ویلکی کالینز (1889-1824) نویسندهی انگلیسی است که به پدر داستانهای پلیسی انگلیسی اشتهار یافته است. ویلیام ویلکی کالینز، پسر ویلیام کالینز نقاش، در هشتم ژانویهی 1824 در لندن زاده شد. او تحصیلاتش را در مدارس خصوصی گذراند و در دو سالی که با پدرش در ایتالیا اقامت داشت، یعنی از 1836 تا 1838، تحصیلات خود را در آنجا دنبال کرد. سپس در ادامهی تحصیلات خود در مدرسهی لینکلن، رشتهی حقوق خواند و در 1851، سالی که با چارلز دیکنز ملاقات کرد، به عضویت کانون وکلا درآمد. ملاقات میان این دو که بیشتر براساس نظرات مشابهشان دربارهی رمان به عنوان یک شکل هنری بود، سرآمد پیوندی شد که تا پایان عمر ادامه یافت.
متعاقب این دیدار و ایجاد رابطهی نزدیک با دیکنز، کالینز حرفه وکالت را رها کرد و وقت خود را یکسره وقف نوشتن کرد. او مطالب بسیاری برای دو نشریهای که توسط دیکنز به نامهای «گفتارهای خانگی» و «همه ساله» انتشار مییافت، نوشت. در نشریهی «همه ساله» او به انتشار بخشهایی از نوشتهای دست زد به نام زن سفیدپوش (زن در جامهی سپید) که بعدها به عنوان تودهپسندترین رمان مشهور شد. (1860) در فاصلهی 1874-1873 کالینز به یک سفر مطالعاتی به ایالات متحد آمریکا دست زد و پس از آن بود که او بیش از پیش از زندگی اجتماعی کناره گرفت. در آخرین سالهای زندگی استعدادش نیز رو به افول گذاشت. در آن سالهای پیری، با وجود این که بینایی و سلامتش را تا حدود زیادی از دست داده بود، باز به نوشتن ادامه میداد. وی در 23 سپتامبر 1889 در لندن دار فانی را وداع گفت.
آثار:
رمان آنتونیا یا سقوط رم که کالینز آن را در کودکی نوشت، اما تا 1850 منتشر نشد، نشانگر مرحلهی نخست در روند تکاملی کار هنری اوست. در نوشتن این اثر، او از مشاهدات خود از مناظر استفاده میکند (در آنتونیا، شهر رم و مشاهدات شخصیاش از سفری که همراه پدرش به ایتالیا کرده بود، تصویر میشود) و اسلوب به کار رفته در آن نشاندهندهی شگفتی و تحسین او از سرگذشتهای تاریخی بولور لیتون، (Bulver Lytton) است. از دیگر آثار اولیهی او یکی هم شرح زندگی پدرش است که یک سال پس از مرگ او در سال 1848 منتشر شد و دیگری اثری به نام پرسه زدن پشت راه آهن، شرحی از تعطیلات یک تابستان در کورن ول، (Cornwall) است که در 1851 انتشار یافت.
دورهی دوم یا بهترین دورهی فعالیت ادبی کالینز که از زمان آشنایی او با دیکنز آغاز میشود با آثاری چون زن سفیدپوش و مون استون (سنگ ماه) [1868] مشخص میشود؛ که این هر دو رمان شکل اولیه و نخستین ژانر داستان پلیسی است. کالینز در آنها نبوغ خود را برای طرح پیچیده و در عین حال باورنکردنی، با استعدادی که شاید توسط دیکنز پرورش یافته بود، برای خلق شخصیتهای برجسته نشان میدهد.
اسلوب کالینز که به وسیلهی تکنیک پیشرفتهی او در داشتن و ارائهی شخصیتهای کاملاً متفاوت در رمان اعتلا یافته، شرح ویژه یا تفسیر خود را از رویدادها به نحوی بیان میکند که شخصیتها، از آنجا که باید به تقاضاهای راستین طرح پیچیدهای خدمت کنند، نه یگانه و منحصربهفرد معرفی میشوند و نه صرفاً تیپ (type)، زیرا که باید رویدادها و حوادث را از دیدگاه مشخص و متمایزی معرفی کنند. شخصیتهایی مانند کنت فوسکوی (1) تبهکار در رمان زن سفیدپوش و کارآگاه سارجینت کاف (2) در مون استون (سنگ ماه) موازنهی کاملی میان دو وجه یگانه و منحصربه فرد بودن و نمونهی نوعی (تیپیک) به وجود میآورند؛ هرچند هنگامی که آنها را از طرح ویژهی خودشان جدا میسازیم که توسط نویسندگان بعدی تقلید شدهاند، تبدیل به شخصیتهایی صرفاً تقلیدی با رفتار قالبی میشوند.
در دورهی سوم خود، کالینز، بیشتر به سوی روشهای آموزشی و انتقاد اجتماعی روی میآورد. همچون در رمانهای مرد و همسرش (1870) و مگدالن نو (1873) که به ترتیب انتقادی بود از تاکید زیاد انگلیسیها روی ورزشکاری و نگرش غیردلسوزانه جامعه نسبت به «زن فروافتاده». در چنین آثاری است که استعداد و توانایی کالینز برای طرحهای تدبیرشده، کمکی به اهداف آموزشی او نمیکند.
کالینز در تعدادی از آثاری که هیچ یک از آنها از اهمیت چندانی برخوردار نبود با دیکنز همکاری کرد. او به طور متوسط نه نمایشنامه هم نگاشت که بیشتر آنها شرح دراماتیکی از خیالپردازی او بود.
ارسال دیدگاه