#امیرحسن_چهل_تن در نهم مهرماه 1335 در شهر تهران به دنیا آمد. «در خانوادهای دستبهدهن بزرگ میشود، در برخورد با هراسهای اجتماعی و فقر اقتصادی زخمی تازه برمیدارد.» (میرعابدینی، 1387، ص 464) شاگرد ممتاز رشتهی ریاضی که شعر میگفت و از دوستی که پدرش کتابفروشی داشت، کتاب قرض میگرفت. در هجدهسالگی برای ادامهی تحصیل در رشتهی مهندسی برق وارد دانشگاه شد و در دوران دانشجویی دو مجموعهداستان کوتاه منتشر کرد: صیغه(1355) و دخیل بر پنجرهی فولاد (1357).
این دو مجموعه «از لحاظ شیوهی توصیف محیط سنتی، یادآور داستانهایی است که #آل_احمد از کودکی خود نوشته است. تقریباً همهی داستانها از دید هوشیار و قضاوتکنندهی یک کودک روایت میشوند.»(همان، ص 464) نخستین تجربههای دلشکستگی بر هستی کودکان تأثیری فلجکننده میگذارند: در نخستین داستان کتاب، صیغه، دختربچهای را برای مرد همسایه صیغه میکنند تا مادر دختر به مرد محرم شود. راوی داستان مسافر شاهد ارتباط پدر با زنی غریبه است. «کودکان بینوا و پدر و مادرهای اغلب نادرست، دیکنز را به یاد میآورند.» (همان) در داستان ساده وقتی مادر به علت پخش مواد بازداشت میشود، کودک تیرهروز احساس رهایی میکند. صفای کودکان بیدفاع در برابر تباهیها، افشاکنندهی بطالت دنیای بزرگسالان است. «او با توفیق در ایجاد فضایی اندوهناک و عاطفی، خود را بهعنوان نویسندهای مستعد میشناساند.»(همان، ص 464) ویژگی داستانهای کوتاه اولیهاش تبحر در نقل آدابورسوم و بازنمایی شرایط اجتماعی از ورای گفتوگوهایی است که روحیات مردم یک دوره را به نمایش میگذارند.
در مجموعهی دخیل بر پنجرهی فولاد نویسنده از لحاظ بهکارگیری صناعت داستان نو چیرهدستتر شده است. در این مجموعه نیز چون کتاب اولش، درگیر خاطرات دوران کودکی است. داستانهایش تکگویی غریب ناک کودکانی است که با از دست دادن عزیزی، بخش مهمی از معنای زندگیشان بر باد میرود.
تکگویی صحبت یک نفرهای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد. تکگویی ممکن است پارهای از داستان یا نمایشنامه باشد یا بهطور مستقل همهی داستان یا نمایشنامه را به خود اختصاص میدهد. در بعضی از نمایشنامههای مدرن نیز فقط یک نفر حرف میزند. (میرصادقی، ب، 1388، ص 78-79)
داستان دخیل بر پنجرهی فولاد با استفاده از امکانات ادبی نهفته در بیان کودکانه نوشتهشده است. «پایان داستان در تخیل مذهبی- شاعرانهای محو میشود که ریشه در شعر فروغ دارد.» (میرعابدینی، 1387، ص 465) داستان سجاده نیز از زاویهی دید و زبان همان کودک نقل میشود. «بهطورکلی، استفاده از زاویهی دید و درونمایهی یکسان کار چهلتن را یکنواخت میکند.» (همان، ص 465)
چهلتن در مهرومومهای بعد مجموعههای دیگر کسی صدایم نزد (1371)، چیزی به فردا نمانده است (1377) و ساعت پنج برای مردن دیر است (1381) را منتشر کرد. او در بیشتر داستانهای این مجموعهها نیز از دید کودکان و زنان به مسائل روز میپردازد. چشمهایی به رنگ دریا تکگویی نوستالژیک (غریب- دلتنگ) خطاب به خواهر گمگشتهای است که چشمانی به رنگ دریا دارد. راوی با او از دوران کودکی، لو رفتن، دستگیری، ملاقات در زندان و اعدام پدر در زمان شاه سخن میگوید. «نویسنده فضای اندوهناکی میآفریند تا تلخکامی کودکانی را که شادمانه نزیستهاند القا کند.»(همان، ص 808) از دیگر ویژگیهای داستانهای امیرحسن چهلتن تبحر در نقل آدابورسوم و بازنمایی شرایط اجتماعی عامهی مردم از ورای گفتوگوی زنان سنتی است. بیشتر شخصیتهای اصلی آثار او زن هستند، زنهایی که در شرایط و موقعیتهای گوناگون قرار میگیرند و کنش و واکنشهای خاص خود را نشان میدهند. چهلتن در جواب سؤالی که چرا «نقش زنها در داستانهایتان بسیار برجسته است؟» میگوید: «آنها سوژههای بسیار جالبی هستند؛ مردها چه دارند که ارزش بازگو کردن داشته باشند؟» (حسنزاده، 1387، ص 3) شخصیتهای زن آثار او نمونهی کاملی از انواع گونههای زن ایرانی هستند. وی با رئالیسمی انتقادی به توصیف زندگی خانوادههای سنتی جنوب شهر تهران میپردازد و در این میان زنان نقش اصلی را بازی میکنند. با همان تنهاییها، حسرتها، عشقها و آرزوها. آنها از درون اجتماع ما و آدمهای پیرامون ما انتخاب و ساختهشدهاند، آدمهایی که از جهان واقعی به جهان داستان کوچ کردهاند و حالا آنجا زندگی میکنند اما کاملاً زنده و واقعی. رئالیسم یا واقعگرایی مکتبی است که بعد از رمانتیسم در اواسط قرن نوزدهم حدود مهرومومهای 1830 در فرانسه به وجود آمد و ازآنجا به دیگر کشورها راه یافت. واقعگرایان جنبههای آشنا و معمولی زندگی را در واقعیت آنها به نمایش میگذارند و وقایع را در متن تاریخی آنها موردمطالعه قرار میدهند. هدف واقعگرایی جستوجو و بیان کیفیتهای واقعی هر چیز و رابطههای درونی میان پدیدهای با پدیدههای دیگر است؛ ازاینرو، کار نویسندهی واقعگرا عکاسی از واقعیت نیست، بلکه علت وجودی وقایع را نیز منعکس میکند و بر اطلاعدهندگی و افشاگری اصرار میورزد. گفتهاند که واقعگرایی پیروزی حقیقت واقع بر تخیل و هیجان است؛ اما رئالیسم انتقادی اولین بار برای توصیف آن دسته از آثار #ماکسیم_گورکی (1686-1936 م) نویسندهی روسی به کار رفت که در آن شخصیتها، اوضاعواحوال حاکم بر اجتماع را رد میکنند و برای تغییر آن در تلاشاند. همچنین برخی از منتقدان اصطلاح رئالیسم انتقادی را برای آن دسته از ادبیات داستانی واقعگرا به کار بردند که در آنها نویسندگان به انتقاد از جامعه و بررسی مسائل اجتماعی توجه داشتند. (ر.ک: میرصادقی، ب، 1388، ص 308-311)
از لحاظ فکری او خود را نزدیک به #صادق_هدایت احساس میکند، به قول #شاملو: «درد مشترک». هر دو آنها از نظر تنهایی و مرگ شخصیتها آثار نزدیکی را به وجود آوردهاند. چهلتن میگوید: «آنچه تأثیر هدایت را روی نویسندگان و بلکه جمیع هنرمندان تقویت میکند نهتنها آثارش، بلکه نوع زندگی بهخصوص نوع مرگش هم هست. اگر او به شیوهی طبیعی میمرد چیز دیگری غیر از این بود.»(دستاران، 1383، ص 2) همچنین او از مهرومومهای آغازین نویسندگی خود تاکنون نتوانسته است از دایرهی تأثیر #صادق_چوبک خارج شود، ترسیم فضاهای وهمآلود و گناهزده و بازسازی شخصیتهایی با عقدههای جنسی از مهمترین شاخصههای داستان چوبک است که در آثار چهلتن نیز، بهطور برجسته تکرار میشود.
«توفیق عمدهی چهلتن در پرداخت لحن زنان عامی است.» (میرعابدینی،1387، ص 808). خود او دراینباره میگوید: «در مورد من این زبان بوده است که داستان را به وجود آورده، اغلب جرقهای که زده شده، بهواسطه یک دیالوگ و یا حتی یک جمله بوده است؛ نه یک تصویر یا یک واقعه.» (علیخانی،1380، ص 63) در صلهرحم القای حالتها و شکل گرفتن شخصیتها از طریق تکگویی نمایشی زنانی انجام میگیرد که پشت سر یکدیگر غیبت میکنند و به مناسبت رنگ عوض میکنند؛ اما در دیگر کسی صدایم نزد و درد پنجم چهلتن موفق میشود با کنار هم گذاشت چند تکگویی، از واقعیت جامعهای دو رو تقدسزدایی کند.
«مرگ روحی و تدریجی آدمها از مضمونهای عمده داستانهای اوست.» (میرعابدینی، ص 809). ماجرای داستان مرگ یک انسان دارای چنین مضمونی است. زبان چهلتن در این داستان رمانتیک است و او برای بیان مرگ تدریجی یک انسان در فضایی عبث، موفق به خلق داستانی باورکردنی که آدمهایش انگیزههای قابل قبولی داشته باشند، نشده است. در مرگ، دیگر چیز مهمی نیست داستان مرگ مستخدم خانوادهای اعیانی بازگو میشود که نقاط اتکای خود را ازدستداده است. در پنجره نمیگذاشت به مرگ فکر کنم به تقابل مرگ و زندگی در فضای جبهه و جنگ میپردازد. داستان مونس، مادر اسفندیار از همین ویژگیها بهرهمند است. چهلتن داستان زنی را روایت میکند که با اسارت رفتن پسرش در چنبره سکوت و تنهایی گرفتار شده است.
ویژگی دیگر چهلتن، اصرار بر روایت داستانهایش در یک بستر تاریخی است و شیوهی بازگویی تاریخ معاصر و رعایت اصل امانتداری در آن. او تاریخ را جولانگاهی برای پرواز تخیل خود میداند و برای پسزمینههای تاریخی و اجتماعی اهمیتی ویژه قائل است. او از معدود نویسندههایی است که بر تاریخ معاصر مسلط است و آنچه نوشته بازگویی تاریخ است. چهلتن از فضای قاجاری بهعنوان پسزمینه برای توصیف وضع زنانی بهره میجوید که در خانهی مردان مبارز زندگی تاریک و بیشوری دارند. در داستان اسرار مرگ میرزا ابوالحسن خان حکیم مرگ میرزا فرصتی است تا مرصع به زندگی خود با او بیندیشد: همواره بازیچهی مرد بوده است، در سیاست و زندگی. او به خواست میرزا خود را به جنون زده تا بتواند روزنامههای مخفیِ کمیته غیبی را پخش کند؛ و حالا که با مرگ میرزا نقاب دیوانگی از چهرهاش برداشته شده است بهراستی نیمه دیوانهای بیش نیست.
چهلتن در کنار داستانهای کوتاه خود، به نگارش داستانهای بلند روضه قاسم (1362)، تالار آینه (1369)، مهر گیاه (1377)، تهران شهر بی آسمان (1380)، عشق و بانوی ناتمام (1381)، سپیدهدم ایرانی (1384)، اخلاق مردم خیابان انقلاب (آماده انتشار)، آمریکاییکُشی در تهران (آماده انتشار) و فیلم – داستان کات، منطقهی ممنوعه (1383) پرداخت.
سبک و نوع نگاه چهلتن در داستانهای بلندش نیز مانند داستانهای کوتاهش است. او تبحرش را در نوشتن کردار زنان در رمان مهر گیاه بهخوبی نشان میدهد. چهلتن در رمان تالار آینه هم به موقعیت زنان در جنبش مشروطه میپردازد. «گاه شیفتگی به بازگویی تاریخ، او را به راوی مزاحمی مبدل میکند که رمان را تا حد گزارشی تاریخی فرومیکشد؛ اما در کل موفق به بازتاب نفوذ بحران اجتماعیِ زمانه به درون خانه به شکل بحران روابط شخصیتهای رمان میشود»(میرعابدینی، 1387، ص 995). رمان در پنج بخش تنظیم شده است و هر بخش شامل بندهای کوتاهی است که موجد نوعی گسستگی در آن میشوند. در هر بخش، نقش یکی از زنان عمدگی مییابد؛ زنانی که همهشان رازی سربهمهر دارند. برخورد صحنههای جامعه با آنچه درون خانه میگذرد، تقابل ذهنیت زنانه یا تاریخ است. چهلتن در این رمان تصاویری رنگین از دنیای زنان اشرافی عصر قاجار ترسیم میکند. او در ابداع لحن زنان موفق است و از ورای گفتگوهای زنانه، آلام و آمال و مشغلههای روحی آنان را آشکار میکند.
اما در سهگانهی تهران سبک و سیاق دیگری پیشگرفته است. خود او دراینباره میگوید:
«تا دهپانزده سال پیش ادبیاتی که من مینوشتم بیشتر حالت انتزاعی داشت، با وجود سویههای اجتماعی بسیار قوی، عناصر دستسازی شده در آن بسیار زیاد بود. وانمود میشد بهشدت به واقعیت وفادار است اما در حقیقت چنین نبود... من حالا دیگر خیال میکنم بخش عمدهی جذابیت هر ادبیات خوبی به لحاظ تماتیک به خاطر آن است که گرچه بر اتفاقات روزمره و زندگی معمول استوار است اما بر عناصری از فردیت تأکید میکند که با تجربیات جمعی در پیوند قرار دارند و بهشدت افشا کننده و بیپرواست. فوتوفنهای مستندسازی، تاریخنویسی و ژورنالیسم میتوانند ادبیات خلاقه را تقویت کنند. واقعیت ایرانی از هر لحاظ مواد خوبی در اختیار میگذارد. درآوردن درام از دل چنین واقعیتی کار ناممکنی نیست.» (غیاثی، 1389، ص 5)
او در این رمانها با دیدگاهی انتقادی بر گویش تهرانی، لهجهها و باورها و جغرافیای شهر تهران اصرار میورزد که نمونهی پررنگش تهران، شهر بیآسمان است. #جلال_ستاری در کتاب اسطورهی تهران در خصوص دیدگاه چهلتن نوشته است که: «امیرحسن چهلتن... با این نقشپردازی به تهران امروز هویتی منفی که گاه افسانهای یا دستکم اغراقآمیز مینماید، میبخشد.»(حسن زاده، 1387، ص 7)
چهلتن در پاسخ میگوید:
«حق با جلال ستاری است. من گاه وجوه منفی یا اغراقآمیز و افسانهای برای تهران قائل میشوم. البته چنانکه او گفته است نه همیشه، برای اینکه فکر میکنم تهران واقعاً واجد چنین وجوهی است... درعینحال توجه داشته باشید که من داستان مینویسم. یک داستان بدون تخیل و عنصر افسانهای داستان خوبی نیست.» (همان، ص 7)
تاکنون داستانهایی از چهلتن به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، عربی، ارمنی، ترکی، چینی و کردی ترجمه و منتشر شدهاند.
گاهشمار زندگیامیرحسن چهلتن:
نهم مهرماه 1338- تولد در تهران
مهرماه 1353- آغاز تحصیلات دانشگاهی در رشتهی مهندسی برق
پاییز 1355- انتشار مجموعهداستان صیغه
بهار 1357- پایان تحصیلات دانشگاهی و سفر به انگلستان برای ادامهی تحصیل
زمستان 1359- بازگشت به ایران
تابستان 1361- اعزام به خدمت سربازی در زمان جنگ
تابستان 1362- چاپ رمان روضهی قاسم
پاییز 1366- ازدواج
زمستان 1369- انتشار رمان تالار آینه
زمستان 1371- انتشار مجموعهداستان دیگر کسی صدایم نزد
تابستان 1375- سفر ناتمام به ارمنستان به دعوت اتحادیهی نویسندگان ارمنستان
پاییز 1377- انتشار رمان مهر گیاه و مجموعهداستان چیزی به فردا نمانده است
بهار 1378- تور داستانخوانی در آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد، نروژ و هلند
تابستان 1378- شروع بورس دو سالهی پارلمان بینالمللی نویسندگان در ایتالیا
زمستان 1378- ساخت فیلم کوتاهی از زندگی نویسنده و پخش آن از شبکهی دو تلویزیون سراسری ایتالیا
پاییز 1380- انتخاب بهعنوان عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران
بهار 1381- انتشار رمانهای تهران، شهر بیآسمان و عشق و بانوی ناتمام
زمستان 1381- آغاز تدریس در کلاسهای نویسندگی خلاق
بهار 1382- دعوت به جشنوارهی ادبی سولوتورن در سوئیس
پاییز 1382- انتشار مجموعهداستان ساعت پنج برای مردن دیر است
زمستان 1382- انتشار رمان روضهی قاسم پس از بیست سال، آغاز همکاری مستمر با روزنامهی آلمانی فرانکفورتر آلگماینه برای درج مقالاتی دربارهی مسائل فرهنگی جامعهی ایران معاصر
بهار 1383- انتشار فیلم - داستانکات، منطقه ممنوعه
تابستان 1383- شرکت در کنفرانس جهانیسازی در دانشگاه مالمو سوئد
پاییز 1383- شرکت در نمایشگاه بینالمللی کتاب گوتنبرگ در سوئد به خاطر انتشار آنتولوژی ادبیات داستانی معاصر فارسی به زبان سوئدی
بهار 1384- انتشار رمان سپیدهدم ایرانی
پاییز 1385- به پایان رساندن نگارش رمان اخلاق مردم خیابان انقلاب
زمستان1385- تور داستانخوانی به همراه نویسندهی آلمانی گیهلمینگر در تهران و اصفهان
بهار 1386- آغاز همکاری با روزنامهی آلمانی زود دویچه سایتونگ، سفر به آلمان به دعوت انستیتو گوته، سفر به سوئیس برای سخنرانی در دانشگاه زوریخ و سفر به بلژیک و اتریش برای داستانخوانی
بهار 1387- پایان نگارش رمان آمریکاییکُشی در تهران
تابستان 1387- انتشار رمان تهران، شهر بیآسمان به زبان عربی
تابستان 1388- انتشار رمان اخلاق مردم خیابان انقلاب به زبان آلمانی، آغاز بورس یک ساله DAAD در برلین، شرکت در فستیوال ادبی برلین و داستانخوانی در فستیوال، منتخب مجلهی آلمانی Zenit بهعنوان یکی از ده نویسندهی شرقی صاحب نفوذ در جامعهی فرهنگی آلمان (ر.ک: دستاران، 1383، ص 4-6)
منابع
1- میرعابدینی، حسن. (1387)، صد سال داستاننویسی ایران، دورهی کامل چهارجلدی، چاپ پنجم، تهران: نشر چشمه.
2- میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی. (1388)، واژهنامهی هنر داستاننویسی، چاپ دوم، تهران: کتاب مهناز.
3- حسن زاده، علی. (7/7/1387)، «ما از مواجهه با خودمان میترسیم»، منبع:
http:// www. etemaad. com
4- دستاران، ساره. (18/5/1383)، «دربارهی امیرحسن چهلتن»، منبع:
http:// www.irannewspapare.com
5- غیاثی، ناصر. (13/12/1389)، «تن زدن از باید و نبایدهای محدود بومی»، منبع:
http:// www. Book z20. mihanblog. com
6- علیخانی، یوسف. (1380)، نسل سوم داستاننویسی امروز، تهران: نشر مرکز.
ارسال دیدگاه