصه جوان تنهایی که تنهاییش را با شهر زادگاهش پترزبورگ تقسیم میکند او با عناصر شهری چون کوچه و خیابان و ساختمان حرف می زند تا در آخر به دختری زیبا در آن شهر دل میبندد آنها برای روزها در کنار هم قصه زندگی خویش را تعریف میکنند و جوان رؤیا پرداز براستی شبهای روشنی در کنار ناستنکا تجربه میکند اما همه اینها پایان ماجرا نیست زیرا دختر میگوید مواظب دلتان باشید نباید عاشق من بشوید و در پایان خواننده در عاشقانهای ناکام و ناب غرق میشود.... مترجم کتاب سروش حبیبی یاد آوری میکند شبهای روشن خون دل شاعر است که به یاقوتی درخشان مبدل شده است.
در باره یادداشتهای زیر زمینی نویسنده کتاب از زبان مردی سخن میگوید که از آگاهی زیاد نسبت به سایر مردمان عادی رنج میکشد به همین سبب درکنج انزوای زیر زمینی خزیده و در انگاره شماتت روزگار و جهالت مردم مشغول طغیانی منفعلانه میگردد.
شاید اولین گره یعنی کشاندن شخصیت اول قصه به زیر زمین از دید نویسنده بیان نوعی بریدگی و بیگانگی از جامعهای ست که در آن به صورت انفعالی بسر میبریم و در این میان درک متقابلی بخصوص میان مردم و روشنفکران زمانه نیست نوعی تنهایی خود خواسته و از سر ناچاری تو را به گوشهای نمور پرتاب میکند تا در فضایی که شبیه یاس مطلق جهانی که در آن بیگانهای بیش نیستی تکرار شوی ...و دیگر اینکه نویسنده اثر در واقع با بیان خودش به عنوان من خاموش و تسلیم نمایانگر ما است تشریح رنج انسانی و تمام واقعیتهایش بی آنکه راه علاجی بیابد.. کتابهای داستایفسکی از درون ژولیده روان آدمی بی پرده سخن می گویند مثل قهرمانان آس و پاسی که در زبالهها بدنبال چیزی قیمتی میگردند برای اینکه خرج اعتیاد به مواد خود را تأمین کنند و بلند بلند می گویند میبینی رفیق در چه کثافت جانفرسایی غرقیم به همین دلیل از دید من قهرمانان رمانهای داستایفسکی و نویسندگانی از این نوع که کم هم نیستند بیش از اینکه قهرمان باشند ضد قهرمان زمانه ضد بشری نظامهای افسار گسیخته ثروت و قدرت هستند چنانکه قارچهایی سمی که اطراف گودالی بدبو و عفن میرویند...
سالها پیش که کتاب قمار باز را میخواندم و در اوج جوانی و سرخوشی و انتخابگر ی بودم برایم شخصیت پردازیها و وقایع نگاری در رمان قمار باز غیر قابل باور بود...نویسنده کتاب تاکید داشت " رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است و اینکه در کل زندگی قماری بیش نیست و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است و بعلاوه انتخاب شما هیچگاه درست از آب در نمیآید "...
و حالا که کلی از مسیرها را گاهی به شکست وگاهی به پیروزی طی کردهام به درستی کلام فیودر داستایوفسکی پی میبرم که همه زندگی قماری بیش نیست! و ای کاش سفید و سیاهی نبود مگر خاکستری تا برد و باخت ها نیز کمتر به چشم آید!
در این کتاب سبک نگارش نویسنده رئالیسمی بر اساس زوال در روابط انسانها است که اگر دقت کنید مثل همه حیوانات دیگر بر این کره خاکی در بهترین شرایط فقط در هم میلولند ...ژنرال قمار باز بعد از اینکه همه زندگی را قمار کرده به این امید است که عمه پیر بمیرد و او تنها وارث ثروت هنگفت عمه گردد و دختر فرانسوی به همین امید به پای ژنرال مینشیند تا بر این خوان یغما شریک گردد غافل از اینکه عمه نیز عاقبت قمار باز میشود.
و از دید قمار باز واقعی تفاوت برنده و بازنده در تصمیم گیریهاست هرچند کتاب بنوعی زندگینامه نویسنده است اما بیشتر به نقد عملکرد آدمی و نحوه اسارت و اعتیاد افراد اشاره دارد...راوی کتاب یک اموزگار جوان بنام الکسی ایوانوویچ میباشد و کتاب گویا یادداشتهای ایشان است که زندگی ژنرال شکست خورده و رولت باز را نقل میکند که بعد از دست دادن ثروت خود مقیم یک شهر اروپایی بنام رولتن بورگ یا همان شهر قمار شده است و در مسیری که میرود زندگی خود را به حراج میگذارد و البته ماجراهای تو در توی بسیاری در طول رمان حول محور شخصیتهای بد کردار قصه که حتی شامل راوی ست نیز در جریان است نیازی به خلاصه نویسی داستان نیست که رئالیسم رمان به زوایای پلید اجتماع آدمیان هجوم میبرد و خواننده را به شوکی عظیم وادار میکند در قسمتی فرعی از قصه ژنرال با همه حقارتش که اعتیاد به قمار باشد دل باخته مادام بلانش است کسی که عاشق پول است و ژنرال مادربزرگی دارد که همه امیدوارند عنقریب بمیرد و ثروتش به ژنرال و اطرافیان برسد از قضا مادر بزرگ از بستر بیماری برخواسته و در رولتن بورگ پیدایش میشود و در همان ابتدا دچار قمارگشته و او نیز ثروت خود را از دست میدهد
و در نهایت مرگ قمار باز و بازگشت اموزگار به سرزمین مادری و تکیه بر باقی مانده ثروت مادر بزرگ رمانی را رقم می زند که خواننده را در فضای دراماتیک و ترسناکی از ثروت و جاه طلبی و وقاحت رها میکند با یک تصمیم بزرگ برای اینکه از این همه نکبت که قمار در زندگی ست رهایی یابی و راز و نکته اصلی در این اثر و همه آثار داستایوفسکی همین است نقب موشکاقانه و دقیق به درون متلاطم آدمی ست و درگیری بین خیر و شر یا گناه و عقاب بی پایان که دلیلی بر آن متصور نبود که چرا باید تا به آخر در آتش گناه بسوزد.
این نویسنده بزرگ که همه تجربههای حسی و عقلی بشر را از سرگذراند و توانست این تجربهها را با نبوغ خود در آثار پر تعدادش نهادینه کند زاده اکتبر 1821 و مرگ فوریه 1881 بود و خلاصه رمانهای او حکایت مردمانی سرکش، روان پریش و ناارامی ست که به تمام معنا در سیمای راسکول نیکوف قهرمان رمان جنایت و مکافات متجلی میگردد! زیرا" انسان بی غیرت است و به همه چیز عادت میکند" ختم کلام اینکه:
گناه اگر چه نبود اختیار حافظ/تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
منبع: وبسایت کانون فرهنگی چوک
ارسال دیدگاه