فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

دن کیشوت؛ کهن‌میراث ادبیات اسپانیا

دن کیشوت؛ کهن‌میراث ادبیات اسپانیا

نویسنده : امیر نادرالهی

انتشار رمان «دن کیشوت»

در ژوئیه یا آگوست 1604، #سروانتس امتیاز انتشار کتاب «دن کیشوت دِ لا مانچا: نجیب‌زاده‌ی نابغه» (قسمت اول دن کیشوت) را به فرانسیسکو دِ روبلس به مبلغی نامشخص فروخت. این کتاب، مجوز چاپ خود را در سپتامبر همان سال دریافت کرد و در ژانویه 1605 به چاپ رسید. با توجه به مدارک و اسناد به دست آمده، به نظر می‌آید که در زمان چاپ دن کیشوت بوده که رابطه‌ی میان سروانتس و #لوپه_دِ_وگا به سردی گراییده است. بعدها معلوم شد که ویراستارهای انتشاراتی خوآن دِ کوئستاکه چاپ دن کیشوت را به آن سپرده بود، مسئول اشتباهات چاپی این رمان بوده‌اند، موضوعی که مدت‌ها به خود سروانتس نسبت داده می‌شد.
این کتاب تمثیلی است از انسان‌های آرمانگرا که با توسل به ابزارهای نا کارآمد و قدیمی، و با افکار روزگاران کهن زندگی می‌کنند و در جهان خیالی خود شوالیه‌وار به جنگ بدی‌ها و بی‌عدالتی‌ها بر می‌خیزند. تلاشی بیهوده که سرانجامی جز ناکامی ندارد.
رمان #دن_کیشوت بی درنگ بعد از انتشار با استقبال گسترده‌ای رو‌به‌رو شد؛ اگرچه این موفقیت به اندازه‌ی موفقیت قسمت اول رمان «گسمان دِ آلفاراچه» (1599) اثر #ماتئو_آلمان نبود. رمان دن کیشوت در آگوست 1606در مادرید و لیسبون تجدید چاپ شد؛ یک بار نیز در والنسیا و سپس در بروکسل (1607)؛ مادرید (1608)؛ میلان (1610) و بروکسل (1611) به چاپ رسید. قسمت دوم آن به نام «دن کیشوت دِ لا مانچا: نجیب‌زاده‌ی شوالیه» در 1615 منتشر شد. توماس شلتون قسمت اول این رمان را در 1612 به انگلیسی ترجمه کرد و بدین ترتیب نام سروانتس در کشورهای انگلیس، فرانسه و ایتالیا همانند اسپانیا، بر سر زبان‌ها افتاد.
فروش امتیاز چاپ قسمت اول رمان نتوانست به وضع مالی سروانتس سر و سامانی دهد. او می‌بایست به وضع شغلی خود تکانی می‌داد. تقدیم رمان به دوک بِخار یک اشتباه بزرگ بود. دو شخصیت اثرگذار دیگری بودند که از وی پشتیبانی کردند: نخست، کنت لِموس بود که قسمت دوم دن کیشوت و سه اثر دیگرش را به او پیشکش کرد. و دیگری دن برنارد دِ سالز روخاس اسقف اعظم تولدو بود. این دو توانستند تا حدی سروانتس را از تنگنای مالی‌اش بیرون بکشند. به هر رو، گویا سروانتس هم می‌خواست به معبد نویسندگان ملی کشورش بپیوندد. او شهرتی را می‌خواست که برای نمونه، با شهرت لوپه دِ وگا یا شاعر سرشناس اسپانیایی #لویس_دِ_گونگورا برابری کند. به هر حال موقعیت او، بعد از انتشار کتاب «سفر به پارناسو» (1614) تا حدی بهتر شد. پیش کش کردن دو یا سه کتاب دیگرش و درآمدزایی او از منابع دیگری به جز ادبیات به وضع مالی‌اش کمک کرد. با وجود موفقیت‌های نسبی‌اش اما همچنان به خاطر بلندپروازی‌هایش ناخشنود بود و پیوسته مشتاق نوشتن داستان‌های تخیلی بود. در 57سالگی که تنها چند سال دیگر بعد از آن زنده بود، تازه به دوران پرثمر و باشکوه زندگی‌اش وارد شد.
اما زندگی روی خوشی به او نشان نداد. هنگامی که در خیابان روبه‌روی خانه‌اش واقع در وایادولید، حادثه‌ای منجر به چاقوکشی شد، وی به خاطر دست داشتن در این حادثه، در ژوئن 1605 به حصر خانگی گرفتار شد. ولی همچنان به خاطر مسائل مالی به دادگاه‌های مادرید می‌رفت. حال مسائل شخصی نیز به مشکلاتش افزوده شده بود. خانواده‌اش در سال‌های بعد، مجبور شدند تا به محل دیگری اسباب‌کشی کنند و سرانجام ساکن خیابان لئون شدند. سروانتس هم، مانند دیگر نویسندگان عصر خود، می‌خواست تا با کُنتِ لموس دیدار کند. اما در 1610 او حاکم ناپل شد و سروانتس بار دیگر مأیوس گشت. در 1609 سروانتس به عضویت آیین مذهبی نوظهوری به نام «بندگان حفظ‌شده‌ی مقدس» درآمد و چهار سال بعد نیز به فرقه‌ی فرانسیسکن پیوست که تعهدی جدی به شمار می‌رفت. شاگردان سروانتس در آکادمی سالواخه که شبیه محفل ادبی نویسندگان بود، از میزان شرکت سروانتس در جلسات سال 1612 پی بردند که او به کلی خود را وقف زندگی ادبی در پایتخت کرده است.
یک سال بعد کتاب «دوازده داستان عبرت آموز» را منتشر کرد. و در مقدمه‌ی آن تصویری از خودش را کشید؛ چهره‌ای عقاب مانند، موهایی به رنگ قهوه‌ای سوخته، پیشانی صاف و براق، چشمانی مشتاق و هلالی شکل، با بینی متناسب با اعضای صورت، محاسنی نقره‌ای که در کمتر از بیست سال پیش از آن طلایی بود، سیبیلی پرپشت، لبانی کوچک، دندان‌هایی متوسط که تنها شش‌تایی از آن‌ها به صورت کج و معوج در سر جایشان باقی مانده بود، با قامتی نه بلند و نه کوتاه، و چهره‌ای روشن که بیشتر رنگ‌پریده می‌نمود تا سیه‌چرده که وزنش بر شانه‌هایش سنگینی می‌کرد، نه در پاهایش.
سروانتس ادعا می‌کرد که او نخستین کسی است که مقدمه‌ی کتابش را به سبک و سیاق داستان‌های کوتاه ایتالیایی نوشته است. در اغلب موارد تاریخِ نوشتن آثارش مشخص نیست. در آثار وی یک گوناگونی در سبک به چشم می‌خورد که می‌توان آن‌ها را در دو سبک کلی یعنی رومانتسیم و رئالیسم خلاصه کرد. رمان «محاوره‌ی سگ‌ها» که در 1952 به انگلیسی ترجمه شد و «ازدواج رندانه» از دیگر آثار برجسته‌ی او پس از انتشار دن کیشوت‌اند. در سده‌ی هفدهم داستان‌های رمانتیک بسیار محبوب بودند، جیمز مآب به همین منظور این رمان‌ها را در 1640 به انگلیسی ترجمه کرد. در سده‌ی نوزدهم-بیستم بیشتر آثاری با سبک رئالیسم محبوب شدند ولی در سده‌ی بیست‌ویکم سایر سبک‌ها دوباره اهمیت یافتند.
در 1614 سروانتس اثری به نام «سفر به پارناسوس» را منتشر کرد که شعر تمثیلی بلندی بود با مضمونی اساطیری که با آرایه ادبی کنایه سروده شده بود و با پی‌نوشت‌های شعرگونه همراه بود و در تحسین شاعران معاصر و به سخره گرفتن بعضی از آن‌ها نوشته شده بود. برای سروانتس سرودن شعر کاری سخت و دشوار بود. اما در این کتاب او توانسته است که شعر را در قالب هنری ناب عرضه کند. هنری که نباید کم‌اهمیت جلوه‌گر شود. هنگامی که دانست که نمایش‌نامه‌هایش دیگر بر روی صحنه نمی‌روند بار دیگر ناامید شد. وی هشت‌تای آن‌ها را به همراه هشت نمایش‌نامه‌ی کمدی کوتاه خود در کتاب «هشت نمایش‌نامه‌ی کمدی و هشت میان‌پرده» در 1615 چاپ کرد. نمایش‌نامه‌هایش فاقد خلاقیت و نوآوری بودند. در هر صورت از نمایش‌نامه‌های کمدی‌اش به عنوان بهترین در نوع خود یاد می‌شود.
این که سروانتس دقیقاً در چه تاریخی شروع به نوشتن قسمت دوم دن کیشوت کرده معلوم نیست اما قطعاً نبایستی پس از ژوئیه 1614 باشد. در ماه سپتامبر بود که نسخه‌ی دروغینی از قسمت دوم دن کیشوت در شهر تاراگونا توسط شخصی به نام آلونسو فرناندِز دِ آوایانِدا منتشر شد، او اهل آراگون و طرفدار پر و پا قرص آثار لوپه دِ وگا بود. کتابی که ارزش و اعتباری نداشت و در قیاس با نسخه‌ی اصلی سروانتس (قسمت دوم دن کیشوت) ناشیانه و ابتدایی بود. در پیش‌گفتار کتاب به سروانتس توهین شده بود ولی او اعتنایی نکرد؛ زیرا نسبت به نویسندگان بدخُلق عصر خویش کم و بیش فردی متین و آرام بود. وی تصمیم گرفت تا انتقاد خودش از فرناندو دِ آوایانِدا و کتاب تقلبی او «کیشوت و سانچو پانزا» را در قالب داستانی تخیلی پس از فصل 59 کتاب، بگنجاند.
حق چاپ قسمت دوم دن کیشوت را به همان ناشر قبلی داد تا در 1615 به چاپ برسد. این کتاب بلافاصله در بروکسل و والنسیا در 1616 و در لیسبون در 1617 تجدید چاپ شد. سپس قسمت اول و دوم کتاب در یک مجلد در بارسلونا و در 1617 به چاپ رسید. ترجمه‌ی فرانسوی قسمت دوم آن در 1618 و ترجمه‌ی انگلیسی آن برای نخستین‌بار در 1620 منتشر شد. قسمت دوم رمان از نقاط قوت قسمت اول بهره جسته بود و آن‌ها را در قالبی متفاوت گسترش داده بود. بسیاری معتقدند که قسمت دوم ارزشمندتر و پرثمرتر بوده است.

دن کیشوت: میراث ماندگارِ سروانتس
هفت سال پس انتشار قسمت اول رمان دن کیشوت، این داستان به زبان‌های فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی و انگلیسی ترجمه شد، نخستین ترجمه‌ی فرانسوی از قسمت دوم کتاب در 1618 به چاپ رسید و اولین ترجمه‌ی انگلیسی آن در 1620 منتشر شد.
توماس شلتون ترجمه‌ی انگلیسی قسمت اول را در 1612، که سروانتس هنوز زنده بود به پایان برد. گرچه نشانی از دیدار این دو با یکدیگر در دست نیست. وی قسمت دوم کتاب را هم در 1620 ترجمه کرد.
ترجمه‌ی جان فیلیپس که در اواخر قرن هفدهم منتشر شد به باور پوتنام ضعیف‌ترین ترجمه‌ی انگلیسی دن کیشوت بوده است که به نظر منتقدان در اصل از نوشته‌های سروانتس ترجمه نشده، بلکه از یافته‌های فیلو دِ سنت مارتینِ فرانسوی و یادداشت‌های توماس شلتون ترجمه و گردآوری شده است.
ترجمه‌ی پیر آنتوان موتِئکس در حدود سال 1700 انتشار یافت. ترجمه‌ی موتئکس همچنان از ترجمه‌های پرطرفدار است. ترجمه‌ی او توسط نشر مدرن تایمز در سال‌های گذشته تجدید چاپ شد. ساموئل پونتمان معتقد است که ترجمه‌ی او بیشتر شبیه یک نمایش خنده‌دار است؛ زیرا در بخشی که سانچو پانزا وارد داستان می‌شود، به نظر می‌آید بعضی قسمت‌ها حذف شده یا در بعضی دیگر توضیحات اضافی داده شده است.
ترجمه‌ی کاپیتان جان استیونز که بر اساس اصلاح و بازبینی ترجمه‌ی شلتون بود در 1700 منتشر شد که با ترجمه‌ی موتِئکس هم زمان بوده است.
در 1742 ترجمه‌ای از چارلز جرواس بعد از مرگ وی منتشر شد ولی بر اثر اشتباه چاپی زیر عنوان نوشته بودند «ترجمه‌ی جارویس» که به همین نام شناخته شد و تا آن هنگام بی‌نقص‌ترین و بهترین ترجمه بود. ولی مترجم دیگری به نام جان آرنزبی ترجمه‌ی جرواس را پیچیده و غیر قابل فهم خوانده بود. در هر صورت ترجمه‌ی جرواس تا 1885 به طور متناوب تجدید چاپ می‌شد. ترجمه‌ی دیگری توسط توبیاس اسمولت رمان‌نویس سده‌ی هجدهم در 1755چاپ شد. ترجمه‌ی او همانند ترجمه‌ی جرواس تا امروز تجدید چاپ می‌شود. بسیاری از مترجمان امروزی، برای ترجمه‌ی دن کیشوت از نسخه‌ی سال 1885 #جان_آزبورن الگو برداری می‌کنند. گفته می‌شود که ترجمه‌ی او تا امروز روان‌ترین ترجمه بوده است بدون آن که بخواهد از خودش جملاتی را اضافه کند یا در ترجمه‌ی ضرب‌المثل‌ها درمانَد.
نسخه‌ی کودکانه‌ی رمان دن کیشوت با نام «داستان دن کیشوت» در 1922 به بازار آمد. نسخه‌ای که خواندنش برای بزرگسالان ملال‌آور و کسالت‌بار بود و ساختار نوشتاری ادبی سروانتس را دستخوش تغییرات زیادی کرده بود و در زیر عنوان کتاب اسم خودش را به جای سروانتس نوشته بود، گویی که خودش خالق دن کیشوت بوده است.
از جمله محبوب‌ترین ترجمه‌های اواسط سده‌ی بیستم می‌توان به ترجمه‌های ساموئل پوتنام (1949)، جی.ام. کوهن (1950) و والتر استاکی (1957) اشاره کرد. آخرین ترجمه‌ی انگلیسی در سده‌ی بیستم توسط برتون رافِل در 1996 انجام شد. در سده‌ی بیست‌ویکم، چهار ترجمه‌ی دیگر انگلیسی صورت گرفت که نخستین ِ آن توسط جان. دی. روتورفورد و دومین ترجمه توسط #ادیت_گروسمان انجام شد که ترجمه‌اش در نیویورک تایمز بازتاب یافت، تا جایی که #کارلوس_فوئنتس، ترجمه‌ی وی را «عظیم‌ترین دستاورد ادبی» نامید و منتقدان دیگری آن را روان‌ترین و کاملترین ترجمه‌ی انگلیسی نسبت به ترجمه‌های دیگر در سده‌ی هفدهم نامیدند.
در سال 2005 که با چهارصدمین سالگرد انتشار رمان دن کیشوت مصادف شده بود، تام لاتروپ ترجمه‌ی دیگری را منتشر کرد، ترجمه‌ای که بر اساس یک عمر تحقیق مستمر او درباره‌ی تاریخچه‌ی این رمان انجام گرفته بود. چهارمین ترجمه از داستان دن کیشوت در سده‌ی بیست‌ویکم توسط استاد بازنشسته، #جیمز_مونتگومری، در 2006 و پس از بیست‌وشش سال تلاش صورت گرفت. او می‌خواست ترجمه‌ای بسیار نزدیک به معنای اصلی رمان بازآفرینی کند، گرچه نتوانست به طور کامل سبک سروانتس را حفظ کند.
رمان «دن کیشوت» را نخستین‌بار مترجم سرشناس، #محمد_قاضی در 1319 با عنوان سناریوی دن کیشوت از زبان فرانسه به فارسی برگرداند و انتشارات نیل و ثالث چند بار آن را منتشر کرده‌اند.همچنین #ذبیح_الله_منصوری نیز یکی از مترجمان اولیه این اثر -البته با دخل و تصرف و ترجمه‌ی آزاد- بوده است که ترجمه‌ی او آخرین‌بار در 1389 توسط نشر کتاب وستا منتشر شده است. این اثر در 1390 با عنوان اسپانیایی‌اش یعنی «دن کیخوته» توسط کیومرث پارسای برای اولین‌بار از زبان اصلی یعنی اسپانیایی به زبان فارسی ترجمه شده‌است.

  • کتاب
  • داستان
  • نقد و بررسی
  • نویسنده