«در غرب خبری نیست» مشهورترین رمان ضدجنگ در سراسر جهان است. #اریش_ماریا_رمارک، نویسنده و روزنامهنگار آلمانی، پس از انتشار این رمان به یکباره معروف شد؛ اما این رمان به خاطر موضع سیاسیاش از همان آغاز بحثبرانگیز بود.
اریش ماریا رمارک (۱۹۷۰-۱۸۹۸) در مصاحبهای در بارهی رمان «در غرب خبری نیست» گفته است: «به نظر من بدیهی مینمود که آدمها صلحطلب یا ضدجنگ باشند. همیشه فکر میکردم که همهی انسانها مخالف جنگاند تا آن که دریافتم کسانی هم هستند که موافق آنند، به خصوص کسانی که خود مجبور نیستند در آن شرکت کنند.»
امکان داشت که رمان «در غرب خبری نیست» اصلاً منتشر نشود. انتشاراتی بزرگ ساموئل فیشر علاقهای به انتشار این اثر نشان نداد، چون گمان میکرد که کسی به موضوع رمان علاقه نداشته باشد؛ اما این اشتباهی بود که انتشارات اولشتاین برلین از آن بهره برد. کتاب در ۳۱ ژانویهی سال ۱۹۲۹ منتشر شد و بحثی داغ را برانگیخت. در فضای دورهی پس از جنگ جهانی اول که بیش از هر چیز حماسهسازی طرفدار داشت، رمان «در غرب خبری نیست» را خیانت به سربازان آلمانی دانستند.
اریش ماریا رمارک در رمان «در غرب خبری نیست» به فجایع جنگ جهانی اول میپردازد. او از نگاه پاول بویمر، سرباز جوان داوطلب آلمانی، مبارزه برای بقا در سنگرها و جبهههای جنگ را تشریح میکند، سنگرهایی که مدام به آنها با خمپاره و گاز سمی حمله میشد.
برای رمارک «در غرب خبری نیست» اثری ادبی بود که خیانت به جوانان را بازتاب میداد، جوانانی که معلمان و دستگاه عظیم حکومتی آنان را تشویق به داوطلب شدن برای شرکت در جنگ کرده بودند، جوانانی که پس از جنگ از آنان به عنوان «نسل سوخته» نام میبردند و خود نیز خود را بدینگونه میفهمیدند. رمارک در سال ۱۹۶۳ در مصاحبهای در اینباره گفت: «مسئلهی اصلی من، مسئلهای کاملاً انسانی بود، این که جوانان ۱۸ ساله را که در واقع باید در برابر زندگی قرار میگرفتند، به ناگهان در برابر مرگ قرار داده بودند و این که چه اتفاقی برای آنان میافتد. به این دلیل هم من کتاب «در غرب خبری نیست» را نه کتابی دربارهی جنگ، بلکه کتابی دربارهی پس از جنگ میدانم، چون پرسش این کتاب این است که چه بر سر ما خواهد آمد؟ ما پس از این، پس از تجربهی مرگ، چگونه میتوانیم زندگی کنیم؟»
رمان «در غرب خبری نیست» از جمله کتابهای «مضر» طعمهی کتابسوزی در آلمان؛ کتابسوزی به ابتکار دانشجویان نازی در مه ۱۹۳۳ در میدان اپرای برلین.
فیلم «در غرب خبری نیست»
در سال ۱۹۳۰ لوییس مایلاستون، کارگردان آمریکایی، فیلمی بر اساس رمان «در غرب خبری نیست» ساخت. در نخستین روز نمایش فیلم در برلین، طرفداران حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان (نازیها) در سالن سینما زد و خورد به راه انداخته و مانع ادامهی نمایش فیلم شدند. طولی نکشید که دولت وقت آلمان فیلم را ممنوع کرد، با این استدلال که «در غرب خبری نیست» نه دربارهی جنگ، بلکه دربارهی شکست آلمان در جنگ است؛ دولت وقت فیلم را در تضاد با شأن ملت آلمان خواند، به خصوص که کارگردانی خارجی آن را ساخته بود.
بدین ترتیب، اریش ماریا رمارک پیش از آن که آدولف هیتلر بر سر قدرت بیاید (۱۹۳۳) تبدیل به مسئلهای سیاسی شد.
استقبال غیرمنتظره از رمان
«در غرب خبری نیست» به ۵۵ زبان ترجمه شده است. حدود ۲۰ میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به چاپ رسیده است. تنها یک میلیون از آن در همان ۱۸ ماه پس از انتشار کتاب در آلمان فروش رفت. این رمان، دو ماه پیش از انتشار به صورت کتاب، در روزنامهی آلمانی «فوسیشه تسایتونگ» به عنوان گزارش سربازی از جبهههای جنگ چاپ میشد.
خوانندگان روزنامه به گونهای غیرمنتظره از رمان استقبال کردند و بدین خاطر «فوسیشه تسایتونگ» تیراژ خود را بالا برد.
اگر چه رمارک خود تنها شش هفته را در جبههی جنگ گذرانده بود، اما این مدت زمان کافی بود که پس از جنگ دیگر نتواند زندگیای معمولی داشته باشد؛ او از افسردگی، دلهره و ترس رنج میبرد.
رمارک با توصیف خود از صحنههای جنگ حرف دل کسانی را زد که نمیتوانستند دربارهی جنگ و تاثیرات آن بر خود سخن بگویند. هزاران نامه که خوانندگان در آن دوره نوشتهاند، نشانگر آن است که «در غرب خبری نیست» بازتابدهندهی احساسات بسیاری از سربازانی بوده که در جنگ شرکت کرده بودند. یکی از خوانندگان نوشته است: «ما نمیتوانستیم در اینباره حرف بزنیم، چون هنوز توان آن را نداشتیم. آدمی که در چالهها و سنگرها پناه میگرفته، این موجود بیچاره، بالاخره به زبان آمده است. کلمه به کلمهی این کتاب حرف او و فکر اوست. من همهی سربازانی را که رمارک دربارهشان نوشته، میشناسم، یک یک آنان را و یکی از آنان هم خودم هستم.»
در نامهای دیگر میخوانیم: «همسرم که در جبههی جنگ بوده و دو بار مجروح شده، هیچوقت برایم از تجربههایش در جبهه تعریف نکرده است. حال این رمان را به دستم داده و میگوید این کتاب را بخوان که گزارشی واقعی است از آنچه بر من در جبههی جنگ گذشته است.»
اریش ماریا رمارک در سال ۱۹۳۱ به سوییس مهاجرت کرد و در طول جنگ جهانی دوم در آمریکا زیست. وی در سال ۱۹۴۷ به تابعیت این کشور درآمد و تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۰ در همانجا ماند. حکومت نازیدر سال ۱۹۳۸ تابعیت آلمانی را از وی گرفت. رمانهای او به اتهام «خیانت به سربازان» در دورهی حکومت نازی در سال ۱۹۳۳ طعمهی کتابسوزی در آلمان شدند.
«در غرب خبری نیست» در ایران
در سال ۱۳۸۸ دو ترجمه از کتاب «در غرب خبری نیست» به زبان فارسی به قلم رضا جولایی و سیروس تاجبخش منتشر شد. سالها پیش از انتشار این دو ترجمه، ترجمهای دیگر از این کتاب انتشار یافته بود. به گفتهی محمدعلی سپانلو، شاعر و منتقد ادبی، اولین مترجم این کتاب سلیمان سیاح سپانلو بوده که رمان را حدود دههی ۱۳۳۰ از آلمانی به فارسی برگردانده است.
انتشار به تقریب همهنگام دو ترجمه از این کتاب ضدجنگ در ایران جالب توجه است. محمدعلی سپانلو در گفتوگو با دویچهوله گفته است که توجه به این رمان بیشتر به خاطر اهمیت ادبی و ارزش هنری آن است؛ سپانلو میگوید که «در غرب خبری نیست» رمان مطرح روز در ایران نبوده و انتشار آن در پیوند با مسئلهی تجربهی جنگ در ایران نیز نیست، چون خود ایران به قدر کافی در کنار ادبیات حماسی جنگی، ادبیات ضدجنگ دارد. شاید مترجمان کتاب نظر دیگری در این مورد داشته باشند.
در وبلاگها و سایتهای اینترنتی فارسیزبان از عبارت «در غرب خبری نیست» اغلب به عنوان اصطلاح استفاده شده، از جمله به معنای آن که خبر تازهای در غرب نیست که برایتان بدهم (بدهیم)، یا شرق نیازی به غرب ندارد، یا غرب بیمایه است. حتی مقالهای را در سایتی به نام «امید» مییابیم با عنوان «عطار نخستین کسی است که میگوید در غرب خبری نیست!»
محمدعلی سپانلو به این تأثیر اصطلاحی در ایران اشاره میکند و آن را بدفهمیای میداند که از «در غرب خبری نیست» وجود دارد. وی میگوید: «چند سال پیش یکی از مطبوعات دشنامگو نوشته بود ای روشنفکران بدبخت! خود غربیها اعلام کردند که در غرب خبری نیست!» در حالیکه در انتهای کتاب رمارک میگوید که امروز در جبهه ساکت بود و یک تیر سرگردان رفیق ما را کشت و میگوید انقدر ساکت بود که همهی اعلامهای ستاد ارتش این بود که در جبههی غرب خبری نیست، یعنی هیچ تعرضی و حملهای نشده است.»
ایران و جایزهی صلح اریش ماریا رمارک
موضوعی دیگر که ایران را به «در غرب خبری نیست» پیوند میدهد، #هوشنگ_گلشیری، نویسندهی مشهور ایرانی است که در سال ۱۹۹۹ برندهی جایزهی صلح اریش ماریا رمارک شد. جایزهی ویژهی صلح رمارک نیز در همان سال به کانون نویسندگان ایران تعلق گرفت.
این جایزه را شهر اوسنابروک آلمان، زادگاه رمارک، هر دو سال یک بار به نویسندهای اعطا میکند که آثاری ادبی، مطبوعاتی یا علمی در جهت برقراری صلح در یک کشور یا در سطح جهانی آفریده باشد.
ارسال دیدگاه