«علی اشرف درویشیان» از دههی پنجاه به طور جدی وارد عرصه داستاننویسی شد. نخستین کتاب او «از این ولایت» نام دارد که به سال 1352 چاپ شد. با انتشار این کتاب آرام آرام به عنوان نویسندهای قابل رشد و تکوین به جامعهٔ ادبی ایران معرفی شد.
داستان کوتاه «ندارد» از مجموعه داستان «از این ولایت» در سال 1336 به نگارش درآمد. این داستان، گزارشی است از وضع نداری و فقر دانش آموزی به نام «ندارد» است. نویسنده به خوبی و در کمال سادگی به توصیف این کودک میپردازد. یک روز در کلاس وقتی که معلم از بچهها میخواهد هر یک خاطرهای نقل کنند. ندارد، شرح خوابِ شبِ گذشتهٔ خود را گزارش میدهد که چگونه خود و پدرش ملوچ (گنجشک) شده و به آسمان پرواز کردهاند. داستان با خبر مرگِ ندارد پایان میگیرد در حالی که چشمِ معلم بر صفحهٔ روزنامهای دوخته شده بود که بر پنجره چسبیده شده بود و این عبارت، «بهداشت برای همه» درشت به چشم میخورد.
داستان کوتاه «دکان بابام» از مجمعه داستان «فصل نان»، روایت جست و جوی آدمهای محروم برای دست یابی به پول نقرهای ماه در قلک سیاه شب است. زندگی آدمهای این داستان، انگار در شبی سیاه دارد سپری میشود. آنها در تاریکی میچرخند و تلاش میکنند و چشم به پول نقرهای ماه میدوزند که دست یافتنی نیست. از نگاه پسرک داستان (راوی) رزق آدمها، پول نقرهای ماه است که آرام آرام از لبه کوه در قلک سیاه شب می افتد و در تاریکی گم میشود.
آغاز بندی داستان «دکان بابام» با ترسیم شب و ماه نقرهای و چند گنجشک بازیگوش روی درخت حیاط و پسرک راوی که دارد با اندوه مشق شب اش را مینویسد شروع میشود. نگاه در آغازبندی داستان میتواند در تحلیل کلی، مضمون و جان مایه روایت را به چشم خواننده کنجکاو بزند. ریزنگاری های حسی و عاطفی بسیاری که در خلال داستان میآید از
نگاه عاطفی پسرکی که در شب تاریک به دنبال پول نقرهای ماه میگردد تا نانی به چنگ آورد، معنادار است. زیرا که این پول نقرهای در قلک سیاه شب سقوط میکند و مثل شهابی در دل سیاه شب محو میشود.
درویشیان، داستان کوتاه «قبرِ گَبری» را پاییز سال 1348 نوشته است و در مجموعه داستان «از ولایت» منتشر کرد. این داستان هم مانند دو داستان قبلیاش، از زاویه دید دانای کلِ محدود به نظرگاه پسرکی روایت میکند که اجباراً همپای پدر شده و در آرزوی «محو تماشای پرندگان» است. بنا بر این نویسنده ناگزیر است از محدودهٔ دیدهها و احساسات او فراتر نرود. پسرک دارد تجربهٔ تازهای را از سر میگذراند، از این رو توجه او به جزئیات توجیه پذیر است و میتوان جزء نگاریِ گزارشیِ داستان را پذیرفت.
داستانِ «قبرِ گبری» داستانِ روستاییانی است که به جای زنده و آباد کردن زمین، به نبشِ قبر برای دستیابی به عتیقه روی آوره اند.
داستان «همراه آهنگهای بابام» از مجموعه داستانی با همین نام در سال 1358 منتشر شد. این داستان هم مانند سه داستان قبلی نویسنده، از پسرکی (راوی) روایت میشود. داستان با شرحی از کارگاه ریخته گری شروع میشود و نویسنده هر یک از کسانی را که در این کارگاه کار میکنند (راوی، پدر راوی، عیسی و عمو کاهی) با ذکر جزئیاتی ملموس و تصورپذیر همچون انسانهایی واقعی به خواننده معرفی میکند. نویسنده در این داستان به مضمون حل ناشدنی بودن تضاد بین داراها و نداراها، بی عدالتی و پایمال شدن حقوق ستمدیدگان اشاره میکند. نویسنده وضعیت کار و زندگیِ شخصیتها را به دقت و با تصویرپردازیِ بسیار روشن و گیرا بیان میکند؛ مانند:
«صورتم داغ میشود. تشنه میشوم. بابا و عیسی بوته را کشان کشان میآورند و با کمک هم آهسته در قالبها می ریزندو وقتی بوته تکان میخورد و کمی از آن روی زمین میریزد، دود به هوا میرود. عرق از نوک دماغ بابام توی بوته و روی قالبها میریزد. عرق به چشمهای عیسی میرود و او تند تند چشمهایش را باز و بسته میکند و به هم فشار میدهد مثل این که دوا به چشمش میریزند. بدنشان لخت است و عرق از پشتشان توی شلوارشان سرازیر میشود.» (از داستان همراه آهنگهای بابام).
«دندانهای جلوی مادرم افتاد و بیکار شد. مادرش برای مش باقر، تاجر خشکبار ده کار میکرد. کارش خندان کردن پسته بود. پستههایی را که دهانشان بسته بود، با دندان باز میکرده و روزی بیست و پنج ریال میگرفته. پس از سالها کار، دندانهایش ریخته و بیکار شد.» (از داستان ندارد).
«نور هر پنجره به رنگی بود. نور پنجره عمو حسین و طوطی خانم زرد کمرنگ بود. نور اتاق عمو علی بقال سفید بود، چون چراغ زنبوری داشت. وضعشان خوب بود و همیشه بوی دل انگیز آبگوشت و لیمو عمانی از اتاقشان در حیاط پخش میشد.» (از داستان دکان بابام).
«خورشید پایین میرفت. مرد هنوز از گور خرده استخوان بیرون میآورد. پسرک خسته بود. با بی حالی خاکهای دور پدرش را کنار میزد. یاد مادرش افتاده بود که با چه امیدی غروبها کنار خانه می نشست و از دور که آنها را میدید چه دلواپس نگاه میکرد. گویی میخواست از دور بفهمد که چه پیدا کردهاند.» (از داستان قبرِ گَبری).
جان مایه اغلب داستانهای علی اشرف درویشیان، بر اساس فقر مردم و زندگی فلاکت بار مردم محروم بنا شده است. درویشیان در رشتهٔ مشاوره و راهنماییِ تحصیلی درس خوانده و سالها در روستاها و شهرهای غرب کشور تدریس کرده است با دشواریهای زندگی مردم زمانِ خودش آشنا است به همین دلیل، آثارش را با احساسی انسانی و عدالت اجتماعی و همدردی با مردمِ محروم نوشته است.
درونمایه رئالیستیِ اکثر داستانهای درویشیان به بازنمایی ظلم بسنده نمیکنند، بلکه مروجِ مبارزه برای احقاق حقوق انسانیِ زحمتکشان هستند. دعوت ضمنی برای بر هم زدنِ روابط قدرت و ایجاد مناسباتی نو بر پایهٔ عدالت اجتماعی، از ویژگیهای بسیری از داستانهای رئالیستی علی اشرف درویشیان است.
«مینویسم که عروسکِ ما را دزدیدهاند. که ننه جان من درس میخوانم و قول میدهم که خوب درس بخوانم و دانا بشوم و عروسک دزدها را سرِ جایشان بنشانم و جواب سیلیشان را بدهم و تلافی عیسی را در آورم.» (از داستان همراه آهنگهای بابام).
«بچهها ساکت بودند. باد روزنامهٔ روی پنجرهٔ کلاس را تکان میداد و زمزمهای از آن به گوش میرسید. مثل این که نیاز علی از راه دور قصه میگفت یا خوابهایش را تعریف میکرد. صدایش وقتی که روزنامه را میخواند در گوشم بود. لکه ابر سیاهی روی دل آسمان نشسته بود. همه ساکت بودیم. چشمم افتاد به روزنامهٔ روی پنجره. با خطِ درشت نوشته بود: بهداشت برای همه.» (از داستان ندارد).
چند نکته بری تأمل بیشتر دربارهٔ این چهار داستان:
اول: داستان مستقیماً از زبان کودک دبستانی یا نوجوان، نقل میشد. زبان کودکانه و لحن احساسی و عاطفی در نگارش داستانها رعایت نشده است، انگار بیشتر صحنهها از نگاه جوانی بیست ساله که خاطراتش را بازگو میکند، روایت میشود (مانند داستان دکان بابام).
دوم: اکثر داستانهای علی اشرف درویشیان، با توصیف تصویر و فضا شروع میشود. مانند آغازبندی داستان «دکان بابام» با ترسیم شب و ماه نقرهای و چند گنجشک بازیگوش روی درخت حیاط و پسرک راوی که دارد با اندوه مشق شب اش را مینویسد، شروع میشود. یا در آغازبندی داستان «ندارد» به ترسیم و معرفی از وضع «ندارد» (نام دانش آموز) از زبان معلم شروع میکند. یا در داستان «قبرِ گَبری» به توصیف ظاهری پسر و زندگی او و پدر و مادر روستاییاش میپردازد. نگاه در آغازبندی داستان میتواند در تحلیل کلی، مضمون و جان مایه روایت را به چشم خواننده برساند.
سوم: فضای داستانها، شب، سیاه و یا سرد و زمستانی است.
چهارم: علی اشرف درویشیان در سه داستانِ «دکان بابام»، «ندارد» و «قبرِ گبری» به موضوع خواب میپردازد. انگار نویسنده، قصههایش را با خواب دیدنِ شخصیتهای اصلی داستانش تعریف میکرد. مانند خواب دیدنِ پسرک (راوی) در داستان «دکان بابام»، یا تعریف کردن خوابِ شب گذشته دانش آموز در داستان «ندارد» و یا خواب دیدن پسرک و پدر در داستان «قبرِ گبری».
«مرد گفت: بگو ببینم تو تازگیها خوابی ندیدی؟ پسرک گفت: چرا، چرا. خواب دیدم. خوب دیدم که یک تکه ابر سیاه و بزرگ افتاد روی خانهمان، خانه خراب شد و سرم شکست.» (از داستان قبرِ گَبری).
پنجم: نمونه ایی از مضامین داستانهای ناتورالیستی (طبیعت گرایی) در داستانهای علی اشرف درویشیان دیده میشد. مانند تداوم رنج و عذابِ مفرط جسمی. سلطه جویی و خصلتهای واقعی در شخصیتهای داستان.
ششم: درونمایه داستانهای نویسنده، بیکاری، نداری مردان و صبوریِ زنان به تأثیر فقر و بیماری و جهل بر کودکان است. داستانهای علی اشرف درویشیان، واقع گرای اجتماعی و انتقادی است و میتوان به عنوان سند اجتماعی از تاریخ معاصر ایران معرفی کرد. حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» مینویسد: «ویژگی علی اشرف درویشان در نگرش انتقادی و انسان دوستانهای است که جنبههای زیبایی شناختیِ داستانهایش را در سایه قرار میدهد.»
هفتم: نثر داستانهای نویسنده، روان به شکلی صریح و گزارشی توصیف شدهاند. حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» مینویسد: «علی اشرف درویشیان، داستانهایی شرحِ احوالی مینویسد و در آنها دوران کودکی سخت و دلخراشی را توصیف میکند؛ بی آن که بتواند خواننده را به پهنههای بزرگی از زندگی ببرد و با مردمان و مکانهای گوناگون آشنا کند.»
منبع: وب سایت کانون ادبی چوک
ارسال دیدگاه