وقتی اولین رمان نویسندهای منتشر میشود که پیشتر برای نخستین مجموعهداستانش جایزهی بهترین مجموعهی داستان اول بنیاد گلشیری را از آن خود کرده و برندهی کتاب سال گام اول وزارت ارشاد شده و همچنین در جوایز منتقدین مطبوعات و مهرگان نامزد نهایی بوده، انتظار داری اولین تجربهی وی در رماننویسی، برای توی خواننده نیز تجربهای دلنشین باشد. مدتی پیش جایی از نویسندهی محبوبت خواندهای که «نوشتن اگر خود زندگی نباشد، آینهی تمامنمای زندگیست.» پس برای کشف و درک زندگیای تازه، کتاب را دست میگیری. به خصوص که در پشت جلد رمان هم میخوانی که با رمانی سیاسی و تاریخی روبهرو هستی. با رمانی که بر بستر اسطوره و معما نوشته شده و این همان چیزی است که کمتر در ادبیات داستانی این سالهای سرزمینت سراغ داری. در پشت جلد کتاب آمده: «لکنت رمانی سیاسی ـ تاریخی بر بستر اسطوره، معما و بر اساس حوادثی مستند است. محور کتاب، ماجرای درگیری نویسنده با زندگی جاسوسی از فعالان سیاسی آذربایجان در دههی بیست است. پای نویسنده در پی حوادثی پیچیده به افغانستان و قلب نیروهای نظامی آمریکا و ناتو کشیده میشود. رمزگشایی وجه بارز این اثر است.» امیرحسین یزدانبد نیز جایی در توضیح اثرش گفته که رمان را برای مخاطب هوشیار نوشته. اینها همه و همه دلیلی میشوند بر شعلهور شدن عطشت به خواندن.
کتاب دربارهی نویسندهای است که پیشتر داستانی را منتشر کرده و حالا اعتراف میکند آن داستان را او ننوشته. لکنت اینگونه آغاز میشود: «اعتراف میکنم "جنوار" را من ننوشتهام.» درواقع پس از انتشار داستان «جنوار» است که تماسی از شمارهای ناشناس با نویسنده گرفته میشود. مکالمهای بسیار کوتاه شکل میگیرد که کلیدیترین بخش مکالمه شاید اینجاست که مرد ناشناس پشت خط نویسنده را مورد خطاب قرار میدهد که «داستان رو تو ننوشتی شازده» و «داستان داره تو رو مینویسه»، درست بعد از این مکالمه است که داستان شکل میگیرد یا آنطور که نویسنده مینویسد، داستان صدایش میزند. بعد از این مکالمه و سؤالات بیجوابی که در ذهن نویسنده شکل میگیرد، وی برای رمزگشایی از این سؤالات بیپاسخ مدام درگیر ماجراهایی پیچیده میشود که نهایتاً او را تا افغانستان و تا پایگاه نظامی نیروهای آمریکایی و ناتو میکشانند.
داستان «جنوار» که در رمان «لکنت» به آن اشاره میشود و در قسمت ضمایم و صفحات پایانی کتاب عیناً نقل میشود، داستانی است از مجموعهداستان «پرترهی مرد ناتمام» امیرحسین یزدانبد، اولین اثر وی که پیشتر توسط نشر چشمه منتشر شده. اثری که مورد تحسین واقع شده و برای نویسنده عناوین مختلفی کسب کرده. «جنوار» داستان خانزادهای است به نام «دکتر آیدین عنایتالسلطنه» که همزمان با حوادث فرقهی دموکرات آذربایجان در دههی 1320 کشته میشود. وی به بهانهی شناسایی و شکار جانوری شگفتانگیز از انگلیس به ایران فراخوانده میشود و دست آخر هم ترور میشود. پروندهی قتل هم از سوی دربار مختومه اعلام میگردد. دفترچهی خاطرات او بهانهای است برای بازگشت به گذشته. دفترچهای که خطاب به همسرش دایان نوشته شده. مرور این دفترچه و کشف جنبههای پنهان آن، پرده از واقعیتهایی برمیدارد که نویسنده را با ابعاد جدیدی از زندگی آیدین و پدرش عنایتالله خان آشنا میکند و به این وسیله پلی میشود برای مرور قیام پیشهوری و در خلال آن بررسی نقش بیگانگان به خصوص اتحاد جماهیر شوروی و تلاشش برای جدا کردن آذربایجان از خاک ایران. بعد بخشهایی از همین دفترچه تکههای پازلی میشوند که قرار گرفتنشان در کنار یکدیگر امکانی میشود برای مرور آنچه بر خانوادهی عنایتالسلطنه از دیروز تا امروز گذشته، بستری برای خلق رمان لکنت. امکانی برای در هم تنیدن اسطوره، تاریخ و معما. داستان رستم و سهراب هم سایهی سنگینی در بخشهای مختلف این رمان و بر زندگی این خاندان دارد. نامهای که برای بخشهای مختلف رمان نیز انتخاب شده گواه است بر همین مدعا: «زالنامه»، «رستمنامه» و بالاخره «سهرابنامه». این سایهی سنگین اسطوره همان تجربهی دلنشینی است که پیشتر با خواندن آثار نویسندگان برجستهای چون عباس معروفی و یا محمد محمدعلی تجربه کردهای ولی آنچه لکنت را برایت متمایز میکند، در هم تنیدن این اسطوره است با معما، جایی که حتی رمان به داستانهای جاسوسی پهلو میزند. در واقع لکنت فضایی معماگونه دارد که با الگوهایی اسطورهای بیان شده. همین تجربه است که وقتی با تاریخ و تخیل و عشق در میآمیزد، برای توی خواننده در انتها و پس از زمانی که صرف کردهای احساسی خوشایند باقی میگذارد. احساسی خوشایند از تلاش برای باز شدن پنجرههایی جدید در ادبیات داستانی سرزمینت. تلاشی که میدانی قابل تقدیر است.
ارسال دیدگاه