فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

بودلر، مدرنیته و دگرگونی ارزش‌ها

بودلر، مدرنیته و دگرگونی ارزش‌ها

نویسنده : تحریریه‌ی هنرآنلاین

شاعر «گل‌های بدی» در نگاه داریوش شایگان

نهم آوریل زادروز تولد شاعر فرانسوی شارل بودلر است؛ شاعری که از او به عنوان یکی از مهم‌ترین شاعران عصر مدرن یاد می‌شود. عمده‌ شهرت این شاعر و منتقد فرانسوی اثری است که با ترجمان‌های مختلف از جمله فارسی ِ محمدعلی اسلامی ندوشن و محمدرضا پارسایار برای مخاطبان ایرانی برگردانده شده است. این کتاب را با عناوینی نظیر «گل‌های بدی»، «گل‌های رنج» و «گل‌های شر» در ایران می‌شناسیم.
مرحوم داریوش شایگان درباره‌ی نفوذ این شاعر و این کتاب سترگش می‌گوید: «آندره سوارس در کتابی که سال ١٩٣٨ منتشر کرد نوشته، امروز بعد از عهد عتیق و اناجیل اربعه، هیچ کتابی به‌اندازه‌ی «گل‌های بدی» ترجمه نشده است.»
شاید مهم‌ترین کتابی که در زبان فارسی درباره‌ی بودلر نگاشته شده است، «جنون هشیاری» اثر داریوش شایگان باشد که سال ۹۴ منتشر شد. شایگان می‌نویسد: «غرض از نوشتن این کتاب معرفی شاعر پرنفوذی است از فرانسه‌ی قرن نوزدهم که با فراگذشتن از مرزهای زبانی به شاعری اروپایی بدل شد و طنین و پرتوان شعرش گستره‌ی تاریخ را مقهور خود کرد تا این‌چنین شارل بودلر دوشادوش اصحاب جاودان هنر و بزرگان زوال‌ناپذیر همه‌ی ایام باز بر این حقیقت صحه گذارد که هنر راستین بی‌زمان است و ورای سرحدات جغرافیا.»
ظهور شاعر برجسته‌ای چون بودلر و شأن و مرتبتی که به‌سرعت در سراسر اروپا نصیب او شد، از غنای فرهنگی اروپا در نیمه‌ی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم حکایت دارد. در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم که دوران درخشش اروپا در عرصه‌ی ادبیات است، اسطوره‌ای در عالم شعر ظهور کرد که ارکان مستحکم معیارهای متعارف به لرزه درآورد و دگرگونی عظیمی در قلمرو ارزش‌ها پی افکند.

جنون هشیاری
در این بزنگاه تاریخی که مصادف بود با زوال تمامی هنجارها و قواعد متافیزیکی و درهم‌شکستن چارچوب جغرافیای هستی، در زمانه‌ای که انسان مدرن، سرگشته و حیران بین سطوح مختلف علائم و تصاویر، دیگر نه از آغاز و پایان تصور و یقینی در ذهن داشت نه از ازل و ابد، در روزگار پرهیاهویی که اهالی شعر و هنر و فلسفه همگی یک‌نفس در شیپور می‌دمیدند و بر طبل ترقی می‌کوفتند و در میدان گرایش‌های جدید چهارنعل می‌تاختند تا سراسر فضای افقی را درنوردند، بودلر یگانه شاعری بود که قوس صعودی و مسیر عمودی را برگزید. او گریزان از «وحشت ارتدادهای فلسفی» از بیم ردّ و انکار دائمی نظام‌های فلسفی که چون نفرینی، جبراً ابداع ارتدادی تازه را می‌طلبد، تصمیمی سوای دیگر هم‌تایانش اخذ کرد که خود چنین تشریحش می‌کند: «متفرعنانه به تواضع روی آوردم: به حس کردن قناعت کردم. همت بر آن گماشتم تا مگر در معصومیت خلّص و ناب مأوایی جویم.»
***
بودلر در پاریس زاده شد. او تحت تأثیر پدر به سمت هنر گرایش پیدا کرد، زیرا بهترین دوستان پدرش هنرمند بودند. شارل بیشتر روزها با پدرش به دیدن موزه‌ها و نگارخانه‌ها می‌رفت.
در ۶ سالگی پدرش را از دست داد. یک‌سال بعد از مرگ پدر، مادرش با سروانی به نام ژاک اوپیک ازدواج کرد. شارل همواره از این پیوند ناخشنود بود. در ۱۱ سالگی مجبور شد همراه خانواده به لیون مهاجرت کند. در مدرسه‌ی شبانه‌روزی با همکلاسی‌هایش سازگار نبود و دچار کشمکش‌های زیادی با آن‌ها می‌شد. تا این که در آوریل ۱۸۳۹ سالی که می‌بایست دانش‌آموخته شود، از مدرسه اخراج شد. در ۲۱ سالگی میراث پدر را به ارمغان برد، اما او با بی‌پروایی این میراث را به نابودی کشاند. شارل در ۲۱ سالگی ازدواج کرد. او علاوه بر شعر به کار نقد روی آورد. شارل بودلر از مطرح‌ترین ادیبان مکتب «سمبولیسم» بود. او در سال ۱۸۶۷ بر اثر یک سکته‌ی قلبی واز کار افتادن نیمی از بدنش از دنیا رفت. شارل اولین کسی بود که واژه‌ی «مدرنیته» را در مقالات خود بکار برد. ویکتور هوگو درباره‌ی او می‌گوید «با شعر بودلر هیجان تازه‌ای در نظم فرانسه راه یافته است.»
بودلر در ۴۶ سالگی درگذشت. زندگی غریب و عقاید و اندیشه‌های متناقض بودلر همیشه مورد بحث منتقدان و صاحب‌نظران بوده است. بودلرکه به نسبت عمر کوتاهی داشت، آثاری نه چندان فراوان از او برجای مانده است، ولی آنچه مانده چکیده و نخبه است: یکی دیوان شعر است به نام «گل‌های بدی»، دوم قطعه‌های شعر منثور، که آن‌ها نیز، گرچه به نثر، جوهری شاعرانه دارند و سوم نقدهای ادبی و هنری که این مقاله‌ها و یادداشت‌ها نیز او را در ردیف تیزبین‌ترین نقّادان اجتماعی قرار داده‌اند.
بودلر در زمانی زندگی می‌کرد که رگه‌هایی از اندیشه‌ی شرقی به اروپا راه یافته بود و او نیز نسبت به آن‌ها بی‌تأثیرنماند. این رگه‌ها در آثار او جابه‌جا قابل تشخیص‌اند.
***
قسمتی از شعر «دشمن» اثر بودلر با ترجمه‌ی داریوش شایگان:

جوانی من طوفانی بود ظلمانی
که اینجا و آنجا بر آن تابیدند خورشیدهای فروزان؛
تندر و باران چنان به ویرانی‌اش کشید
که در باغ من اندک ماند میوه‌های گلگون
حال که غروب اندیشه‌ها فرارسیده
بیلچه و شن‌کش باید
تا سامان دوباره بخشم زمین‌های به سیلاب شسته را
آنجا که آب حفره‌هایی به بزرگی گور کنده.
و چه معلوم این گل‌های تازه‌ای که به رؤیا می‌بینم
در این زمین شسته چون ریگ‌زار ساحلی
جان دوباره بگیرند به قوت توشه‌ی معنوی؟

  • مذهبی
  • روان شناسی
  • شعر
  • نقد و بررسی
  • کتاب
  • مرور آثار