«مانند صاعقهای در هوای روشن و آسمان صاف، کتاب «ارباب حلقهها» در سال ۱۹۵۴ منتشر شد و دنیای ادبیات و داستانپردازی را برای همیشه تغییر داد.» این جملهای بود که سی. اس. لوییس در وصف «ارباب حلقهها» و خلقت تالکین به کار برد. لوییس، از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم و مؤلف مجموعه «نارنیا»، از همان روزهای ابتدایی نبوغ تالکین را درک کرده بود و میدانست که دنیای ادبیات و هنر قرار است به دو بخش تقسیم شود: قبل و بعد از انتشار ارباب حلقهها. بیش از ۵۰ سال از عرضه این کتاب فانتزی و اساطیری میگذرد. ارباب حلقهها هماکنون با رکورد ۱۵۰ میلیون نسخه به عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ شناخته میشود و فیلمها و آثار هنری اقتباس شده از آن هربار بازار جهانی را به تسخیر خود در میآورند.
علیرغم عظمت این اثر ادبی، عده کمی با شروع متواضعانه و داستان عجیب و پر پیچ و خم خلقت آن آشنا هستند. در بزرگداشت هفته تالکین، به زندگی یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان و شاهکار جاودانه او یعنی «ارباب حلقهها» میپردازیم.
سایهی مرگ بر یک زندگی تراژیک
جان رونالد روئل تالکین در سال ۱۸۹۲ در آفریقای جنوبی بدنیا آمد. پدرش آرتور روئل تالکین - مدیر بانک - و مادرش میبل سافیلد بود. این زوج زمانی انگلستان را ترک کردند که آرتور به شعبه شهر بلومفونتن در آفریقای جنوبی اعزام شد. وقتی جان رونالد سه ساله بود، به همراه مادر و برادر کوچکترش به انگلستان سفر کرد تا با دیگر اعضای خانواده دیدار کند. آرتور روئل تالکین قبل از اینکه بتواند به خانوادهاش بپیوندد در سال آینده به علت تب روماتیسمی فوت شد و اینگونه بود که جان رونالد پدر خود را در ۴ سالگی از دست داد.
میبل، تالکین و برادرش هیلاری را به خانه پدر و مادرش برد و در سالهای بعد از آن محل زندگی جان رونالد چندین بار عوض شد. میبل خود به فرزندانش علم میآموخت و در میان آن دو جان رونالد علاقه و استعداد خاصی به یادگیری نشان داد. در سال ۱۹۰۴ میبل جان خود را به بیماری دیابت حاد باخت و تالکینِ ۱۲ ساله مادر خود را از دست داد و بدون سرپرست ماند. مسئولیت بزرگ کردن تالکین و برادرش به پدر فرانسیس سپرده شد که از کشیشهای جامعهی کاتولیک منطقه برمینگام در انگلستان بود.
تالکین طی سالهای آینده زندگی خود به مدرسه پادشاه ادوارد رفت و در آنجا با سه دوست صمیمی خود یعنی راب، جافری و کریستوفر آشنا شد. او همچنین به مطالعهی زبانهای آنگلوساکسون و لاتین علاقه نشان داد و خود را مشغول یاد گرفتن آنها کرد. شاید از مهمترین اتفاقات این دوره از زندگی تالکین ملاقات او با ادیث ماری برت در سن ۱۶ سالگی بود. ادیث هم مانند تالکین پدر و مادر خود را از دست داده بود. این دو دائماً با یکدیگر ملاقات میکردند و به نظر میرسید که شیفتهی یکدیگر شده باشند. وقتی پدر فرانسیس دید که تالکین در عملکردش به عنوان یک دانشآموز دچار ضعف شده او را از ملاقات با ادیث تا سن ۲۱ سالگی منع کرد. تالکین با توجه به احترامی که به پدر فرانسیس داشت، از دستور او اطاعت کرد. تالکین به دانشکدهی اکستر در آکسفورد ملحق شد و به مطالعه دانش مربوط به زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. تالکین از همان ابتدا شخصیت بسیار لجبازی داشت و دقیقاً تا شب تولد ۲۱ سالگیاش صبر کرد و درنهایت نامهای به ادیث نوشت و از او درخواست ازدواج کرد. ادیث هم که در تمام آن سالها به تالکین وفادار مانده بود و همچنان به او عشق و علاقه داشت، درخواست او را پذیرفت.
یک سال پس از نامزدی ادیث و تالکین، جنگ جهانی اول دنیا را در تباهی غرق کرد. جوانان همه برای عضویت در ارتش و جنگیدن در خط مقدم صف کشیدند اما تالکین در ابتدا نسبت به این امر بیمیلی و اکراه نشان داد. جو حاکم بر فرهنگ آن زمان به گونهای بود که اگر جوانی از جنگیدن امتناع میورزید، باید لکهی ننگ آن را تا آخر زندگی با خود تحمل میکرد. تالکین علیرغم این فشارها همچنان بر تصمیم خود پافشاری کرد و تا ۱۹۱۵ که فارغالتحصیل شود نسبت به جنگ بیاعتنا بود. او درنهایت به گردانی در لنکشیر پیوست و به مدت ۷ ماه در میان سربازان تمرینهای نظامی را سپری کرد. تالکین و ادیث در سال ۱۹۱۶ ازدواج کردند، اما طولی نکشید که با رسیدن نامهای، تالکین به خط مقدم در جبههی فرانسه اعزام شد. تالکین و ادیث شب قبل از اعزام تالکین را با هم سپری کردند. او بعدها در نامهای گفت که جدا شدن از ادیث در آن شب حس «مرگ» را داشت، چرا که میگفتند در آتش جنگ هر لحظه دهها سرباز وظیفه کشته میشدند.
نبرد سام، از مرگبارترین جبهههای جنگ جهانی اول
در سنگرها و گودالهای نبرد سام تالکین یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین برهههای زندگی خود را سپری کرد. او در میان تاریکی و خشم فراگیری که در اطراف خود وجود داشت، برای اولینبار دست به خلق داستانی زد که بعدها با نام «سقوط گوندولین» مطرح شد و به ماجرای شهری پنهان میپرداخت که در برابر تهاجم نیروهای تاریکی سقوط میکند. تالکین عزیزترین و صمیمیترین دوستان خود را – از جمله راب گیلسون و جفری اسمیت – در شعلههای جنگ جهانی اول از دست داد. او به دلیل بیماری و تب حاد به انگلستان بازگردانده شد و طولی نکشید که تمام گردان او در جنگ جهانی از بین رفتند. اگر تالکین دچار بیماری نمیشد و بیشتر در جنگ میماند، او هم مانند همهی افراد گردانش در نبردهای پیشرو کشته میشد.
جان رونالد روئل در زندگی خود خیلی زود با مفهوم «مرگ» آشنا شد. سایهی مرگ از کودکی تالکین را دنبال کرد و به او طعم زندگی و زنده بودنِ تراژیک را آموخت؛ اما وقتی زمان آن فرا رسید، مرگ زندگی این زبانشناس انگلیسی را به او بخشید تا فرصتی پیدا کند و وظیفهی خود را انجام دهد و باری را که بر روی دوش خود حمل میکند برای جهان و تاریخ نمایان سازد.
از خلقت آردا تا انتشار «هابیت»
اولین شغل تالکین مربوط به حوزهی فرهنگ لغت در دانشگاه آکسفورد بود. او پس از مدتی مشغول تدریس زبانشناسی شد و ترجمههایی از آثار اساطیری قدیمی مانند «بیوولف» ارائه داد. در دههی ۳۰ مجمع Inklings با موضوع پرداختن به ادبیات و به اشتراک گذاشتن نوشتههای اعضای آن شکل گرفت. در این برهه بود که تالکین با سی. اس. لوییس آشنا شد و طولی نکشید که این دو به رابطهی صمیمانه و نزدیکی با یکدیگر دست یافتند. شاید بتوان گفت که از آن موقع به بعد، سی. اس. لوییس بهترین دوست تالکین به حساب میآمد.
جان تالکین که از ابتدای زندگی خود به عنوان یک کاتولیک متعهد و معتقد بزرگ شده بود، علاقه خاصی به افسانههای کهن داشت. از نگاه او پرداختن به این گونه افسانهها نه تنها فرار از دنیای واقعی نیست، بلکه تلاشی در تبیین حقیقتهای آفرینش دنیا و زندگی انسان است. تالکین از همان زمان جنگ جهانی اول در فکر خلق دنیایی خیالی و موازی با دنیای واقعی بود که در آن به حقایق خلقت دنیا و تاریخچهی پنهان و فراموششده آن پرداخته میشد. در نگاه او، یکی از تأسفآورترین ویژگیهای تاریخ ادبیات انگلستان این بود که آنها حتی یک رشتهی افسانهی اساطیری از خود نداشتند و همهی آثار ادبی موجود را از فرهنگهای دیگر قرض گرفته بودند. تالکین ماجرای خلقت دنیای خود یعنی «آردا» را که از زمان تولد «سقوط گوندولین» در ذهن او آغاز گشته بود به جلو برد اما فضایی برای ارائهی آن نداشت.
شهر «گوندولین» از اولین الهامات تالکین برای خلق آردا
از نظر تالکین، در دنیایی که پا به عرصهی مدرنیته گذاشته بود و چرخ صنعت ارزشهای نمادینِ دنیای قبل از جنگ جهانی را در خود خفه کرده بود، مردم مرز میان روشنی و تاریکی را فراموش کرده بودند و قدرت تشخیص و تمایز قرار دادن میان درست و غلط را نداشتند. تالکین در رویارویی با این دنیای جدید، دست به خلق ماجرایی زد که باری دیگر همه آن مفاهیم کهن را در خود جای داده بود. او در یکی از نامههایش میگوید که ترس همیشگی او بیتوجهی و به فراموشی سپرده شدن آثاری بوده که قصد عرضهی آن را داشته است. باید گفت که در دنیای بعد از جنگ جهانی اول و فضای آکادمیک حاکم بر آن، این ترس کاملاً بهجا و منطقی بود و همین باعث شد که پرداختن به رشتهی افسانهی خلقت «آردا» و به دنبال آن، «سرزمین میانه» به تعویق بیفتد.
روزی در دانشگاه تالکین مشغول تصحیح ورقههای امتحانی بود که ناگهان جملهای به ذهن او رسید و در همان لحظه آن را یادداشت کرد: در سوراخی داخل زمین، هابیتی زندگی میکرد. در آن لحظه او نمیدانست که یک هابیت دقیقاً چگونه موجودی است. داستان هابیتی به نام بیلبو بگینز که با گندالفِ جادوگر و دوارفهای همراه او به سراغ ماجراجویی و شکار گنج اژدها میرود، در ابتدا زاده قصههایی بود که تالکین برای فرزندانش به هنگام شب تعریف میکرد.
در نهایت «هابیت» در سال ۱۹۳۷ منتشر شد و بعد از مدتی به موفقیت و محبوبیت قابلتوجهی دست یافت. ناشر هابیت یعنی «الن و آنوین» از تالکین خواست تا دنبالهای برای ماجراهای بیلبو بگینز بنویسد اما تالکین اصرار داشت تا توجه آنها را به سمت افسانه خود یعنی «سیلماریلیون» جلب کند. آنها با انتشار سیلماریلیون موافقت نکردند، پس تالکین به سراغ نوشتن آن دنباله یعنی «ارباب حلقهها» رفت؛ اثری که قرار بود برای همیشه عرصه ادبیات را دچار تغییر و تحول کند.
حلقهی یگانه، تجلی شیطان واقعی در دنیای سرزمین میانه
نگارش ارباب حلقهها بیش از ۱۰ سال طول کشید. تالکین در خلق این داستان، علیرغم تصور عدهی زیادی، هیچ برنامهای نداشت و آرام آرام آجرهای سازهی خود را روی هم چید و به جلو حرکت کرد. او همچنین بسیار کمالگرا بود و بارها به عقب برگشت تا روایت و متن خود را اصلاح کند. در تمام سالهای طولانیِ نگارش ارباب حلقهها، سی. اس. لوییس با قدرت از تالکین و کارش حمایت میکرد و میدانست که ارباب حلقهها به پدیدهای بزرگ تبدیل خواهد شد. وقتی اولین پیشنویس ارباب حلقهها برای بررسی به انتشارات فرستاده شد، الن و آنوین با پدیدهای مواجه شدند که هرگز انتظار آن را نداشتند.
ارباب حلقهها هیچ شباهتی به هابیت نداشت و در حالی که هابیت به عنوان یک کتاب داستان برای کودکان نوشته شده بود، ارباب حلقهها داستانی با لحنی جدی و نثری سنگین بود. تالکین در طول آن ۱۲ سالی که مشغول نوشتن ارباب حلقهها و ضمائم آن بود، به تمام موضوعاتی که در ذهن خود داشت پرداخت و در روایت داستانی منسجم، تمام حقیقتهای ذهنی خود را از این جهان به مخاطبانش ارائه کرد.
ارباب حلقهها نهایتاً به عنوان یک سهگانه با نامهای «یاران حلقه»، «دو برج» و «بازگشت پادشاه» در سال ۱۹۵۵ منتشر شد. در آن زمان تالکین ۶۳ سال سن داشت. بعد از مدت کمی، کتابهای ارباب حلقهها در سراسر جهان و بهخصوص آمریکا به محبوبیت رسید. کمپینهایی برای حمایت از شخصیتهای ارباب حلقهها بهوجود آمد و جوامع طرفداری بسیاری در شهرهای مختلف شکل گرفت. تالکین بالاخره حرف خود را در قبال ماجراهای فانتزی و اساطیری ثابت کرد و به هدف خود رسید.
شاید وقتی سخن از ارباب حلقهها به زبان بیاید به یاد مفاهیمی چون عشق و فداکاری و شهامت و دوستی و محبت و ترس و بخشش و نفرت و غم و فقدان و شادی و حسرت و روشنی و تاریکی و نبرد ابدی خیر و شر بیفتید، اما وقتی از تالکین پرسیدند که «ارباب حلقهها» در مورد چیست، در پاسخ گفت که با دقت میتوانیم بفهمیم در ریشه، این داستان دربارهی «مرگ» است.
با این که تالکین از تشبیههای ساده و مضحکِ داستانش به وقایع مهم آن زمان (از جمله جنبش نازیسم، خیزش هیتلر و اختراع بمب اتم) نفرت داشت، اما «ارباب حلقهها» را به گونهای نوشت که حقایق اساطیری جهان را در خود جا دهد و آن را برای مخاطبانش در همهی زمانها طنینانداز کند. عدهای از محققان تالکین بر این باورند که او تا حدی به جهان منفی نگاه میکرد و مسیر حرکت آن را به سمت تاریکی میدید، اما از طرفی ایمان داشت که روزی از راه خواهد رسید که ورق برگردد و روشنی بر تاریکی غلبه کند. او میدانست که هیچکس نمیتواند از آینده خبر داشته باشد، برای همین «ناامیدی» نه تنها یک اشتباه نیست، بلکه یک گناه بزرگ است، چرا که در صورت ناامید بودن، ما به خود این باور را میدهیم که از آینده باخبر هستیم و این در حالیست که هیچکس در چنین موقعیتی قرار ندارد.
داستان ارباب حلقهها سراسر نبرد تاریکی و روشنی را به نمایش میگذارد، اما هرگز به آن نگاه سطحی ندارد. امیدوار بودن و جنگیدن، علیرغم تاریکیِ فراگیر، یکی از بزرگترین مفاهیمی است که در این حماسهی عظیمِ ژانر فانتزی پژواک پیدا میکند. تالکین همچنین میدانست که هرگز نباید دست به خلق «شیطان» تکبعدی و سطحی بزند. از نظر تالکین، شیطان زمانی بهوجود میآید که انسان آزادی خود را به قدرتی میبازد که تنها میخواهد روح را به بردگی بکشد. در فلسفهی تالکینی، شیطان دارای دو بعد است؛ بُعد بیرونی و بعد درونی. حلقهی قدرت، تجلی شیطانی است که با وسوسهی از بیرون انسان را به سمت تاریکی میکشاند. انسان، خود نیز این شیطان را در وجود دارد و تصمیم میگیرد که به آن بها دهد یا آن را در تاریکیها رها کند. تالکین فساد انسان را در قدرت بیحدومرز میدید و برای همین همیشه از مدرنیته و گسترش تکنولوژی نفرت داشت، چرا که بر خلاف رویکرد انسان قرن بیستم، تالکین طبیعت را مکانی برای رشد و تعالی میدانست و نه منبعی برای بهرهوری بیحساب و کتاب انسان.
خواندن ارباب حلقهها در حین این که به انسان میآموزد که هرگز نباید تحت هیچ شرایطی ناامید شود و در تاریکترین لحظات هم به دنبال روزنهی نور و روشنی و امید باشد، پر از مفاهیمی است که هستی را از پایینترین و سادهترین درجات تا پیچیدهترین مسائل تبیین میکند و به دنبال کشف و درک ذهنیتِ آدمی نسبت به زندگی دست به خلق حماسهی اساطیری خود میزند. در نهایت همه ماجراهای تالکینی و سرنوشت تمام شخصیتهایی که در این کتابها میبینید، به یک واقعه بازمیگردد - «مرگ» - که مهمترین و بزرگترین لحظه زندگی همه انسانهاست. از هجرت الفها به سرزمینهای ابدی والینور تا فانی بودن انسانها و زوال عصرهای دنیا، مرگ در سراسر دنیای سرزمین میانه انعکاس یافته است.
سالهای پایانی زندگی و بازگشت مرگ
تالکین بعد از مدتی خود را بازنشسته کرد و با این که در ابتدا نسبت به محبوبیت جهانی ارباب حلقهها خوشنود بود، دوست نداشت که به یک بت یا نماد برای کالتهای مختلف تبدیل شود. در نهایت تالکین و ادیث برای زندگی به بورنموث رفتند. در سال ۱۹۶۳ سی. اس. لوییس، بهترین دوست تالکین و کسی که او را از همه بیشتر درک میکرد، درگذشت و این ضربه بسیار مهلکی برای تالکین بود. او که تا قبل از این طعم تلخ مرگ اطرافیانش را چشیده بود، بار دیگر بهترین دوست خود را از دست داد.
اما شاید بزرگترین غم زندگی برای تالکین زمانی بود که ادیث هم فوت شد. او در ۲۹ نوامبر سال ۱۹۷۱ در گذشت و این آخرین ضربهی «مرگ» به جان رونالد روئل تالکین بود. ادیث برای تالکین مانند لوتین برای برن بود. تالکین در خلق داستان عاشقانهی سیلماریلیون و در ادامه ارباب حلقهها که شعلهی عشق آراگورنِ فانی و آرون اوندامیل را – که در چهرهی او لوتین تینوویل دوباره متولد شده بود – به تصویر میکشید، از رابطهی خود با همسرش ادیث بسیار الهام گرفته بود. آنهایی که به زندگی این دو نزدیک بودند از عشق بیحدومرزشان نسبت به یکدیگر خبر داشتند. تالکین برروی قبر ادیث، نام «لوتین» را حک کرد.
تالکین پس از مرگ ادیث به آکسفورد بازگشت. سیمون تالکین، نوهی او که ۱۲ سال سن داشت، مدام به پدربزرگش سر میزد و این دو بعد از ظهرها را با هم میگذراندند. سیمون میگوید که این ملاقاتها برای او بسیار شیرین بود، اما گاهی غم را در چهرهی پدربزرگش میدید. حتی تالکین یک بار به او گفت که چقدر برای ادیث دلتنگ است. شاید تالکین، بعد از ۵۰ سال زندگی مشترک، نمیتوانست دوری لوتین خود را تحمل کند.
علیرغم حضور فرزندان و نوههایش، به نظر میرسد که دو سال پایانی زندگی تالکین در تنهایی سپری شد. در نهایت، ۲۱ ماه بعد از فوت ادیث، تالکین در ۲ سپتامبر ۱۹۷۳ بر اثر خونریزی معده و عفونت ریه در گذشت. او را در قبر ادیث خاک کردند و زیر آن نوشتند: «برن»
سرزمین میانه
هماکنون ارباب حلقهها به عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ و محبوبترین آثار فانتزی در فرهنگ عام شناخته میشود. پیتر جکسون، کارگردان مطرح و شناخته شدهی سینما، در سالهای قبل از آغاز قرن ۲۱ به سراغ اقتباس ارباب حلقهها برای پردهی نقرهای رفت و در نتیجهی آن سهگانهای خلق شد که حال به عنوان یکی از شاهکارهای بیبدیلِ تاریخ سینما شناخته میشود. کریستوفر تالکین که فرزند ارشد جان تالکین بود و در خلق ماجراهای سرزمین میانه تأثیر بهسزایی داشت، بعد از مرگ پدرش مسئولیت حفظ، ویرایش و چاپ باقی کتابهای تالکین را بر عهده گرفت. «سیلماریلیون» که از همان ابتدا رویای تالکین بود اما طول عمر به او اجازهی تکمیلش را نداده بود، بالاخره ۴ سال بعد از مرگش منتشر شد و به داستان خلقت جهانِ آردا و سرزمین میانه توسط خداوندگار یکتا و آینور پرداخت. در دهههای بعد کریستوفر تالکین به نشر دیگر نوشتههای پدر خود ادامه داد تا این که آخرین کتاب از ج. آر. آر. تالکین امسال تحت عنوان (The Fall of Gondolin) سقوط گوندولین در بازار عرضه شد.
شاید این مسئله کمی شاعرانه باشد که یکی از اولین داستانهای خلق شده توسط تالکین به عنوان آخرین اثر او چون موهبتی به جهان ادبیات عرضه شود. تالکین در خلق «ارباب حلقهها» و ماجرای سرزمین میانه نشان داد که در یک دنیای خیالی هم میتوان به دنبال حقایق زندگیبخش بود و با این کار مسیر را برای پرورش و رشد سبک «فانتزی» هموار کرد. نام تالکین تا ابد به عنوان پدر این سبک و البته یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جاودانه خواهد بود.
ارسال دیدگاه