یوهان ولفگانگ گوته در سال ۱۷۴۹ متولد شده و یک نابغهی چند رشتهای آلمانی بود. او در نقاشی، رماننویسی، درامنویسی، شعر، فلسفه، دانش و حتی امور سیاسی مهارت داشت.
گوته نه تنها یک شاعر و نویسندهی بااستعداد که اولین روشنفکر شناختهشدهی آلمان نیز به حساب میآمد. به لطف زندگی طولانی او و صنعت بیمرز روشنفکری، در طی مجموعهای از جنبشها و فراز و نشیبها در تاریخ ادبی این کشور، او یکی از مهمترین چهرههای تاریخ اروپا باقی ماند. گوته در تمام این جنبشها به میزانهای مختلفی شرکت داشت؛ در تمام آنها، گوته بیش از هر نویسنده دیگری میتوانست با نثر خود با عموم مردم آلمان ارتباط برقرار کند. «فائوست» یکی از موفقترین آفریدههای او که شخصیت اصلیاش روح خود را در ازای موفقیت و شهرت به شیطان میفروشد، به نوعی تبدیل به بیانیهای علیه کلیسا و مذهب شد.
کمکهایی که گوته در طول زندگی حرفهایاش به ادبیات اروپا کرد، بسیار بزرگ بود. اولین رمان او، «رنجهای ورتر جوان» در اروپا به شهرت قابل توجهی رسید. حتی بسیاری از مردان به خاطر تقلید از پروتاگونیست تراژیک داستان خودکشی کردند! این امر به وضوح از اهمیت تأثیرگذاری هنرمندان نویسنده حکایت میکند. آنها بایستی برای بیان خلاقیت خود راهی سازنده انتخاب میکردند. در آخرین کار او یا شاهکارش، فائوست، مهارت او به قدری خودنمایی میکند که بسیاری از آلمانیها او را ویلیام شکسپیر فرانکفورت مینامند. شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم ادبیات مدرن آلمان با گوته آغاز شد و او یکی از مهمترین نامهای سرشناس ادبیات اروپا بهشمار میرود.
زندگی
گوته در یک خانوادهی طبقهی متوسط در فرانکفورت متولد شد. پدرش یک وکیل موفق بود که به قدر کافی ثروت داشت تا به لحاظ مالی مستقل باشد. او به دفعات به ایتالیا سفر میکرد و به جمعآوری نقاشی علاقه داشت و طرفدار جدی کتاب بود. مادرش هم دختر یک شهردار محلی بود و گوته جوان را به بسیاری از افراد طبقه بالای آلمان معرفی کرد که بعدها تأثیر مهمی در آینده او داشت. خاطرات شیرین او در فرانکفورت دیدگاههای او به ویژه در رابطه با نیازهای متضاد روح را در آینده تحت تأثیر قرار داد.
در سال ۱۷۶۵ گوتهی جوان برای تحصیل در رشتهی حقوق به دانشگاه لیپزیگ فرستاده شد. البته این کار کاملاً با علایق او در تضاد بود و او علاقه داشت در دانشگاه گوتینگِن به مطالعهی علوم کلاسیک بپردازد. پدر گوته با این درخواست موافقت نکرد. لیپزیگ به عقیدهی گوته، پاریس آلمان به حساب میآمد و او میتوانست در آنجا با چهرههای سرشناس بیشماری از نویسندگان، آهنگسازان یا باستان شناسان رفتوآمد کند.
گوته در سال ۱۷۶۸ بهطور ناگهانی مریض شد و به اجبار به خانه بازگشت. بعد از بهبود سلامتی، پدرش پیشنهاد کرد که تحصیلات خود را در استراسبورگ ادامه دهد. احتمالاً این اتفاق نقطهی مهمی در حرفه گوته بوده است. او حین طی کردن دوران نقاهت، به مطالعه عرفان و علوم خفیه پرداخت که تا آخر عمر او را همراهی کردند و غایت آن را در شاهکارش یعنی فائوست به خوبی میبینیم. در استراسبورگ گوته با بعد دیگری از آلمان روبهرو شد. در آن زمان آنجا یک قلعه-شهر آلمانی درست در وسط یک استان، تحت کنترل فرانسویها بود. کاملاً بر خلاف لیپزیگ که ملیتهای مختلفی در آن حضور داشتند، مردم این شهر به شدت و با تعصب خاصی آلمانی بودند. در همین شهر بود که سلیقه هنری گوته از روکوکو به گوتیک تغییر کرد.
در سال ۱۷۷۵، گوته استراسبورگ را به مقصد وایمار ترک کرد. او تا زمان مرگ خود در سال ۱۸۳۲ در همان شهر ماند. گوته همیشه به شدت توسط برخی از نزدیکترین دوستانش به خاطر کارهای اولیهاش مورد انتقاد واقع میشد. در وایمار او بهطور موقت سرعت خود را پایین آورد تا روی کیفیت اثرش تمرکز بیشتری کند. او تقریباً ۲۰ سال برای انتشار «سالهای کارآموزی ویلهلم مایستر» صبر کرد. در این اثر میتوان پختگی او را به عنوان یک نویسنده دید.
کارهای ادبی
مهمترین اثر گوته قبل از عزیمت به وایمار، تراژدی «گوتس فون برلیخینگن (Götz von Berlichingen) » بود که در سال ۱۷۷۳ نوشت و اولین کاری بود که برای او شهرت به ارمغان آورد. کتاب بعدی نیز «رنجهای ورتر جوان» بود که برای او به عنوان یک نویسندهی محبوبیت زیادی رقم زد. در طی سالهای زندگی در وایمار و قبل از ملاقات با شیلر، «ویلهلم مایستر» را آغاز کرد و درامهای «ایفیژنی در تاوریس» و «اگمونت» را نوشت.
دوران دوستی او و شیلر، نوشتن ویلهلم مایستر ادامه پیدا کرد و نوشتههای کوتاه «هرمان و دوروتئا» (Hermann and Dorothea) و «سوگوارههای رومی» (Roman Elegies) خلق شدند. در آخرین دوره که بین مرگ شیلر و مرگ خود او بود، شاهکاری به نام فائوست متولد شد.
رنجهای ورتر جوان
رمان کوتاه «رنجهای ورتر جوان» داستان عاشقانهی غمگینی را روایت میکند که به خودکشی منجر میشود. گوته ادعا کرد که «قهرمان داستان را کشتم تا خودم را نجات دهم.» این رمان به دهها زبان ترجمه شد. قهرمان جوان و پرخروش این داستان از جامعه و عشقی دست نیافتنی به یک زن، ناامید شده و به خاطر خودکشی این شخصیت اصلی بلافاصله بعد از انتشارش به خاطر گناه کبیره بودن این امر مورد نقدهای مختلفی واقع شد. نکتهی جالب توجه دیگری که در انتهای داستان خشم عدهای را برانگیخت، عدم حضور یک روحانی در مراسم تدفین این قهرمان بود.
فائوست
شاهکار بعدی گوته، «فائوست»، در چند مرحله کامل شد و تنها پس از مرگش بهطور کامل انتشار یافت. اولین بخش که در سال ۱۸۰۸ منتشر شد و منبع الهام هنرمندان بسیاری بود. بعدها الگوی فروختن روح به شیطان برای کسب قدرت در جهان فیزیکی در ادبیات ارزش ویژهای پیدا کرد و تبدیل به استعارهای از پیروزی تکنولوژی و صنعت بر انسان شد.
کار شاعرانهی گوته، به عنوان الگویی برای جنبش شعر آلمانی «درونکاوی» مورد استفاده قرار گرفت و کلام او آهنگسازان مختلفی مانند «موتزارت»، «بتهوون»، «شوبرت» یا «برلیوز» را الهام بخشید.
کارهای علمی
جدای از کارهای ادبی، گوته در زمینه علم و دانش هم فعالیت داشت. اگر چه او هرگز توسط دانشمندان بهویژه دانشمندان متدولوژیِ نیوتونی به رسمیت شناخته نشد اما در زمینههای گوناگونی کار کرد و از میان آنها میتوانیم به «تئوری رنگها» اشاره کنیم که مهمترین کارش به شمار میآید. در این تئوری او رنگ را نه بهعنوان نور که بهعنوان عاملی بین دو قطب نور و تاریکی معرفی میکند.
گوته در یک نگاه
بیش از ده هزار نامه و سه هزار طراحی از گوته به جا مانده است.
او در سن ۲۵ سالگی یک چهرهی مشهور ادبی به شمار رفته و در سال ۱۷۷۵ به خاطر رمان «رنجهای ورتر جوان» به موفقیت زیادی رسید.
او در جنبشهای ادبی متعددی شرکت داشت.
گوته جدای از ادبیات و دانش، در سیاست نیز دستی داشت.
کمکهای او به نقشهکشی پارک گیاهشناسی وایمار و بازسازی کاخ دوک که در سال ۱۹۹۸ هر دو جزو میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدند، قابل ستایش است.
اولین کار علمی بزرگ گوته کتاب «دگردیسی گیاهان» بود که بعد از بازگشت از ایتالیا در سال ۱۷۸۸ نوشته شد.
در سال ۱۷۹۱، او به مدیریت تئاتر وایمار گماشته شد و در سال ۱۷۹۴ دوستی خود را با «فردریش شیلر»، نمایشنامهنویس، تاریخنگار و فیلسوف برجسته آغاز کرد.
در همین زمان مدیریت، او دومین رمان خود یعنی «کارآموزی ویلهلم مایستر» را نوشت.
فائوست یکی از برجستهترین آثار او در تاریخ ادبیات اروپا به شمار میرود و آهنگسازان زیادی مانند موتزارت، شوبرت یا بتهوون را تحت تأثیر قرار داد.
فیلسوف آلمانی، «آرتور شوپنهاور»، رمان کارآموزی ویلهلم مایستر را یکی از چهار رمان برتر آن زمان نامید.
تمام خواهرها و برادرهای او به جز «کورنلیا» در سنین پایین درگذشتند.
پدر و معلمهای خصوصی او تمام رشتههای مهم آن زمان به ویژه زبانهای گوناگون مانند لاتین، یونانی، ایتالیایی، انگلیسی و عبری را به او آموختند.
او حتی در زمینه رقص، سوارکاری و شمشیربازی نیز آموزش دید.
اگر چه علاقهی اولیه او به طراحی بود اما خیلی زود به ادبیات روی آورد و در آن ماندگار شد.
او از سال ۱۷۶۵ تا ۱۷۶۸ در دانشگاه لیپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت.
در سال ۱۷۷۰ او با نام مستعار اولین مجموعهشعرش را منتشر کرد.
ارسال دیدگاه