اسکار فینگل اُ. فِلاهرتی ویلز وایلد در شانزدهم اکتبر سال ۱۸۵۴ در ایرلند زاده شد.او نمایشنامهنویس، شاعر داستاننویس است و نام هنری و مختصر #اسکار_وایلد را برای خود برگزیده است.مادر او با نام هنری اسپرانزا، شاعر و مترجم آثار افراد سرشناسی مانند #دوما بود. پدر او یک چشمپزشکِ عتیقهشناس و فرهنگدوست بود. وایلد تحصیلات ابتدایی خود را در شمال ایرلند به اتمام رسانید و در کالجهای آکسفورد، ترینیتی و مگدالن به تحصیل پرداخت. او در سی سالگی ازدواج کرد و ثمرهی ازدواج او دو پسر بود که مجموعهداستان «شاهزادهی خوشبخت و دیگر قصهها» را برای آنها نوشته است.مضمون بیشتر داستانهای شاهزادهی خوشبخت،اثبات انسان از طریق عشق ورزیدن به دیگران و رسیدن به زیبایی درونی بود. او داستان «بلبل و گل سرخ» خود را تحت تأثیر اساطیر و شعرای ایرانی به خصوص #حافظ نوشته است. فیلم «غول خودخواه» برگرفته از داستانی به همین نام از اسکار وایلد است که در سال ۲۰۱۳ ساخته شده است. اسکار وایلد یکی از تأثیر گذارترین و برترین نمایشنامهنویسان تاریخ ادبیات محسوب میشود. او در ۴۱ سالگی به همجنسگرایی متهم شد و دو سال به زندان افتاد. این اتهام موجب بدنامی و منزوی شدن او شد. تنها نوهی او در سال ۲۰۱۴ تئاتری در رابطه با محاکمه وایلد براساس دستنویسهای دادگاه او اجرا کرد. کتاب شعر «قطعهی زندان ردینگ»، پس از آزادی او از زندان نوشته شد و به اثر ادبی مشهوری تبدیل شد. انتشارات دانشگاه آکسفورد سه اثر از وایلد با نامهای «دوریان گری»، «اهمیت جدی بودن» و «روح کانترویل» را برای یادگیران زبان انگلیسی چاپ کرده است .اسکار وایلد همچون بسیاری از نویسندگان در زمان حیاتش آنطور که شایستهی او بود مورد توجه و تقدیر قرار نگرفت. او سرانجام درسال ۱۹۰۰ (در ۴۶ سالگی) در اثر بیماری مننژیت در پاریس درگذشت.
آثار:
داستانها
شاهزادهی خوشبخت و دیگر قصهها
بلبل و گل سرخ
موشک خوب
دوست فداکار
پسر ستاره
غول خودخواه
پادشاه جوان
گربهی سفید
ماهیگیر و روحش
شعر
راونا
ابوالهول
چکامهی زندان ریدینگ
نمایشنامه
ورا؛ یا پوچگرایان
دوشس پادووا
سالومه
بادبزن خانم ویندرمیر
زن بیاهمیت
شوهر مطلوب
اهمیت جدی بودن
نثر
تصویر دوریان گری
شاهزادهی شاد و دیگر داستانها
خانهی انار
از اعماق
روح کانترویل
جنایت لرد آرتور ساویل
مروری بر آثار و اندیشهها
به جد هر گاه صحبت از شعر و نمایشنامهنویسی مدرن در ادبیات نسل نو شود، نام اسکار وایلد یکی از گزینههایی است که باید در صدر فهرست نوگرایان ادبی از آن یاد کرد. این نوگرایی را هم به لحاظ سبک و هم به لحاظ محتوا میتوان تعریف کرد. او از معدود نویسندگان و شاعرانی بوده است که هیچگاه در دام کلیشهها خود را مدفون نکرده و همیشه خالق بهترین آثار با بدیعترین افقهای دید بوده است. یکی از ویژگیهای بارز اسکار وایلد این بوده است که هیچگاه حصار سبک و فرم را به آثار خود راه نداده و در هر قالبی اعم از داستان ، داستان کوتاه ، شعر و نمایشنامهنویسی ، فعالیتهای شایان توجهی داشته است. این امر برای یک نویسنده میتواند منشأ روانشناختی داشته باشد و یا او را در شرایطی خاص از یک منش فکری متفاوت قرار دهد. در واقع میتوان گفت، آنچه از از مستندات ادبی برآمده است و از دل آثار اسکار وایلد نیز میتوان بیرون کشید این عامل است که او به میزانی سیلان ایده و فکر داشته است که قالبهای ادبی برای او گاه تهی میشدند و او دست به نگارش نوینی در هر یک از گونههای ادبی میزده است. این امر برتری اسکار وایلد را نشان میدهد. هر چند این عامل نیز حرکت بر لبهی یک تیغ است. چرا که بسیار نویسنده و شاعر داشتهایم که جدای از قالب اختصاصیشان به گونههای ادبی دیگر نیز ورود کردهاند و در این بین هنگامی که مروری بر کارنامهی ادبیشان میکنیم، درمییابیم که چه فاصلهی طولانی و چه میزان از شکاف میان نگارش در قالب تخصصیشان و تفننهای ادبیشان وجود دارد. اما اسکار وایلد هیچگاه مجال ایجاد چنین شکافی را در هیچکدام از کارهایش نداده است. این به علت پختگی بسیار بالای اوست. در تذکرههای موجود در باب اسکار وایلد به کرات میتوان این جمله را دید که وی در یک پختگی تام و تمام دست به نگارش ادبی زده است. او بیشتر آثار معروف خود را در دههی آخر عمر خویش نوشته است. این امر نشان از یک پیشرفت و سیر صعودی در مرحلهی باروری ایدههای اوست. دیگر عاملی که به باروری ایدههای او منجر شده است، روحیهی شکستناپذیر او بوده است. شاید اگر مروری بر زندگینامه و اندیشهی بسیاری از نویسندگان همعصر با اسکار وایلد داشته باشیم درمییابیم که آنان همیشه در جنگی با اجتماع به سر میبردهاند؛ اما اسکار این نگرش را از یک جنگ بیرونی به صلح درونی برای رسیدن به شادکامی تغییر وضعیت داده است. اسکار سختیهای بسیاری در زندگی کشیده است. او بارها و بارها به وضعیت بد اقتصادی دچار شده و در این بین نیز یکبار محکومیت سختی را در زندان به سر برده است اما هیچ کدام از این مسائل او را از پای در نیاورده و او را سرسختانهتر به جنگ زندگی و صلح در برابر خویشتن رسانده است. نخستین ثمرات این صلح درونی را میتوان در نگرش هنری و زیباییشناختی او مشاهده کرد. او هنر را شاکلهی یک روح بیآلایش میداند. او معتقد بوده است که انسان آن زمانی به هنر دست پیدا میکند که سراسر زندگیاش با سادگی و صفا و صمیمت گره خورده باشد. این امر برای او یک مکتب فکری ایجاد میکند. او معتقد است که هنر را به هر زبان که بیان کنیم، زیباست. هنر هیچگاه در قالب زشتیها پدیدار نمیشود. او حتی در اقدامی انقلابی نویسندگی را هنری بیبدیل دانست. او معتقد بود که جهان کنونی برای نوشتن، فضایی آرام را در اختیار قرار نمیدهد چرا که انسانها به مراتب با هر درجه از نگرش به جهان، رویکردهایی گاه عبس و بیهوده دارند. او در یکی از جملاتش به این امر اشاره میکند که انسانها برای سرگرمی زندگی میکنند و تنها تفاوتهای فکری و تنوع کارهای بیهودهشان آنها را از هم متمایز میکند. او هنر را تجلی عقل میدانست. دیگر ویژگی بارز او این بود که دریچهای از تفکر را گشود که در پی آن میتوان به سیاسینگری هنری و یا جامعهشناسی از دیدگاه هنر نیز اشاره کرد. او در مکتب فکری خودش، هنر را مرکز یک دایره قرار داد که از آن میتوان بسیار خط (پل) به محیط دایره ایجاد کرد و همهچیز را با آن معنا کرد. نگاه او گاه از نظر منتقدین ادبی بسیار افراطی بوده است اما او یک درونمایهی فکری داشت و آن این بود که مهمترین چیز در دنیا هنر است و بیاهمیتترین کس در دنیا هنرمند است. او این درونمایهی فکری را بعدها در آثارش به شکل یک تئوری جامعهشناختی نیز مطرح کرده است. از نگاه او انسان هنرمند، همیشه در تضاد با ظلم و بیعدالتی است. حکومتها و سیاسیون با هر درجه از اخلاص ردی از ظلم را در دل خودشان دارند. به همین دلیل است که همیشه حکومتها بر سر هنرمندان میزنند و آنان را ملامت میکنند و گاه در بند میکشند. هنرمند جلوهی تمامنمای حقیقت است. اسکار وایلد در بسیاری از آثار خود به بیعدالتیهای اجتماعی اشاره دارد. او دلی به حقیقت خون بار از این بیعدالتیها داشته و تجربهی زندان برای او چنین حسی را عمیقتر کرده است. در واقع هر انسان آگاهی ردی از این ظلمستیزی را در خود دارد اما اسکار علاوه بر این آگاهی، عمیقاندیشی را نیز چاشنی کار خود کرده است. او جز معدود نویسندگان مردی بوده است که به نقش زنان نیز اشاره کرده است. هر چند در این راه بر اساس تفکرات و براساس باورهای زمانهی خود، ایراداتی هم به زنها وارد کرده است اما در یک صورت کلی او تمام جامعه را از نگاه ریزبینانهی خودش گذرانده است. در زیر دو قطعه از شعرهای بینظیر او را با هم خواهیم خواند.
شعر نخست
«با این حال، هر انسانی آنچه را که دوست میدارد، میکشد
بگذار این سخن را همه بشنوند.
بعضی این کار را با نگاهی تلخ انجام میدهند،
و برخی دیگر با کلماتی تملقآمیز،
ترسو با بوسهای و شجاع با شمشیر!
بعضیها عشقشان را هنگامیکه جوان هستند میکشند،
و برخی دیگر، آن هنگام که دیگر پیر گشتهاند؛
برخی عشقشان را با دستان شهوت خفه میکنند،
و برخی دیگر با دستانی از طلا؛
و مهربانترینها با چاقو، چرا که مُرده، خیلی زود سرد میشود.
بعضی عشقها خیلی کوتاه هستند، و بعضی دیگر خیلی طولانی،
بعضی به فروش میرسند، بعضی خریداری میگردند؛
برخی هنگام این کار، بسیار اشک میریزند،
و برخی دیگر، حتی یک آه هم نمیکشند:
چرا که هر انسانی، آنچه را که دوست میدارد میکشد،
با این حال هیچ انسانی نمیمیرد.»
شعر دوم
«کی به دیده حقارت میکشد،
دیگری با زخم زبان،
بزدل به بوسهای،
دلیر به پیکان،
یکی تا جوان است میکشد،
دیگری به کهنسالی،
یکی به دریای شهوت غرق میکند،
دیگری به دریای ثروت،
به خنجر میکشد آن که نرم دل است تا کارش زود تمام شود،
یکی عشق نمیورزد آنچنان که باید،
دیگری بیش از آنقدر که باید،
یکی میفروشد عشقش را،
دیگری عشق را میخرد،
یکی وقت کشتن اشک میریزد،
یکی ککش هم نمیگزد،
خلاصه این که همه عشق را فدا میکنند اما کسی فدای عشق نمیشود.»
ارسال دیدگاه