#تی_اس_الیوت شاعر، منتقد و نمایشنامهنویس آمریکایی-انگلیسی در ۲۶ سپتامبر سال ۱۸۸۸ در کولونی میسوری واقع در سنت لوئیس به دنیا آمد. او در یک خانوادهی متمول انگلیسی زاده شد، اما تولد هر شاعری ابتدای شعر اوست و این ابتدای الیوت بود.
خیمهی رودخانه پاره
آخرین انگشتان برگ
چنگ میکشند و در ساحل خیس فرو میروند
باد ساکت
از دشتهای قهوهای میگذرد
پریها آمادهی سفرند
تایمز مهربان! تا پایان این ترانه آرام بگذر
اینجا میایستی و به شعر فکر میکنی به جایی که پریها قرار است بروند، به زمانی که آخرین انگشتان برگ در ساحل خیس فرو میروند، شاید تو هم همراه این باد خاموش بروی، از روی دشتهایی که خاکشان قهوهای است، ذهنت با همین جملههای کوتاه و صمیمی تا جایی که شاعر ایستاده و با ساعتش سخن میگوید پرواز میکند.
تو هم دلت میخواهد کنار شاعر این واژهها بایستی و با او نگاه کنی. این تعبیرهای ناب، قدرت تخیل شاعری است که هر وقت دلت بخواهد میتوانی او را میان کتابهایش جست وجو کنی، تمام لحظههای الیوت، سرشار از وژاههایی است که او آنها را زیرکانه شکار میکند و به دام کاغذ میاندازد، به دام همین ورقهای ساده و بی زبان که در دستهایش لبریز از واژههایی جادویی میشوند و ما باور میکنیم که میشود این چنین زیبا و عمیق نگریست.
نگاهی به کتاب زندگی
براساس بیوگرافی تازهای که در روزنامهی سونسکا داگ بلادت به چاپ رسیده و توسط خانم رباب محب ترجمه شده است، یکی از اجداد الیوت در اوایل قرن هفتم در انگلستان نوسکنی گزید، اما محل رشد الیوت شهرهای جنوبی انگلیس بود.
خانوادهاش به جنوب انگلیس نقل مکان کردند ولی کماکان به باورهای مذهبی اجداد خود وفادار ماندند و تابستانها کنار دریای بستن گرد هم جمع میشدند در حالی که خاطرات الیوت حکایت از این دارد که دیدار از طبیعت سنت لوئیس جزو نخستین تجربههای او از طبیعت بیرون است، تلاقی دو رودخانه بزرگ قارهی آمریکا، میسی سیپی و میسوری در لنت لوئیس مکانی است که الیوت از آن در نوشتههایش اینگونه یاد میکند: «اینجا از هر جای دنیا بیشتر بر من تأثیر گذاشته است.» او بارها ادبیات خوب و ژرف را تعریف میکند.
به نظر او با کسب اطلاعاتی دربارهی فرهنگ و ادب نمیتوان نویسنده خوبی شد بلکه شیفتگی به نوشتن مایهی اصلی کار نویسندهی خوب است، چیزی که شاید در نظر بسیاری از نویسندگان درست به نظر میرسد. الیوت گمنام شبگردیهایش را از خیابانهای سنت لوئیس آغاز کرد و تا پنج شهر دیگر ادامه داد و اینگونه زندگی ادبیاش را پایه نهاد.
خیام یک اتفاق دوست داشتنی
چهارده ساله بود که با خواندن اشعار عمر #خیام، شاعر ایرانی، (ترجمهی ادوارد فیتر جرالد انگلیسی) به باورهای به ارث رسیدهاش پایان داد و به راهی تازه رسید که خود الیوت این اتفاق را اینطور تعریف میکند: «در سن چهارده سالگی به طور اتفاقی، رباعیات خیام را خواندم و اشعار این شاعر برجستهی ایرانی باعث شد ذوق و هنر شاعرانه را در خود کشف کنم ولی ای کاش هرگز این کتاب به دستم نمیرسید تا خیام را به یاد بیاورم و مجبور به نوشتن شوم، به قول #ازرا_پاوند من بسیار از جهانبینی و طرز تفکر او الهام و تأثیر گرفتهام.»
ای خدا
ای ناهید
ای بخشایندهی رزق و روزی
به من یک دکهی کوچک سیگارفروشی عطا کن
یا یک حرفهی دیگر نصیب من ساز
جز این پیشهی لعنتی (نوشت)
که همواره باید
شعور و خرد
سرمایهی کارش باشد.
و این چنین اشعار کلاسیک یک شاعر بزرگ ایرانی، باعث ظهور شاعر، نویسنده و منتقدی برجسته در ادبیات معاصر میشود. او یاد میگیرد به همه چیز نگاهی دیگرگونه بیندازد.
دانشجویی که رفوزه شد
در کتاب آفرینش یک شاعر اثر #جیم_ادوین_میلر چنین آمده؛ در سال ۱۹۰۶ الیوت هیجده ساله به هاروارد نقل مکان کرد و ساکن خانهای مقابل خوابگاه دانشگاه هاروارد شد. سال اولی که در دانشگاه مشغول تحصیل بود، رفوزه شد اما خیلی سریع به خودش آمد و در مدت کوتاهی موفق به اخذ مدرک لیسانس و فوق لیسانس شد. سه سال تمام، روزها الیوت دوربین به دست در محوطهی دانشگاه دیده میشد و شبها روبهروی مجسمه برنزی جان هاروارد، کشیش و مؤسس دانشگاه هاروارد، تنها پیادهروی میکرد.
ازجمله شخصیتهایی که در پاریس توانستند بر الیوت تأثیر بگذارند میتوان به #هنری_برگسون، #ریچارد_واگز و #ماوارس_چارلز و اندیشهی افراطی او و جنبش اکشن فراسیس بود، الیوت توسط دوستی با مادراس با این جنبش آشنا شد در این زمان الیوت به خود به چشم شاعری سنتی یا کلاسیک که افکارش مذهبی است نگاه میکرد و تا زمان جنگ جهانی دوم شانه به شانهی ماوراس حرکت میکرد.
زمستان ۱۹۱۲ - ۱۹۱۱ الیوت دکترای فلسفه را در دانشگاه آکسفورد تحصیل میکرد. او میخواست پایاننامهی دکترایش را دربارهای #اچ_برادلی فیلسوف انگلیسی بنویسد اما در سال ۱۹۱۳ سالی که جنگ جهانی به اوج رسیده بود، او ادامهی تحصیل را ناتمام رها کرد و تصمیم گرفت به خاطر رودلف اوکن به دانشگاه ماربورگ برود، آنکه در خیابانهای پرپیچ و خم ماربورگ قدم زده است و نبض تاریخ میانه را در ساختمانهای زیبای آنجا حس کرده است، میتواند شوق الیوت را برای زیستن در این شهر و خیالاتی که او دربارهی شعر در سر میپروراند دریابد.
الیوت در ماربورگ نزد کشیشی سکنی گزید که خانوادهاش اهل موسیقی بودند اما نفس کشیدن او با فلسفهی اوکن عمر چندانی نداشت و او میبایستی هرچه زودتر ماربورگ را ترک کند؛ زیرا بهزودی میلیونها ارتشی رژهشان را در قارهی اروپا آغاز میکردند. او تحصیلاتش را ناتمام رها کرد و به عنوان فردی از ملتی که نمیجنگید و با احترام هرچه تمامتر توسط آلمانها با قطار و کشتی به انگلستان رفت.
یک زندگی نیمهتمام
از سال ۱۹۱۴ دورهی جدید زندگی الیوت با سکونتش در انگلستان و آشنایی با محافل ادبی انگلیس آغاز میشود تا آن زمان پدرش مخارج او را تأمین میکرد، اما ازدواج او در سال ۱۹۱۴ سرآغازی در دفتر زندگیاش شد. حال او برای چرخاندن چرخهای سنگین زندگی میبایستی به عنوان دبیر دبیرستان و کارمند بانک مشغول کار شود. ازدواجش با وی وین برای الیوت یک شکست محض بود و به مشکلات روحی او دامن میزد.
وی وین بیماری روانی داشت و الیوت این را نمیدانست که به چه دلیل تن به ازدواج با او داده است، احتمالاً به خاطر ضدیت با پدر و مادرش بود که از او انتظار استاد فلسفه شدن در آمریکا را داشتند با وی وین ازدواج کرده بود؛ چرا که الیوت شخصاً دلش میخواست به معنای واقعی کلمه شاعر باقی بماند. سال ۱۹۴۷ با وجودی که حدود پانزده سال از جدایی الیوت از همسرش میگذشت، تراژدی زندگی او با مرگ وی وین در تیمارستان به اوج خود رسید. درک الیوت از عشق آنطور که توصیف میشود، عشقی ویکتوریایی و توأم با تصویری مذهبی بود؛ نکتهی قابل توجه این است که الیوت بهترین و ژرفترین آثار ادبی خود را در طی همین سالهای بحرانی نوشت.
کفتارهای بریان شده
الیوت برای آشنایی با ازرا پاوند، برندهی جایزهی نوبل، پیشقدم شد و نه تنها با او طرح دوستی ریخت که او را به عنوان استاد راهنمای خود انتخاب کرد. ازرا پاوند که اشعار الیوت را خوانده بود و با اشتیاق به آن واکنش نشان میداد، پس از ملاقات با الیوت توانست تأثیر زیادی روی کار او بگذارد، با دلگرمیهای ازرا پاوند، اشعار الیوت در مجلههای انگلیسی و آمریکایی به چاپ رسید و او به عنوان شاعری حقیقتاً مدرن به مردم شناسانده شد.
شاعری که به طور فوقالعادهای شیوهای متعالی داشت که از هم آمیختن سنت و معرفت والا با تجدد و زبان عامیانه ساخته شده بود. الیوت شاعر پرکاری نبود، اما آثار اندکش به زودی توجه احترامآمیز خوانندگان اشعار مدرن در دو سوی آتلانتیک را به خود جلب کرد. یکی دیگر از شخصیتهای مهم در زندگی ادبی الیوت #برتراند_راسل فیلسوف است، دوستی الیوت و راسل تا آنجا پیش رفت که گاهی راسل سرپرستی از وی وین همسر بیمار الیوت را برعهده میگرفت. سرانجام لندن و خیابان آکسفورد مکان خوبی برای شبگردیهای الیوت شد.
زنگ به صدا درآمد
و کفتارهای بریانشده را خوردند
کفتارهای بریانشده جای کلام میآورد و جای تردید و بحث
سوگنامهی ارزشهای ازدسترفته
شعر بلند سرزمین هرز، شاهکار الیوت در سال ۱۹۲۲ سبب به شهرت رسیدن وی شد. این شعر که براساس اعتقادات و گرایشهای مسیحی وی نوشته شده است در واقع تلاش الیوت برای دوباره دیدن است. این شعر که به سرخوردگی بعد از جنگ جهانی اول میپردازد، به گفتهی منتقدان سوگنامهای است بر تمام ارزشهای ازدسترفتهی بشری.
این شاهکار ادبی سبب شد تا الیوت جوان در سال ۱۹۴۸ جایزهی ادبی نوبل و مدال لیاقت انگلستان را از آن خود کند. وقتی او نسخهی اول سرزمین هرز را برای ازرا پاوند خواند، پاوند از او خواست نیم بیشتر آن را حذف کند تا از زیادگویی در شعر دور بماند. الیوت هم به حرف او عمل کرد و قسمتهای اضافی را حذف کرد.
آوریل
سنگدلترین ماه است
رویش یاسهای بنفش از زمین مرده
بر آمیختن امید و خاطره
تکاپوری ریشههای کرخ با باران بهاری
زمستان ما را گرم نگه میداشت
زمین را با برفی فراموشکار میپوشاند
کمی زندگی را به ساقههای خشک میخوراند
و سرزمین هرز اینگونه آغاز میشود و تو باور میکنی که میشود چشم در چشم فصلها دوخت و با آنها سخن گفت؛ با زمین، با باران، با درخت. شاعری که این چنین ساده و در برابر فصلها میایستد و آنها را بر پردهی ذهن تو به تصویر میکشد، انگار تکهای از طراوت بهجاماندهی فصلهاست.
تابستان
غافلگیرمان کرد
از دریای اشتارنبرگ آمد
با قطرههای درشت باران
ما لابهلای نهالستان پناه گرفتیم
در هوای آفتابی
رفتیم تا هوفگارتن
قهوه خوردیم و ساعتی گپ زدیم
او مسافری است که طبیعت به استقبال واژههای ناب او میرود، او میگوید: «شاعر نباید از باران بگوید شاعر باید بباراند.»
آخرین کریسمس الیوت
ژانویهی آن سال بوی رفتن میداد و الیوت خیره به درخت کریسمس آخرین لبخندهایش را به شاخههای بیجان کاج میبخشید، اما انگار کریسمس هم حرفی برای گفتن نداشت و بابانوئل آخرین هدیهاش را برای همیشه در کودکی الیوت جا گذاشت. ژانویه ۱۹۶۵ آخرین عیدی بود که الیوت کریسمس را جشن گرفت. ۴ ژانویهی آن سال الیوت پیر برای همیشه با دنیا خداحافظی کرد، با این که هنگام مرگ ۷۶ سال داشت؛ اما مرگ او تلخ بود و غمانگیز «مردن، ارزشش را دارد، اگر بر اثر آن معنای زندگی را دریابیم.»
ارسال دیدگاه