فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

راوی احساساتی زشتی‌ها و نکبت‌ها

راوی احساساتی زشتی‌ها و نکبت‌ها

نویسنده : نادر شهریوری

رمانتیسم دارای خصوصیات خیال‌انگیز و احساساتی است که آدمی را به سوی خود می‌کشاند، حال آن که ناتورالیسم حتی در مهم‌ترین آثارش مانند آنچه در نوشته‌های #زولا یافت می‌شود از اساس فاقد آن چیزی است که معمولاً آدمی را به سوی خود می‌کشاند، با این حال وقتی «آسوموار»ی زولا در ۱۸۷۷ منتشر شد تنها در عرض چند ماه سی‌وپنج بار چاپ شد، سروصدایی که «آسوموار» به وجود آورد مشابه همان هیاهویی بود که #بینوایان دَه، پانزده سال قبل از آن به وجود آورده بود اما در ناتورالیسمِ «آسوموار» برخلاف رمانتیسم بینوایان حتی کمترین هوای پاک و سالم از اعماق جامعه، جایی که ژروِز ماکار در آنجا زندگی و کار می‌کند وزیدن نمی‌گیرد.
این رمان زندگی مشقت‌بار زن رختشویی به‌نام ژروِز ماکار است که سرانجام در تنگدستی و بدبختی جان می‌دهد. زولا در «آسوموار» تمامی مضامین ناتورالیستی را یکجا گرد هم می‌آورد: فلاکت اقتصادی و اجتماعی، انحطاط جسمی و روحی، آزادشدن خوی حیوانی که درون انسان به‌مثابه‌ی حیوان اجتماعی وجود دارد و درنهایت درماندگی و استیصال دقیقاً به‌معنای واقعی کلمه، که شاید فقط زولا می‌توانست آن را توصیف کند، جملگی مضمون‌پردازی‌های ناتورالیستی‌اند.
زولا در طرح اولیه‌ی داستانی درباره رژوِز قهرمان اصلی رمان «آسوموار» می‌نویسد، او باید سیمای دوست‌داشتنی داشته باشد، با خلق‌وخویی مهربان و احساساتی، زحمتکش و پرکار اما درنهایت محیط اجتماع او را در زیر چرخ‌دنده‌های خود نابود می‌کند. اما این تنها محیط اجتماعی نیست که گاه در موقعیتی نابرابر آدمی را لِه می‌کند. ناتورالیسم علاوه‌بر محیط به اصول دیگری نیز مقید است،‌ انسان ناتورالیستی حیوانی است که رفتار و حتی سرنوشتش را سه پارامترِ محیط، وراثت و لحظه تعیین می‌کند.
زولا بر این هر سه پارامتر که آن‌ها را از «هیپولت تن» وام گرفته تأکید می‌کند و حتی مقوله‌ی «وراثت» را استخوان‌بندی رمان چند جلدی خود تحت عنوان تاریخی علمی از «خانواده روگن ماکار» در امپراتوری دوم قرار می‌دهد. برای روشن‌تر شدن مسئله می‌توانیم زندگی ژروِز در آسوموار را بررسی کنیم تا استخوان‌بندی و شیوه‌ی داستان‌نویسی زولا را در وفاداری به پارامترهای ناتورالیستی بهتر درک کنیم. زولا در آثار خود با تکیه بر مقوله‌ی وراثت، جنون و الکلیسم را ژن‌هایی می‌داند که قابلیت آن را دارند که همچون میراثی خانوادگی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شوند.
او این موضوع را در رفتارهای شخصیت‌های رمان خود به نمایش درمی‌آورد: مثلاً «نانا» دختر ژروز است که متأثر از خلق‌وخوی خانواده-پدر و مادر خود- در محیط الکل و انحراف رشد می‌کند و شخصیت اصلی رمان به اسم خودش - نانا- می‌شود، این موضوع فقط به نانا اختصاص ندارد زیرا نانا تنها فرزند ژروز نیست، دیگر فرزندان ژروز نیز هر یک متأثر از ویژگی‌های محیطی و موروثی که در آن رشد کرده‌اند، این موضوع را در «لحظه»های دیگر به نمایش می‌گذارند. مثلاً «اتی‌ین» نام یکی از پسران ژروز است که قهرمان رمان بعدی و مشهورترین رمان زولا یعنی «ژرمینال» می‌شود. ژاک دیگر پسرش در داستان «دیو درون» ایفای نقش می‌کند و همین‌طور دیگر پسر ژروز و برادرش نیز از دیگر شخصیت‌های اصلی رمان‌های زولا می‌شوند.
زولا همچون دانشمندی تجربی ملتزم به الزامات ناتورالیستی زندگی را به عنوان «ابژه‌ای» زیر ذره‌بین می‌گذارد تا آن را به صورت متنی ادبی و ناتورالیستی از واقعیت منتشر کند اما این همه واقعیت زولای ناتورالیست نیست. ناتورالیست بودن زولا از نوع ویژه‌ای است. آنچه زولا را از دیگر ناتورالیست‌ها متمایز می‌کند آن است که او در طبیعت (Nature) متوقف نمی‌ماند، او به واسطه‌ی باورمندی به «جبر علمی» راه‌حلِ برون آمدن از طبیعت را از دل‌ِ طبیعت (زندگی) به دست می‌آورد.
در آثار زولا همواره تصویری از تهیدستی و نکبت جامعه‌ی شهری دیده می‌شود، او آن‌ها را به نمایش درمی‌آورد و بسته به فضایی که آن را می‌نویسد، محیط رمان‌هایش را با دقتی همچون دقت یک ریاضی‌دان توصیف می‌کند هنگامی که می‌خواهد «آسوموار» را بنویسد به محله‌های فقیرنشین شهر، به رخت‌شوی‌خانه‌ها می‌رفت «کروکی کوچه‌ها را می‌کشید، منظره خانه‌ها و مغازه‌ها را توصیف می‌کرد، در گردش‌هایش زن گیسوبلندی را می‌دید که کمی می‌لنگید و همچنین کمربندی قرمز دور کمر یک کارگر، تصویری از رخت‌شویان خارج‌اند. با کنجکاوی بسیار وارد یک کافه می‌شود و مشتریان چروکیده آن را می‌بیند با چشمان تیره و لبان آویزان... گویی همه عمرش را در این مکان نکبت گذرانده.»
۱.در این که زولا زشتی‌ها را توصیف می‌کند تردیدی وجود ندارد اما او می‌توانست زشتی‌ها را توصیف نکند. آیا زولا از بیان رنج و زشتی لذت می‌برد؟ اگر این‌طور است «لذت زشتی» چه معنایی دارد. آیا زشتی و زیبایی‌شناختی کردنش (که کار اصلی هر هنری است) برای زولا و ناتورالیست واجد نوعی لذت آشکار و یا پنهان نیز است؟ اگر این‌طور است لذت از چه؟ از رنج دیگران؟ از این که خود در موقعیت آنان قرار ندارند؟ و یا شاید لذت از زشتی نوعی لذت مازوخیستی است. با این‌حال این همه ماجرا نیست. اگر این است پس چه چیز باعث بیان زشتی در اثر هنری می‌شود؟
«زشتی» را البته می‌توان از منظری دیگر نیز مورد توجه قرار داد. ممکن است زشتی به یک معنا فزون‌بخشِ حس زندگی و محرک آن باشد، به این معنا که وجود زشتی‌ها درعین‌حال بتواند مقدمات چیره‌شدن بر زشتی‌ها را پدید آورد. در این صورت شاید لذت زندگی حاصل آید. جالب آن است که زولا، زولای ناتورالیست در ۱۸۸۴ دوازدهمین کتابش از مجموعه روگن ماکار را با عنوان تأمل‌برانگیز «لذت زندگی» (La Joie de vivre) منتشر می‌کند. به‌راستی لذت زندگی از نگاه یک ناتورالیست، از نگاه زولا که شهرت به بیان زشتی‌ها در آثارش دارد چه می‌تواند باشد؟
در زولا همواره دو شخصیت به موازات هم زندگی می‌کنند: زولای دانشمند و زولای هنرمند. عینیت و دقتی که زولا دستمایه‌ی نوشتن آثار خود می‌کند در هیچ هنرمندی وجود ندارد و هیچ اثر هنری - و در اینجا ادبی- تا این اندازه بر مبانی علمی تکیه نکرده است. سلسله رمان‌های زولا بیشتر شبیه به طرحی علمی و یا نقشه‌ای ساختمانی است که در آن هر چیزی می‌بایست سر جای خودش قرار داشته باشد. علاوه بر این او در توصیف شخصیت‌های داستانی‌اش بر خصلت پزشکی مشاهداتش تکیه می‌کند.
زولا خود در این‌باره می‌گوید: «...در ترز راکن من خواسته‌ام مزاج‌ها را مطالعه کنم، نه شخصیت‌ها را ... . من اشخاصی را به‌عنوان قهرمان داستان انتخاب کرده‌ام که صرفاً تحت سیطره اعصاب و خون خود هستند. ترز و لوران آدم‌های خامی بیش نیستند... . امیدوارم خوانندگان‌ام درک کنند که هدف من بیش از همه هدفی علمی بوده است.»
۲. تا قبل از امیل زولا و یا بهتر بگوییم تا قبل از ورود ناتورالیسم به فرانسه تجربه‌ی داستان‌نویس مبتنی بر نقشه و یا برنامه‌ای نبود. هنرمند تجربه‌های هنری خود را در زندگی با تجربه‌های انضمامی‌اش گرد هم می‌آورد، به آن‌ها فکر می‌کرد و گاه احیاناً در خیال خود به آنان بال و پر می‌داد تا بتواند درنهایت اثری را با این اندوخته‌ها و خلاقیت شخصی‌اش بیافریند که در بهترین حالت چیزی از جنس زندگی در تمامیتش باشد. درحالی‌که دانشمند، مخصوصاً در دوره‌ای که زولا زندگی می‌کرد یعنی در اوج اقتدارِ علم کار را از «مسئله» شروع می‌کرد.
از چیزی که اگرچه در وهله اول از چندوچون آن بی‌اطلاع بود اما داده‌هایی در اختیار داشت که با آن‌ها می‌توانست برای هر «مسئله» پاسخی پیدا کند. حال اگر هنرمندی با گرایشات دانشمندانه و با روش علمی مبادرت به همان کاری کند که هر دانشمندی می‌کرد آن‌گاه اثر هنری علاوه بر دقت یک دانشمند از ظرافت و خلاقیت هنرمند تیز برخوردار می‌بود مانند کاری که زولا در نوشته‌هایش می‌کند، مثلاً زولا در «ژرمینال» بر خصلت پزشکی مشاهداتش تکیه می‌کند اما او وجه میدانی اثر را با توصیف زیبایی‌شناسانه آن در هم می‌آمیزد و سرانجام در چارچوب گزینش هنرمندانه اثری ارائه می‌دهد که در عین بیان زشتی خواننده را ترغیب به خواندن «زشتی» و لذت از آن می‌کند تا بدان حد که حتی آدم می‌خواهد زشت باشد.
او به طرزی هنرمندانه حتی از تأثیر شیوه‌های رنگ‌آمیزی برای بیان سرما و بی‌روحی و بدفرجامی تقدیر کارگران معدن در «ژرمینال» بهره می‌گیرد. اگر فصل اول ما را با اسب زرد رویاروی می‌کند، در این فصل مواجه‌ایم با حضور شایع و فراگیر پریدگی رنگ ناشی از کم‌خونی و موهای بلوند، به همین ترتیب در فصل‌های بعدی زولا مکرر در مکرر از نور سفید در برابر رنگ‌های اولیه رو به تزاید طبیعت چون رنگ‌های وهمی و رنگ‌هایی با تأثیر اشعه‌ی ایکس بهره می‌گیرد که همدوش و غالباً به‌طور سیستماتیک همسنگ با سیاه است.
3.به‌رغم توصیف‌های هنرمندانه‌ی زولا – نمونه‌ی بالا- چیزی که زولا را این‌بار به‌مثابه دانشمند به جانب مسئله هدایت می‌کند، تجربه نیست بلکه «مسئله» است؛ زیرا زولا دانشمند نیز است: در واقع آمیزه‌ای از این هر دو است. «مسئله» است که زولا را به‌سوی «تجربه» سوق می‌دهد. تمام خوش‌بینی زولا به‌رغم ناتورالیست‌بودنش نیز دقیقاً به خاطر همین است که او را مسئله به سوی تجربه می‌برد.
مسئله اگر مسئله باشد همچون هر مسئله‌ای لاجرم با خود راه‌حلی نیز دارد اما زولا راه‌حل را در ارقام و محاسبات علمی جست‌وجو نمی‌کند. زولا به‌رغم استفاده از روش علمی در تجربه‌گرایی صرف متوقف نمی‌ماند. هنرمند بودن زولا که به‌ناگزیر با زیبایی‌شناختی آمیخته است راه‌حل واقعی را در درون خود زندگی جست‌وجو می‌کند. اهمیت زولا دقیقاً تطبیق علم و هنر است. آیا این تطبیق در عالم واقع وجود دارد؟ زولا اما با خوش‌بینی به زندگی می‌نگرد و حتی با لذت به زشتی‌ها می‌نگرد. شاید حتی از زشتی‌ها لذت نیز ببرد زیرا او به راه‌حل‌های هر مسئله‌ای نیز باورمند است.
عنوان «ژرمینال» و تأمل پیرامون این نام تا حدود زیادی «لذت زشتی» را آشکار می‌کند. «عنوان کتاب از تقویم انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه اتخاذ شده است. ژرمینال عنوانی برای ماه انقلابی آوریل است که مکرر در مکرر بدان ارجاع شده است و به‌عنوان یکی از نمادی‌ترین اسطوره‌های زولا* است. این خشن‌ترین ماه را #تی_‌اس_الیوت نخستین‌بار در سرزمین بایر -سرزمین هرز- بدان اشاره دارد و برای زولا نماد مرگ بارور است».
4.«خشن‌ترین ماه»، «مرگ بارور»، ... همه‌وهمه می‌توانند بیانگر «لذت زشتی» باشند. ممکن است به نظر زولا «زشت» حتی لذت‌بخش‌تر باشد به شرط آن که به زیبایی بارور منتهی شود.

  • مذهبی
  • روان شناسی
  • کتاب
  • داستان
  • نقد و بررسی
  • مرور آثار
  • نویسنده