عبدالجلیل در تیرماه ۱۲۷۶ شمسی، در آبادی زیرک بشرویه از توابع طبس، در خانوادهای از اهل علم و فرهنگ به دنیا آمد. بعدها لقب بدیعالزمان را از قوام السلطنه، والی خراسان گرفت و فروازانفر را به عنوان نام خانوادگی خود برگزید. پدرش شیخ علی، پسر آخوند ملا محمدحسن قاضی است که هر دو شاعر و فقیه و طبیب بودند و نسلشان به ملا احمد تونی، از علمای معاصر شاه عباس صفوی میرسد. مقدمات علوم دینی را در زادگاهش آموخت و در سال ۱۲۹۸ به مشهد آمد و پس از دو ماه پای درس ادیب نیشابوری نشست تا علوم ادبی و منطق را فرا گیرد.
این شاگردی تا سال ۱۳۰۲ ادامه داشت. چندی نیز از محضر حاج میرزاحسین سبزواری بهره برد و اصول و بعضی مباحث فقه را نزد حاج شیخ مرتضی آشیتیانی و بخشی را نزد حاج شیخ مهدی خالصی فرا گرفت. برای آن که وقتش بیهوده تلف نشود، به جای گرفتن حجره در مدرسه، اتاقی در کاروان اجاره کرد تا با فراغت کامل درس بخواند. کمتر کسی را میپذیرفت؛ حتی روزهای پنج شنبه و جمعه که همه تعطیل بودند، او یک دوره معلقات سبع را نزد ادیب خواند. فروزانفر در آن سالها از شاگردان شاخص و خاص درس ادیب به شمار میرفت. در همان آغاز جوانی طبع شعری هم داشت و با توجه و آگاهی به دو زبان فارسی و عربی قصاید غرایی به هر دو زبان میسرود. در کنار تلاش علمی و جدیت، آنچه در آن سالها موجب پیشرفت او شد، هوش سرشار و ذهن و قاد وی بود. دیگر محیط مشهد برای پیشرفت و پرورش ذوق خود کافی نمیدید، علیالخصوص که این پیشرفت او حسادت و رشک همدرسان را نیز برانگیخته بود. پس در سال ۱۳۰۳ شمسی در تهران به تهران آمد و حجرهای در مدرسهی سپهسالار گرفت و یه دوره شرح اشارات و شفا و کلیات قانون را نزد میرزاطاهر تنکابنی و فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجم آبادی فرا گرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات کتاب اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی خواند و شرح چغمینی و محبسطی را نزد ادیب پیشاوری.
فروزانفر استادش ادیب پیشاوری را ابوعلی سینای ثانی و تالی ابن رشد و ابوریحان میدانست و میگفت: «برکت صحبت و فیض مجالستش در تطور و تحول افکار این ضعیف و نظر وی در فهم و تشخیص اشخاص و معرفت درجات شعرا تأثیر به سزا داشت.»
جز ادیب با شمس العلما گرکانی، صدرالافاضل، میرزا خان نائینی، شاهزاده افسر، فروغی، علامه قزوینی حشر و نشر دائمی داشت و در محافل ادبی شرکت می جست. در سال ۱۳۰۵ به توصیهی شمس العلما گرکانی و به جای تدریس فقه و اصول و عربی و ادبیات را در دارالفنون بر عهده گرفت.
همچنین سال بعد در مدرسهی حقوق، منطق نیز درس داد. با تأسیس دارالمعلمین عالی در سال بعد، تدریس ادبیات فارسی و عربی را به وی سپردند و همکار استادان بزرگ آن عصر چون ملکالشعرا بهار، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، عباس اقبال آشتیانی، بهمنیار، سعید نفیسی، همایی، شفق و سیاسی گردید. در سال ۱۳۱۰ به استادی تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه ی سپهسالار نیز برگزیده شد و پس از تأسیس دانشکدهی معقول و منقول در سال ۱۳۱۳ معاونت آنجا به او واگذار گردید.
همزمان ریاست مؤسسهی وعظ و خطابه را نیز برعهده داشت. در دانشکدهی معقول و منقول نیز تصوف درس میداد. او در هدایت و تقویت بنیهی علمی دانشکده از طریق جلب استادان و تنظیم برنامههای مفید نقش مهمی داشت. یکی از خدمات او در آن سالیان کوشش فراوان برای تأسیس دورهی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. گرچه بسیاری با آن مخالفت میکردند اما با عزم جدی او در سال ۱۳۱۶ این دوره تأسیس شد و استادان نسل دوم و سوم تاکنون حاصل این تلاش ارزنده هستند.
در سال ۱۳۱۴ رسالهی دکتری خود را با عنوان «زندگانی مولانا جلالالدین رومی» نگاشت تا بتواند رتبهی استادی را دریافت کند. علامه دهخدا، سید نصرالله تقوی از ممیزان و داوران رسالهی وی بودند. از آن پس توانست به عنوان استاد تاریخ ادبیات به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. در همین سال بود که کتاب «سخن و سخنوران» را نگاشت که در آن سال ها منبع اساسی و مهم ادبیات ایران به شمار میرفت.
سمتها
در همان سال نیز به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد و جزو اعضای اولیه و پیوستهی آن گردید. او همچنین به عضویت شورای علمی معارف درآمد.
در سال ۱۳۲۳ ریاست دانشکدهی معقول و منقول را برعهده گرفت و بیست و سه سال بر این شغل باقی بود تا آن که در سال ۱۳۴۶، پس از چهل سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد. در طول این سالها مشاغل دیگری هم داشت؛ از جمله عضویت هیئت علمی رئیسهی نخستین کنگرهی نویسندگان ایران(۱۳۲۵)، عضویت در مجلس شورای سنا و مجلس شورای ملی (۱۳۲۸- ۱۳۳۱). پس از بازنشستگی به درخواست گروه زبان و ادبیات دانشگاه تهران و به دلیل نیاز علمی دانشگاه، تدریس دورههای عالی را برعهده گرفت. دانشگاه تهران به پاس خدمات علمیاش استادی ممتاز را به او اعطا کرد.
وی از جملهی مؤلفان کتابهای درس نیز بود و یک دوره منتخبات ادبیات فارسی برای سالهای اول، دوم، سوم با همکاری دکتر زرینکوب و منوچهر آدمیت برای دبیرستانها تألیف کرد. متون انتخابی به لحاظ دقت در انتخاب و توضیحات بینظیر است. همچنین در تألیف دستور زبان فارسی برای دبیرستانها همکاری کرد.
سفرهای استاد فروزانفر
فروزانفر سفرهای علمی متعددی به خارج از کشور داشت؛ از جمله سفر به لبنان و راهاندازی کرسی زبان فارسی، شرکت در کنگرهی اسلامی پاکستان، بازدید از مؤسسات فرهنگی و خاورشناسی امریکا و انگلیس، زیارت آرامگاه مولانا در ترکیه، مأموریتهای متعدد فرهنگی به افغانستان و عربستان و اردن و سوریه، سفر به مراکش و سخنرانی و گرفتن نشان عالی دولت مراکش.
رحلت
سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به علت سکتهی قلبی در بیمارستان مهر درگذشت و پس از تشیع جنازهی باشکوهی، مجاور امامزاده حمزه، در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود: «بر فرورانفر نه، بر اهل ادب باید گریست.»
استادان بسیاری در سوگ او نوشتند و سرودند؛ از جمله استاد مظاهر مصفا در مرگ او سرود:
«ای جلالالدین بیارا خوان که مهمان میرسد
نور صفه، شمع ایوان، زیور خوان میرسد
خیز ای مهر منیر روم، ای خورشید بلخ
کافتاب روشن ملک خراسان میرسد
ای سلیمان دیار عشق، بنشین بر سریر
کاصف بن برخیا یار سلیمان میرسد
ز آرزوی دختر ترسای گیتی گشته باز
اینک اینک کعبهجویان پیر سمعان میرسد
عاشقان دیرین فروزانفر به شوق کوی دوست
با دل بیدار و با فر فروزان میرسد
ای دریغا دفترآرایی قلم افکنده است
کز پس او دفترآرایی به پایان میرسد»
پس از درگذشت استاد مجموعهمقالات و اشعار او انتشار یافت. کتابخانهی او نیز پس از مرگ به دانشگاه تهران اهداء شد. مطالعهی شخصیت علمی و اخلاقی استاد فروزانفر درسآموز است. در بُعد علمی به قول خود وی از ادب پیش از اسلام و بعد از اسلام چیزی نبود که نداند. این نکته ادعایی صرف نبود؛ تسلط بر بیان مطلب و وسعت دایرهی اطلاعات در تمامی پژوهشها و نوشتههای علمی وی مشهود و محسوس است.
دانش او محدود به ادب فارسی نمی شد بلکه در ادبیات قدیم عرب دارای مقامی شامخ بود و در سخن گفتن و نگارش مسلط. او ادیبی جامع و بصیر و توانا در تمامی زمینههای لغت،نحو، صرف، معانی و بیان و بدیع و نقدالشعرا بود. عادت داشت تا کتابی را که تازه به دست آمده بود نمیخواند، بر زمین نمیگذاشت. به گفتهی دکتر محجوب «فروزانفر دانشمندی نکتهسنج، استادی محقق و مدرسی بینظیر بود. او نمونهی مردان خودساخته بود.»
او به گفتهی دکتر اسلامی ندوشن «دریایی از معلومات و اطلاعات مربوط به ادب و فرهنگ ایران بود» همچون دایرةالمعارفی زنده و برآورندهی نیاز همگان بود و چنان احاطهای بر کار و کلامش داشت که سخنش حجت و بینیاز از مراجعه به مأخذ بود. در تمامی زمینه اطلاعات کافی داشت حتی موسیقی؛ چنان که با کلنل وزیری در جهت ساماندهی به موسیقی همکاری میکرد.
«در کار تحقیقات ادبی به سابقهی ذوق، بسیاری از اصول تحقیق و به شیوهی اروپائیان را دریافته بود. طرز تحقیق او کاملاً اروپایی بود. اقوال را با محک عقل و حتی گاه نوعی آمارگیری میسنجید.» تحقیقات محمد قزوینی و روش علمی او در بدیعالزمان تأثیر عمیقی بخشیده بود. دقت و احتیاط در نقد متون و تصحیح آثار را باید آموخت.» یک بُعد تحقیقات او یافتن و کشف نکتههای تازه است و این نبود مگر به مدد هوش و نبوغ او. بیدلیل نیست که ایرج افشار او را «یکی از بنیانگذاران نقد ادبی ایران میداند.»
روش نقادی استاد
در نقادی شیوهای دقیق و متین به کار برد و با جمع بین ذوق و علم، نقدی لطیف و قوی پدید آورد. او اصول نقد کهن را با شیوههای انتقادی جدید درآمیخت و معتقد بود برای جان بخشیدن به ادبیات باید با ادبیات اروپایی ارتباط برقرار کرد. نمونهای از این تحقیقات مقالهی عالمانهی «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام» است که نمونهای از پژوهشهای ممتاز فروزانفر از شیوهی قدما در نقد انتقاد میکند و آرای انتقادی آنان را مبهم، ضعیف و مبتنی بر ذوق و به دور از اصول و قواعد مرتب میداند.
با وجود تأثیری که فروزانفر از روشهای تحقیق فرنگ، نه به طور مستقیم، بلکه به واسطهی آشنایی با قزوینی و تقیزاده پذیرفته بود، شیفته نبود بلکه میزان آشفتگی او به ادب کهن فارسی و عرفان ایران بر همگان معلوم است. پژوهشهای او در زمینهی تاریخ ادبیات ایران، مولویشناسی، عطارشناسی و تصحیحات جملگی مبین روشهای تازه و ابتکار وی در تحقیق است. در کنار تحقیق و پژوهش، یکی از بارزترین ابعاد شخصیتی او تربیت نسلی پژوهنده و عالم بود که پس از او سالیان دراز به خدمات علمی پرداختند.
شاگردان و تربیتیافتگان استاد فروزانفر
طبقهی اول ادبای معاصر و از پایهگذاران آموزشهای دانشگاهی است که شاگردان و تربیتیافتگان او اکنون از نامداران عرصهی ادبیات معاصر هستند.
استادانی چون:
دکتر زرینکوب، دکتر شهیدی، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر علیمحمد حقشناس، دکتر حسین خطیبی، دکتر سادات ناصری، دکتر امیرحسین یزدگردی، دکتر ضیاءالدین سجادی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر معین، دکتر اسماعیل حاکمی، دکتر حمیدی، دکتر بحرالعلومی، دکتر خانلری، دکتر احمدعلی رجایی، دکتر احمد مهدوی دامغانی، دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر غلامحسین یوسفی و دهها استاد ممتاز و برجستهی دیگر.
نحوهی تدریس استاد
در هنگام تدریس به درس و کلاس مسلط بود. در مباحثی که وقوف نداشت، وارد نمیشد. شاگردان به دلیل بیان شیوا و عمیق و مستند استاد از کلاس لذت میبردند و گذشت زمان را نمیفهمیدند. روش او دادن دید وسیع بود. معانی کلی را آرام آرام و جزء جزء در قالب الفاظ میریخت. هیچ سخنی را بدون مأخذ نقل نمیکرد. درس او جنبهی تفریح داشت؛ یعنی منفعت و لذت توأمان حس میشد.
در کلاس اهل ظرافت و مزاح بود که گاه به طنز نیشدار بدل میشد که بسیار سریعالانتقال و حاضرجواب بود. در لابهلای درس نکات ظریفی نقل میکرد. به دلیل داشتن همین ویژگیها بود که هیچگاه شاگردان در کلاسش غیبت نمیکردند در طول قریب پنج سال شاگردی او، هرگز درسش را ترک نگفتم ، یک مطلب مکرر یا مبتذل از او نشنیدم حتی شوخیهای او، احوالپرسیهای او چیزی به دانشجو میآموخت.» حضور ذهن عجیبی داشت.
همان رو زاول تمام دانشجویانش را به خاطر میسپرد، بعد در باب صفات، خصوصیات، علایق و روابط، خانواده، کار و مطالعات دانشجویانش میپرسید و به خاطر میسپرد؛ حتی جای افراد را به خاطر داشت.تکیهکلامش هنگام تدریس «توجه میکنید!» بود. غالباً دانشجویان را فرزند خطاب میکرد و هنگام خواندن شعر و تلفظ کلمات به خراسانی متمایل بود. حسن خلق و سلوکش با دانشجویان، زبان زد بود. در کلاس مؤدب، متین، موقر و مهربان بود.
الفاظ سبک به کار نمیبرد. حرف زدن معمولی او هم فصیح و بی غلط بود. چنان رسا سخن میگفت که گویی قبلاً مطالب را نوشته و حفظ کرده است. هنگام پاسخ به سؤالات باحوصله بود و با موشکافی و اقامهی دلیل و آوردن مثالهای فراوان از گنجینهی حافظهاش پاسخ میداد. هنگام تدریس پشت میز و بر سکو نمیرفت. صندلی خود را در همان ردیف جلو قرار میداد،ابتدای جلسهی قبل را بهطور مختصر بیان میکرد و در پایان نیز موضوع بحث جلسهی بعد را میگفت تا دانشجویان مطالعه کنند. بر تمامی دروس تسلط کافی داشت؛ خصوصاً مثنوی و مضامین آن، که توأم با عشق و اعجابآور بود.
طبعی شوخ و نکته گو داشت. شوخیهای او بهجا، ظریف و نکته آموز بود، شاید لطایف و شوخطبعیهای بهیادماندنی در ذهن شاگردانش بالغبر مجموعهای قطور شود. دکتر اسلامی ندوشن مینویسد: «فروزانفر بیتردید نافذترین استاد ادبیات فارسی در تاریخ دانشگاه ایران بوده است و شاگردانش از او بیش از هر استاد دیگر خاطره به یاد دارند. این به علت جودت ذهن، فصاحت بیان، حافظهی قوی و نکتهسنجیهای رندانهی اوست.»
دکتر محجوب دربارهی حافظهی او مینویسد: «در مورد فروزانفر چه بگویم؟ برای این که خداوند تاکنون چنین حافظهای، چنین درک و موقعشناسی و ذوقی نیافریده است.»بسیاری شعر و مثل و حکمت فارسی و عربی و آیات و احادیث را در حافظه داشت و هر وقت که میخواست بهآسانی از گنجینهی خاطر برمیگزید و چاشنی سخن خود میکرد؛ یا ازاینرو سخنش همیشه بهمقتضای حال و مقام و حاوی نکتهسنجیهای لطیف بود. سحرخیز و راهپیما و طبیعت دوست بود. در دو دههی آخر عمر بسیار سفر میکرد. خوشسفر و خستگیناپذیر بود.
مهدی بامداد در شرححال رجال ایران او را بهعنوان مردی زیرک، زرنگ و موقعشناس معرفی میکند و مینوشت: « و این که او چاپلوس، ابنالوقت و در جلب اشخاص و مخاطبان خود بسیار زبردست بود. در ظرف چند ثانیه یا چند دقیقه،چندین عقیدهی متضاد پیدا میکرد.» این خرده را دیگران نیز بر او گرفتهاند که اهل اغراق و مبالغه بود و به همان نسبت از تحسین دیگران دربارهی خود خشنود میشد. گاه تحت تأثیر واقعهای اغراقگویی را از حد میگذراند و گاه در حق برخی سخنان ستایشآمیز میگفت و در غیاب آنان به نکوهش میپرداخت. دیگر ایرادی که بر او گرفتهاند، ورود او به سیاست است. «فروزانفر» یکی از شخصیتهای بسیار جذاب ایران معاصر بود که شگفتگی وجود خود را در حسن ارتباط با قدرت حکومتی میجست و از خارخار تعینهای سیاسی برکنار نبود.» این علاقه تا حد زیادی اوقات عزیز او را به هدر میداد و درعینحال از قدر او میکاست، در حقیقت همین علاقه به کارهای غیرعلمی بود که او را در سالهای آخر عمر،قدری بیش از حد خسته کرد و خیلی مأیوس.» حتی دکتر شفیعی کدکنی مانع اصلی در راه شاعریاش را مشغلههای اداری و سیاسی میداند، از لقب بدیعالزمان گرفتن از فرماندار مشهد تا سناتور انتصابی شدن، چنانکه عباس اقبال در قطعهای به مطلع زیر او را نکوهش میکند:
«استاد یگانه، ای فروزانفر
رفتی به سنا چه کار بدی کردی»
اما سیاسی بودن او از نوع سیاسی بودن بهار نبود. بهار در طول نیم قرن کار سیاسی پیوسته در افت و خیز بود. و گاه در زندان، گاه در مجلس، مبارزی تندوتیز.
نثر استادفروزانفر
استاد فروزانفر نثری بلیغ و استوار به فخامت و متانت قدما دارد بدون تعقید و دوری از فهم عامه، نثر او درعین سادگی و روانی نثر معاصر درنهایت پختگی و انسجام است؛ چنانکه سرمشق پیروی است. دکتر شفیعی کدکنی در توصیف نثر او می نوسد: «در قلمرو نثر معاصر از پختهترین و استوارترین نثرهای قرن اخیر است؛ نثری زنده، پویا با مجموعهی متنوعی از ترکیبات و مفردات ساختارهای نحوی جان دار شعر قدما و نثر قدما که از صافی انتخابی هوشیارانه گذشته، بهگونهای طبیعی در متن این سادگی و روانی حضور یافته است. بااینهمه کوچکترین نشانهای از صنعت در آن راه ندارد و نثری شیرین و جذاب است.
نثر او در شیوهی خاص خودش یعنی نثر باستان گرای غیر مصنوع با آگاهی از امکانات نثر قدمایی، عالیترین نمونهی نثر فارسی معاصر است.» دکتر حسین خطیبی دربارهی شیوهی نثر او علاوه بر ذکر جذابیت و شیوایی و سرمشق بودن اشاره میکند. «عبارت او از حیث کوتاهی و به همپیوستگی جمل و دوری از حشو و زوائد سادگی و روانی….چنانکه دانهی ریگ در قعر آن بتوان شمرد و بیضهی ماهی از فراز آن بتوان دید. دکتر زرینکوب و دشتی و دیگران بر این نکات تأکید داشتهاند. درمجموع میتوان گفت، احمد بهمنیار و سعید نفیسی و فروزانفر از بنیانگذاران نثر دانشگاهی هستند.
نمونهای از نثر استاد را با عنوان درس املا ـ که تلخیص و گزیدهی آن است ـ با هم میخوانیم:
درس املا
یکی از مشکلاتی که در دبستانها و دبیرستانها بدان برمیخوریم و پیوسته در آن مناظره و بحث میرود، املا و طرز نوشتن کلمات است که از محیط مدرسه به خارج هم سرایت کرده و بعضیاوقات در میانهی فضلا و کسانی که دوستدار انتساب به فضل و فضلا میباشند هم موردبحث واقع میشود و آن را بعضی بدی خط میدانند و به عقیدهی یک دسته تنها سبب آن بیدانشی نویسنده و عدم اطلاع اوست. چندانکه اگر در بسیاری از علوم و فنون مهارت داشته و به فکر توانای خود معضلات فنی را گشوده و حل کرده باشد ولی مثلاً تمنا را با یا ننویسد، میگویند هیچ نمیداند و از هیچ حقیقتی آگاهی ندارد.
معلمان و آموزگاران ـ که با طبقهی محصلین و دانش آموزان سروکار دارند، بهخوبی از این اشکال باخبرند، زیرا دامنهی اشتباه املایی به حدی وسیع است که به کلمات فارسی مشهود و متداول هم سرایت کرده و غلط نوشته میشود. به گمان بنده یکی از علل عمدهی اینگونه اشتباهات طرز تدریس املا و عقیدهی برخی از ما باشد که پندارند هرگاه از نوادر لغت و مفردات غریب که به گوش محصلین نخورده و حتی بیشتر فضلا هم در کتابی نخوانده یا از کسی نشنیده باشند، عبارتی چند مرتب ساخته بر محصلین املا کنند، خدمتی به زبان فارسی کرده و نویسندگان را از ارتکاب غلط رهایی بخشیده و قوهی ادبی محصلین را بیشتر کردهاند ـ این اشتباه است ـ زیرا اگر هم یکی از دانش آموزان روی سختی و تکلف بهپاس حرمت آموزگار ـ که در کیش خرد و آئین عقل واجب است ـ آن کلمات ناهموار و زننده را فراگیرد و درست بنویسد، چون در گفت گوی روزانه بدانها نیازمند نمیشود و در کتب فصحا و بزرگان پیشین هم امثال آن لغات را کمتر میبیند، همینکه روزگار دانشآموزی او به انجام رسید یا از آن اتاق به اتاق دیگر رفت و در خدمت آموزگاران دیگر به اکتساب فضیلت پرداخت، همهی آن نوادر ا زیاد وی خواهد رفت و جز وحشت و نفرت از درس املا یادگاری از ایام گذشته نخواهد داشت. به خاطر دارم چند سال پیش در یکی از خیابانهای شهر میگذشتم یکی از دبستانیان پیش آمد و از بنده پرسید (توقل) به چه معنی است؟ تعجب کردم که این خردسال نوآموز این لغت غیر مأنوس اجنبی را که بادیهنشینان نجد و حجاز هم شاید استعمال نکنند، از کجا آموخته است. پرسیدم این کلمه را کجا خواندهاید؟ نوشتهای از کیف خود بیرون آورد. گرفتم و خواندم. عبارتی چند بیمزه دیدم که چون برگ خزان رسیده بیآب و رونق مانده و از دورترین لغتهای عربی که سالها پیش ادبا از استعمال آن در نظم و نثر چشم پوشیدهاند، ترکیب یافته بود و لفظ توقل را بدین طریق آورده بودند«مرد بلندهمت که رائد عزیمت در پیش دارد، به توقل قلل معالی نائل آید.» و معلوم شد این نوشته یکی از دروس املاست.
ارباب نظر و اهل بینش میدانند که آشنایی به تلفظ و املای اینگونه کلکات برای هیچیک ازن و عهدان دبستانها و دبیرستانها ضرورت ندارد بلکه مضر است و جز خراشیدن گوش و رنجه کردن زیاد در شنیدن و گفتن نتیجهای نمیدهد و هرگز فضلا و ادبای متخصص ـ تا چه رسد به دیگران ـ به امثال این کلمات حاجتمند نخواهند شد.
وقتی در دبیرستانها معمول شده بود که برای املا قطعاتی از تاریخ معجم و وصاف و نفثهٔالمصدور و نظایر آن انتخاب میکردند و بنده هم یکی از پیروان این طریقه بودم و از خبط و خطای خود بهکلی غفلت داشتم و به خیالم که کاری سودمند میکنم و از چند سال پیش به اینطرف ملتفت شدم که این رویه علاوه برنداشتن نفع، ضرر بسیار هم دارد. اینگونه لغتها قطع نظر از زنندگی دشوار تلفظ چون در محاوره به کار نمیرود، به خاطر هیچیک از دانش جویان نخواهد ماند و کوشش آموزندگان بیهوده خواهد بود و هرگاه یکی از محصلین سعی کند که هر چه در ایام تحصیل آموخته از یاد نبرد و هر وقت نوشتن و گفتن آن کلمات را در ضمن الفاظ نرم و خوشآهنگ زبان فارسی بگنجاند، گذشته از آن که شنودگان به چشم تعجب و حیرت در وی خواهند نگریست، مشتی لغات نازیبا را که نقاد روزگار به گوشهای افکنده و مانند زرناسره از رواج افکنده، رایج خواهد ساخت.
علاوه بر این دیدهشده که بسیاری از دانش آموزان دبستانها یا دبیرستانها در نوشتن الفاظ سادهی فارسی یا عربی متداول اشتباه میکنند. به نظر من سهلترین و مفیدترین راه برای املا و درست نوشتن آن است که آموزگاران گرانمایه و دل بستگان عظمت ایران و شیفتگان زبان پارسی، لغات متداول فارسی و عربی را که مورداحتیاج روزانهی هر ایرانی است ـ با رعایت مهم و اهم املا کنند تا بتوانند از نو ساختن الفاظی که دست فرسود حوادث گردیده و زبان امروزی ما بدان نیازمند نیست، خودداری کنند.
شعر استاد فروزانفر
فروزانفر شعر نیز میسرود و مجموعهی اشعار او به چاپ رسیده است. او از همان ایام جوانی شعر میگفت و قصاید غرای او زبانزد بود.
احمدعلی رجایی شعر فروزانفر را زائیدهی دو چیز میداند؛ یکی ذوق فطری و دوم لطایف اکتسابی.
دکتر شفیعی کدکنی شعر او در ردیف رشید یاسمی، فرخ، صو.رتگر و یغمایی و بل گامی فراتر ازآنها میداند اما دلیل عدم شهرت او به شاعری را، جنبهای تحقیقاتی و عدم حضور در مطبوعات و چاپ نکردن اشعار میداند. فروزانفر خود پیوسته از این عقبماندگی در شعر در شکوه بود.
اما دکتر زرینکوب معتقد بود او شاعری را در دون شأن خود میدید و از طرفی زندگی مخاطرهآمیز بهار وزندگی طفیلی گونهی ادیب پیشاوری او را از پیشه کردن شعر بازمیداشت و در حد یک تفنن به آن مینگریست.
دکتر حمیدی شعر او را در دو قسمت میداند اول اشعار دوران جوانی، بخش دوم مربوط به میانهسالی و پیری که سبک او در هر دو، خراسانی و قالب منتخب او قصیده است. قصاید او یادآور فخامت و اصالت شاعران بزرگ خراسان چون ناصرخسرو، منوچهری و فرخی سیستانی است. در میان معاصران شعر بهار و ادیب پیشاوری را میستود.
نمونهای از شعر اوست:
کتاب
اگر باز جویی خطا از صواب
نیابی یکی همنشین چون کتاب
یکی همنشین است پاکیزهدل
نه بدخواه مردم نه پیمان گسل
نخواهد ز گیتی مگر کام تو
نه هرگز به زشتی بر نام تو
ز کار جهانت دهد آگهی
بیاموزدت راه و رسم مهی
بود سوی آزادگی رهنمون
کند مرد را دید و دانش فزون
درون پر ز معنی زبان پر ز پند
نیارد زیان و نخواهد گزند
خردمند گوید که در دفتر است
ز هر کس هر آن چیز کاو بهتر است
که تا بازماند یکی یادگار
گزینان گیتی به هر روزگار
سخنهای نیکو گزین کردهاند
به دفتر درون پا گسترده ا ند
همی برخورد مردم از خوب و زشت
ز تخمی که دانای پیشین بکشت
به دانش گشاید زبان تو را
برافروزد این پاک جان تو را
روان دارد ز تیرگی به دور
کشاند ورا تا به اقلیم نور
که آلودگی را بدان راه نیست
در آن پرده جز جان آگاه نیست
بدو کشت دانش برآورده بر
وز او جان گویا بود مایه ور
سخن گر چو جان است او چون تن است
و گر جان چراغ است او روغن است
کتاب است آیینهی روزگار
که بین در او رازها بیشمار
کند آشکار آنچه باشد نهان
سخن گوید و بسته دارد زبان
گشاید به دانا همه از خویش
ز نادان نهان دار آواز خویش
دهد از سخن جان و دل را فروغ
همه راست گوید، نگوید دروغ
چنین همنشین گر به دست آوری
نشاید که بگذاری و بگذری
(۱۳۳۷)
آثار
آثار استاد فروزانفر عمدتاً چند حوزه قرار میگیرد.
۱- تاریخ ادبیات
۲- مولویپژوهی
۳- تصحیحات
سخن و سخنوران
این کتاب نخستین کار علمی فروزانفر (چاپ ۱۳۰۸ ـ تهران) است که به پیشنهاد کمیسیون معارف نگاشته شده است. در این کتاب اشعار قدما با توجه به موازین علم بلاغت نقد شده است و به گفتهی دکتر زرینکوب «نقد وی چیزی است بین نقد مورخ و نقد اهل بلاغت یا جمع هر دو.»
استاد با تبحر در اشعار و دواوین عرب تأثیرپذیری شاعران فارسیزبان را از این شاعران نشان داده است. همچنین با دقت و نقد اشعار قدما محیط احوال اجتماعی شاعران را توصیف کرده است. فروزانفر برای این کار هفت سال مشغول مطالعه دیوانها بوده است تا حال و روزگار شعر شاعران را از خلال اشعار دریابد. ویژگی کتاب نقد اشعار شاعران بزرگ بهدوراز لفاظی مای معمول تذکره نویسان است که میتوان بهخوبی به درجه و مقام و موقعیت هر شاعر دستیافت. پس از گذشت قریب هشتاد سال از تألیف کتاب هنوز مرجع عمدهای در مطالعات مربوط به تاریخ ادبیات به شمار میرود. دکتر ذبیحالله صفا اذعان میکند که در تألیف تاریخ ادببات ایران قسمتی از کار خود را مرهون کوششها و رنجهای استاد فروزانفر میداند. دکتر شفیعی کدکنی معتقد است این کتاب «هنوز هم بزرگترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است.»این کتاب با ترتیب تاریخی و ادوار شعر فارسی سیر تحولات زبان و شیوهی نظم را نشان میدهد که با نمونههایی از شعر شاعران وزندگی آنان همراه شده است و شاعرانی در این اثر معرفیشدهاند که درجهی یک هستند.
در انتخاب اشعار درجه سهولت و روانی، جنبههای اخلاقی، محسنات لفظی و زیباشناسی و لطافت آنها مدنظر بوده است. دیباچهی کتاب نیز به لحاظ نقد کار تذکره نویسان در نوشتن شرح شاعران قابلتوجه است. او در مواجهه یا تناقضهای تاریخی و دوگانهی دو کتاب احادیث و مأخذ قصص اکنون بهعنوان دو مآخذ مهم در مطالعات مربوط به مولویشناسی به شمار میرود و علاوه بر آن خود باعث توسعهی یک رشته مطالعات مأخذشناسی بات کیه بر روش و ابتکار فروزانفر در سایر متون ادبی گردید.
شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری (تهران ـ ۱۳۴۰)
کتاب با یک مقدمه مشتمل بر احوال و آثار و طریقهی تصوف عطار و ارتباط او با مولانا و… شروع میشود و آنگاه سه اثر عطار (الهینامه، منطقالطیر، مصیبتنامه) تحلیل میشود.
بیشک این کتاب در جهت شناخت عطار و آثار او به یک منبع اساسی است. ذوق و تحقیق به مدد هم اثری جاودان آفریده است که خواننده با خواندن آن بهنوعی بینش دست مییابد.
استاد ضمن بررسی آثار عطار بهگونهای لطیف پیوند میان حکایات و ارتباط آنها و هدف عطار را نقل و بیان میکند؛ چنانکه گویی خواننده با اثری یکپارچه و مدون روبهرو است. این بررسی بدون هیچگونه جانبداری نقاط قوت و ضعف را بهخوبی نموده است.
فروزان فر با توجه به عمق مطالعات و گسترهی دانایی خود چنان به تحلیل و بررسی آثار عطار و مقایسه با آثار دیگران میپردازد که تحسینبرانگیز است.
زندهی بیدار (تهران ـ ۱۳۳۴)
این کتاب که توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر و در سال ۱۳۴۳ توسط ابنسینا تجدید چاپ گردید، ترجمهای از حی بن یقظان اثر این طفیل اندلسی است که چاپ دوم آن در سال ۱۳۴۳ به انضمام رسالهای غربهٔالغریبه ی سهروردی است.
مجموعهی مقالات (تهران ـ ۱۳۵۱)
فروزانفر مقالهنویسی را با نقد بر حواشی قزوینی بر چهارمقاله آغاز کرد و زود انصراف داد. تعداد مقالات او در این مجموعه ۳۳ مقاله است که به نسبت عمر علمی و دانش او بسیار کم است. به اعتقاد دکتر زرینکوب او مقالهنویسی را از مقوله روزنامهنویسی تلقی میکرد و آن را مناسب شأن خود نمیدانست.» مقالات او گرچه معدود اما پرمایه و سرشار از نکته و معنی و خالی از حشو و در کمال ایجاز با نثری فاخر و دقیق نگاشته شده است. از میان مقالات او «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام» یکی از بهترین مقالات درزمینهٔ پژوهشهای تاریخی و ادبی است.جدای از موضوع بکر مقاله، به لحاظ روش اهمیت کار در آن است که روش تحقیق خود را گامبهگام تا رسیدن به مقصود توضیح داده است.
مناقب (تهران ـ ۱۳۴۷)
نوشتهی اوحدالدین حامد بن ابی الفخر کرمانی (۶۳۵) عارف قرن هفتم که اهل بغداد از مجالس او بهرهمند میشدند. این کتاب مناقب و سیره و گفتار و کردار اوست که در سال ۱۳۴۷ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شد. این تصحیح مشتمل بر مقدمهای مفصل در شرححال اوحدالدین است کتاب بر اساس تنها نسخه موجود تصحیحشده است. فهرستهای متعدد کار مراجعه به کتاب را آسان میکند.
تحقیق در زندگانی جلالالدین بلخی (تهران ـ ۱۳۱۵ ـ زوار پنجم (۱۳۴۶)
این کتاب رسالهی او برای دریافت درجهی علمی و احراز رتبهی استادی تدریس در دانشکدهی ادبیات بود کتاب شامل ده فصل است(آغاز عمر/ایام تحصیل/ انقلاب و آشفتگی/ ترتیب و ارشاد /پایان زندگی/ معاصران/امرا/صورت و سیرت مولانا/ آثار/ خاندان مولانا / این کتاب جزو اولین آثار تحقیقی مربوط به روزگار ماست .
کلیات شمس (ده جلد، دانشگاه تهران ۴۷- ۱۳۳۶ امیرکبیر ۱۳۳۶)
این کتاب عظیم که با همکاری دکتر امیرحسین یزدگردی و حسین کریمیان انجام پذیرفت، مشتمل است بر دیوان اشعار مولانا (غزلیات، قصاید، مقطعات فارسی و عربی، ترجیعات، ملمعات) که بر اساس دوازده نسخه و بر اساس حروف قافیه و بحور عروضی تنظیمشده است. مشوق او در این تصحیح ادیب پیشاوری، علامه قزوینی و محمد فروغی بودند.در تصحیح همین اثر در سال ۱۳۳۵ بود که استاد بر اثر مقابله و استنساخ و مطالعه نسخ به بیماری چشم مبتلا گردید.
معارف بهاءالدین (تهران ۱۳۳۳)
این کتاب از مهمترین آثار صوفیان است که سلطان العلما بهاءالدین، حسن خطیبی بلخی آن را در اوایل قرن هفتم نگاشته است. این کتاب تنها اثر بازمانده از اوست؛ شامل مجالس و مواعظ وی که دربرگیرندهی حقایق عرفانی و تفاسیر و تأویلات قرآنی به زبانی شیرین و شیوا است. کتاب در دو مجلد است که استاد با کمک چهار نسخهی معتبر به تصحیح آن پرداخت و در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸ در وزارت فرهنگ برای نخستین بار چاپ شد.
معارف (۱۳۴۰ ـ تهران)
نوشتهی برهانالدین محقق ترمذی از صوفیهی قرن هفتم، این کتاب مجموعهی تقریرات اوست که در مجالس بیان کرده است و به شیوهای عرفانی جمعآوری و نگاشته شده است. نثر کتاب ساده است.
فیه ما فیه (تهران ۱۳۳۰ ـ تهران امیرکبیر ۶۲)
اثر جلالالدین محمد بلخی است که شامل مجموعهی ملفوظات و تقریرات اوست و به همت یکی از مریدان یا فرزندش بهاءالدین معروف به سلطان ولد پس از مرگ مولانا فراهم آمده است. استاد این کتاب بر اساس هشت نسخهی چاپی و خطی مقابله و تصحیح کرده است. مقدمهی مفصل و حواشی و تعلیقات ارزنده و راه گشا و دقیق استاد بر متن به انضمام فهرستهای گوناگون فایدهی کتاب را دوچندان کرده است.
ترجمهی رسالهی قشیریه(تهران ۱۳۴۵ـ مؤسسهی مطالعات ۱۳۷۴)
این کتاب ترجمهی رسالهی قشریه، نوشتهی ابوالقاسم ابن هوازن قشیری(۳۷۶ ـ ۴۶۵) است که در ذکر مبانی تصوف به عربی نگاشته شد. چندین ترجمه از این کتاب بهعملآمده لیکن بهترین آن ترجمهی ابوالفتح نیشابوری است که در پنجاهوپنج باب انجامگرفته و در نیمهی دوم قرن ششم کتاب شده است. هنگام تصحیح که بر مبنای نسخههای معتبر انجامگرفته است ـ جایجای با متن عربی منطبق و مطابقه شده است. این اثر نیز همچون دیگر تصحیحت استاد مزین به مقدمهی مفصل و مبسوط و فهرستهای متعدد است.
۱- دستور زبان فارسی برای دبیرستانها. تهران، علیاکبر علمی، ۱۳۲۸- ۱۳۲۹ – ۲ جلد به همراه چهار تن دیگر.
۲- فارسی برای دورههای متوسطه، چاپ تهران، شرکت طبع کتاب به همراه چهار تن از دانشمندان.
۳- منتخبات ادبیات تهران شرکت طبع کتاب ۱۳۱۳، در ۳۲۸ صفحه .
۴- منتخبات شاهنامه، تهران جیبی، ۱۳۰۶، ۷۲ صفحه.
۵- دیوان اشرفی غزنوی ملقب به اشرف به تصحیح محمدتقی مدرس رضوی و با اصلاحات وی.
۶- تصحیح مصباح الارواح اثر شمسالدین کرمانی (حیات ۶۱۸). این اثر که گمان میرفت از آن اوحدالدین کرمانی باشد، توسط استاد تصحیح و در مراحل بعدی به دست آمدن چند نسخهی دیگر مقابله و تنقیح گردید و با مقدمهی ایرج افشار در سال ۱۳۴۹ ذیل انتشارات دانشگاه تهران و یکبار دیگر در ذیل گنجینهی متون ایرانی ش ۷ چاپ شد.
۷-فرهنگنامهی تازی به فارسی، جلد اول (الف ـ د) که در ۳۶۶ صفحه در سال ۱۳۱۹ ذیل انتشارات فرهنگستان ایران چاپ شد.
آثار چاپنشده:
۸-ترجمهی قرآن کریم: نسخهی کامل ترجمهی قرآن در وزارت فرهنگ و هنر موجود است. دکتر شفیعی کدکنی که آن را دیده، معتقد است ترجمه وی درستترین و دقیقترین و روانترین ترجمه به زبان فارسی است.
۹- تصحیح مقالات بهاءالدین نقشبند. او معتقد بود باید دربارهی نقشبندیه تفحص دقیقی کرد.
۱۰- تاریخ ادبیات ایران.
۱۱- تقریرات.
۱۲- مجموعهی کامل اشعار.
خاطرهی خواندنی از استاد
عصر یک روز پاییزی است با هوای مَلَس و آفتاب لذتبخش و آسمان فیروزهای و صاف و شفاف. جوان با چهرهای آبلهگون و باریش تازه دمیده، پرسان نشانی مدرسهی نواب را میگیرد. دو ماهی میشود که از بشرویه به مشهد آمده است. نشانی را پیدا میکند حجره استاد رو به شمال و مشرف به حیاط مدرسه است. از پلهها بالا میرود با خود میاندیشد استاد چگونه آدمی است؟ درخواستش را چگونه بگوید؟ آیا میپذیرید؟ چیزهای زیادی از او شنیده است. نمیداند آیا راستی این اتاق محقر سرای استاد بزرگ است؟ آهسته در را میکوبد. صدایی او را به درون دعوت میکند. شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری، استاد مسلم ادب عرب کنار پنجره نشسته است.
شیخ جوانی که عمامهی کوچکی مولوی وار بر سر دارد، در طرف دیگر به ادب و بر دو زانو سخنان استاد را یادداشت میکند.
ادیب بیتی از شعر عرب را به فارسی ترجمه و شرح میکند. جوان بشرویهای با اشاره ادیب مینشیند. باشرم روستایی اش هنوز سربهزیر دارد. استاد میپرسد«کیستی جوان؟» بلافاصله با صدای خفیف دورگه میگوید: «شیخ عبدالجلیل بشرویهای.» شیخ جوان چای استاد را میریزد و سیگار دستپیچ را از جعبهی مخصوص به او تعارف میکند.عبدالجلیل ادامه میدهد: «بندهی حقیر ذکر محامد و فضایل شمارا شنیده و با یک جهان اشتیاق از بشرویه برای کسب فیض از خرمن دانش و بصیرت حضرتعالی شرفیاب حضور مبارکتان شدهام تا مغنی و مطول بخوانم.» استاد سوابق تحصیلی او را میپرسد . صحبتهای دیگر؛ قرار میشود از فردا با همان شیخ جوان هم مباحثه شود. عبدالجلیل یک خواهش دیگر هم دارد: «استاد اجازه بفرمایید از فردا خدمت حجره با من باشد.» ادیب میپذیرد .
صبح فردا، تاریک و روشن، با شوق و شعف حجره را آبوجارو میکند و دو سیر گوشت بار میگذارد. سماور حلبی را آتش میکند تا هنگام دم کشیدن چای، استاد را بیدار کند و یک چای مایهدار به او بدهد تا حالش جا بیاید و درس را شروع کند.
ارسال دیدگاه