آلمان برای قرنها مجموعهای از قومیتهای پراکنده بود که در ائتلافی شکننده کنار یکدیگر زندگی میکردند؛ اما از قرن هفدم رفته رفته اندیشهی ملیگرایی در این سرزمین ریشه دواند و ژرمنها برای تشکیل یک واحد قدرتمند متحد شدند. اندیشهی ملیگرایی آلمانی توسط اندیشمندان، فیلسوفان و هنرمندان برجستهای بسط یافت که یوهان ولفگانگ فون گوته یکی از تاثیرگذارترین آنهاست.
وی در ۲۷ آگوست ۱۷۴۹ در شهر فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) از مردان مشهور در فرانکفورت بود که در آن زمان قسمتی از امپراتوری مقدس روم به شمار میرفت. مادر گوته نیز کاترینا الیزابت گوته از خانوادههای سرشناس فرانکفورتی بود.
گوته به مدرسه نرفته است و در نزد پدر و معلم خصوصیاش تحصیل کرده است. از همین مقطع او به جوانی فرهیخته تبدیل شد که به زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری تسلط داشت. با توجه به اینکه پدر او از حقوقدانان برجسته بود، گوته نیز در شانزده سالگلی در سال ۱۷۶۵ در لایپزیگ به تحصیل در حقوق پرداخت، اما ظاهراً به آن علاقهای نداشته است. وی شیفتهی هنر بود. در آن زمان بیشتر به آکادمی نقاشی آ.ف.اوزر میرفت در همانجا عشق به هنر یونانی را از او آموخت. در سالهای بعد بر اثر بیماری سختی، گوته ناگزیر به ترک لایپزیگ شد و در پاییز ۱۷۶۸ به فرانکفورت بازگشت. در دوران نقاهت، به کیمیا و علم احکام نجوم و دیگر علوم غریبه پرداخت که اثار این مطالعاتش در فاوست بهخوبی دیده میشود. پس از بهبود از بیماری، گوته تصمیم گرفت که تحصیلات حقوق خود را در استراسبورگ دنبال کند. در آوریل ۱۷۷۰ به این شهر رفت. قصد او آن بود که پس از تحصیل علم حقوق، برای تکمیل زبان فرانسه به پاریس برود، ولی تقدیر نقشههای او را دگرگون ساخت. گوته نیمسالی بیش در شهر ستراسبورگ نگذرانده بود که با ی.گ.فون هردر، نویسندهی معروف آلمانی، آشنا شد و این آشنایی اثری عمیق در او گذاشت. گوته که از یکسو با ادبیات فرانسه آشنا بود و از سوی دیگر قلبش برای آلمان میتپید، از آن پس دلباختهی هنر و ادبیات آلمانی شد و به مطالعه در سرودها و اشعار ملی و محلی آلمانی پرداخت. وی در آگوست ۱۷۷۱ به فرانکفورت بازگشت و در آنجا به وکالت دادگستری پرداخت. با این همه از شعر و ادب غافل نماند. پس از آن مدتی به وتسلار که دادگاه عالی آلمان در آنجا بود، رفت. در این شهر به دختری به نام شارلوتهبوف دل داد، ولی این دختر نامزد داشت و عشق گوته به ثمر نرسید. نتیجهی این ناکامی و شکست در یکی از شاهکارهای معروف گوته به نام «رنجهای ورتر جوان» منعکس شد. این کتاب در اروپا شهرت فراوان یافت و گروه بیشماری با خواندن آن اشک ریختند و این، به قول کارلایل، بدان جهت بود که «اضطرابی بینام و نشان و ناخرسندی اشتیاقآمیز در هر سینهای میتپید.» در فاصلهی سالهای ۱۷۷۱ و ۱۷۷۵، علاوه بر رنجهای ورتر جوان و گوتس فون برلیشینگن، آثار دیگری منتشر کرد که اثر نفوذ پینداروس و شکسپیر در آنها پیدا بود. در همین دوران بود که او تعدادی از بزرگترین آثارش را خلق کرد. وی را بزرگترین شخصیت ادبی قرن نوزدهم و یکی از تاثیرگذارترین ادیبان تاریخ هنر میدانند. گوته نماد ادبیات آلمان میدانند. روح بلند پرواز، قوهی تخیل بینظیر، قدرت بیان و قلم سحرآمیز او در مردم آلمان سخت تأثیر کرد و او را سرآمد شعرا و نویسندگان آن کشور گردانید. وی علاوه بر رشتههای ادبی، در علوم فیزیک، پزشکی و طبیعی نیز مطالعه و تحقیق کرده و تألیفاتی نیز دارد.
سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت و در آنجا بین سالهای ۱۷۷۶-۱۷۸۶ (حدود ۱۰ سال) وزیر حکومت شد. گرچه در این دوران به کارهای سیاسی اشتغال داشت، اما این امور او را خسته میکردند. در سال ۱۷۸۶ به ایتالیا رفت و دو سال را در آنجا اقامت کرد. او که در تمام عمرش علمآموزی را رها نکرده است در آنجا نیز به تحصیل هنر و مجسمهسازی باستانی پرداخت و خود را با کارهای میکل آنژ و رافائل مشغول ساخت.
در ۱۷۸۸ با کریستیان وولپیوس آشنا شد و با او ازدواج کرد، گرچه عقد رسمی در سال ۱۸۰۶ در کلیسا به عمل آمد. سال ۱۷۸۸، گوته به وایمار بازگشت و تقریباً باقی عمرش را در آنجا گذرانید، هرچند که زندگی او در آنجا با جنگهای ناپلئونی روبهرو شد. در ۱۷۹۲ با امیر وایمار در جنگ والمی که به شکست سپاه پروس از سپاه جمهوری انقلابی فرانسه منتهی شد، شرکت کرد. گوته هنگام بازگشت از ایتالیا از کارهای سیاسی و اداری دست کشید و همّ خود را به ادب و هنر مصروف کرد. در ۱۷۹۴ با شیلر، شاعر بزرگ آلمانی، آشنا شد. گوته از ۱۷۹۰ قطعاتی از فاوست منتشر کرده بود، ولی در سال ۱۸۰۸ بود که قسمت اول این شاهکار جاودانی خود را منتشر کرد. در طی جنگهای ناپلئونی، گوته به کارهای ادبی و علمی خود مشغول بود و در ۱۸۰۸ در ارفورت و وایمار با ناپلئون ملاقات کرد. در ۱۸۱۹ کتاب معروف خود دیوان شرقی را تمام کرد؛ در این کتاب که از شاعر ایرانی، حافظ، الهام گرفته است افکار و عقاید خود را با طرز تخیل و بیان حافظ به قلم آورده است. از ۱۸۲۴ تا ۱۸۳۱ با جد و کوشش تمام به اتمام قسمت دوم فاوست پرداخت و سرانجام آن را در ۱۸۳۱ تمام کرد. گوته در ۲۲ مارس ۱۸۳۲ وفات کرد. گوته در وایمار به تحصیل زبانهای فارسی و عربی و همچنین قرآن پرداخت و شیفتهی اشعار حافظ شد. وی علاقه ویژهای نیز به شهر ایلمناو در نزدیکی وایمار داشتهاست. در کوه کیکل هان در نزدیکی شهر ایلمانو کلبهای از وی به یادگار ماندهاست.
گوته و ادبیات آلمانی
از درگذشت یوهان ولفگانگ گوته حدود ۱۸۰ سال میگذرد. گوته که خود در آغاز زیر تأثیر جنبش شرقگرایی ادیبان غربی بود، بعدها از اثربخشان این جنبش شد. او بسیاری از سرایندگان و نویسندگان را با دیوان «غربی ـ شرقی» خود به سوی ادبیات شرق کشاند.
نگارندگان تاریخ هنر و ادب نوشتهاند که صدمین سالگرد تولد گوته تنها با شرکت تعداد اندکی از ادیبان زمان برگزار شد. درحالی که ۱۰ سال پس از آن، در صدمین سالگرد تولد شیلر، برنامهها و نشستهای بسیاری در سراسر آلمان آن زمان برگذار گردید. به راستی چرا؟ شاید چون گوته پیش از آنکه یک اندیشمند آلمانی باشد، یک جهانوند بود. پیش از آنکه به یک مکتب ویژه وابسته باشد، یا از سبک بهخصوصی پیروی کند، پیوسته به شیوههای گوناگون مینوشت و میآفرید. به واقع کمتر رشتهی ادبی و علمیای بود که دل و فکر این تلاشگر دوران را به خود مشغول نساخته بود
گوته، افزون بر آثار ادبی، در رشتههای فیزیک، شیمی، معدنشناسی و چند رشتهی دیگر، جستوجو کرده و قلم زده است. هرچند «تئوری رنگها» ی او که بر پایهی آن سفید را نابترین رنگ میانگاشت، مورد توجه دانشمندان این رشته واقع نشد، ولی همین اثر هم نبوغ و تلاش پیگیر او را در جستوجو و یافتن نکتههای تازه به خوبی نشان میدهد.
اگر کمیت ملاک و مقیاس پرکاری و پرباری یک نویسنده به شمار میآمد، باز باید گوته را در مرتبهی نخست نام میبردیم. مجموعهی آثار او در ۱۴۳ جلد چاپ و منتشر شده است. اهمیت کار و آثار او، اما از تألیفها و تحقیقهایی روشن میشود که تا به امروز در این باره ثبت و نشر شدهاند. کتابنامههایی که در بنیاد گوته نگهداری میشوند تا کنون بیش از ۸۰ هزار عنوان دربارهی او و آثارش را ذکر کردهاند. به این حساب از ۱۸۰ سال پیش تا کنون، دستکم هر روز یک کتاب یا مقاله دربارهی گوته نوشته و منتشر شده است.
گوته در دوره ی نخست کار هنریاش، زیر تأثیر جنبش «توفان و تلاطمSturm und Drang» قرار داشت و داستانها و نمایشنامههای عاطفیای مانند «گوتس برلیشینگن» و «اگمونت» را نوشت. جنبش «توفان و تلاطم»، در برابر جنبش روشنگری آلمان، احساسات را در مقابل خرد، برجسته میکرد. اهمیت این دوره از کار گوته در آفرینش رمانهایی چون «رنجهای ورتر جوان» بود که برای نخستینبار بازگفت ذهن قهرمان داستان را در رمان برجسته میکرد.
دورهی دوم زندگی ادبی گوته صرف آفرینش آثاری شد که بر پایهی شیوههای ادبی کهن اروپا استواراند. در این دوره است که گوته جلد اول مشهورترین منظومهی خود یعنی «فاوست» را میآفریند. این اثر تا پایان زندگی او با وی همراه است و حتی او یک ماه پیش از مرگش تغییراتی در جلد دوم آن داد.
گوته در دورهی پایانی زندگی ادبیاش که میتوان آغاز آن را با شکست و برکناری ناپلئون بناپارت همزمان دانست، جنبهی بینالمللی و حتی جهانی موضوعها و مضمونهای ادبی را در آثارش برجسته میکند. در این دوره از یک سو در برخی از آثارش جای پای خردگرایی عصر روشنگری را میبینیم و از سوی دیگر استحالهی فرد در اجتماع و چهرهی عرفان شرقی را مشاهده میکنیم. او در سال ۱۸۱۹ «دیوان غربی-شرقی» را مینویسد. این همان کتابی است که گوته را در میان ادبدوستان ایرانی مشهور و محبوب ساخته است.
ادیبان آلمانی سالها بود که به دلیل سفرنامههای اروپاییان با فرهنگ و هنر ایران آشنا شده بودند؛ اما پشتکار و نبوغ گوته بود که او را در هر زمینهای برجسته میساخت. در این میان آنچه گوته را در آفرینش دیوانش بیش از همه متأثر کرد، سفرنامههای افرادی مانند شاردن و تاورنیهی فرانسوی، پیر دِ لا والهی ایتالیایی و آدم اولهآرئوس آلمانی بود و دیگر نوشتههای ادبیای چون «نامههای ایرانی» مونتسکیو و ترجمههای اشعار فردوسی، سعدی و حافظ توسط دیتس و هامر پورگشتال، خاورشناس آلمانی.
در سدهی ۱۹ میلادی ترجمههای فریدریش روکرت در خانهی اغلب ادبدوستان آلمانی یافت میشد و ترانههای خیام بارها در فرانسه، انگلیس و آلمان به چاپ رسیدند.
گوتهی سالخورده که پیش از اینها گاه سفرهای خود به ایتالیا و کنارههای رودهای راین و ماین را «هجرت» نامیده و حتا آیهای از قرآن را در داستان «گوتس برلیشینگن» نقل کرده بود، به جستوجو در آثار فردوسی، سعدی و حافظ پرداخت و حتا نزد پاولوس، خاورشناس آلمانی، اندکی خط عربی آموخت.
روشنفکران اروپایی که تا زمان گوته، گرایش و نگاهی به شرق داشتند، یا مانند مونتسکیو، شرق و به ویژه ایران را دستآویزی برای انتقاد از اوضاع و شرایط اروپا میکردند یا در پی سرزمینهای فرهنگی و ادبی ناشناخته بودند.
گوته اما مفهوم «ادبیات جهانی» را در برابر ادبیات ملی یا غربی یا کلاسیک یونانی قرار داد و میخواست پا از شناختهها و عادات و آداب ادب آن زمان فراتر گذارد. او به این منظور سفری به انگارستان شرق و بهویژه به شیراز میکند و در پندار خود با حافظ به گفتوگو مینشیند.
ارسال دیدگاه