فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

یوزپلنگی که هنوز می‌دود

یوزپلنگی که هنوز می‌دود

نویسنده : توانا

بیژن نجدی در معرفی خود می‌گوید: «من به شکل غم‌انگیزی بیژن نجدی هستم. متولد خاش... »
بیژن نجدی، ۲۴ آبان ماه ۱۳۲۰ در خاش ِ زاهدان به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو گیلانی بودند. پدر بیژن از افسرانی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبد کاووس به دست تعدادی ژاندارم کشته شد. بیژن دوران ابتدایی خود را در شهر رشت گذراند و پس از کسب دیپلم دبیرستان در سال ۱۳۳۹ وارد دانش‌سرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته‌ی ریاضیات فارغ‌التحصیل شد و دبیر ریاضی در دبیرستان‌های لاهیجان شد. بیژن نجدی فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. او نویسنده‌ای باذوق بود که داستان‌هایی در سبک واقع‌گرایی و فرا واقع‌گرایی نوشته است. بسیاری از اهل ادبیات او را از پیشگامان داستان‌نویسی ِ پست‌مدرن در ایران به شمار می‌آورند. بیژن نجدی تا پنجاه‌سالگی اثری از خود منتشر نکرد هرچند می‌توانست نوشته‌هایش را در قالب شعر و داستان منتشر کند و بسیار مشهورتر از این باشد که اکنون است. شمس لنگرودی، شاعر ایرانی و از دوستان بیژن نجدی کسی بود که بیژن نجدی را به نشر مرکز برد تا او کمی از این انزوا بیرون بیاید و اثرش را منتشر کند و نتیجه‌ی این امر انتشار مجموعه‌داستان معروف بیژن نجدی با عنوان «یوزپلنگانی که ما دویده‌اند» است.
یوزپلنگانی که با من دویده‌اند حاوی ده داستان کوتاه و تنها کتابی از بیژن نجدی است که در زمان حیات این شاعر و نویسنده و توسط نشر مرکز منتشرشده‌است. این مجموعه داستان در سال ۱۳۸۹ توسط محمدرضا دمایی به زبان انگلیسی ترجمه شد. اگر شمس لنگرودی نبود، شاید همین یک کتاب هم از نجدی در زمان حیات ایشان منتشر نمی‌شد. بعد از وفات بیژن نجدی به همت همسرش پروانه محسنی آزاد (نجدی) و فرزندش یوحنا، مجموعه‌داستان‌های «دوباره از همان خیابان‌ها» و «داستان‌های ناتمام» و مجموعه‌شعرهای «خواهران این تابستان» و «پسرعموی سپیدار» منتشر شدند که هرکدام بارها و باهار تجدید چاپ‌شده‌اند اما هنوز جامعه‌ی ادبی ایران و ادبیات معاصر ایران به بیژن نجدی بدهکار است و سهم او را آن‌چنان‌که بایسته است نپرداخته است.
شهرام رفیع زاده، روزنامه‌نگار در مورد روزهای آخر عمر بیژن نجدی این‌گونه می‌نویسد: «دیروقت شب تلفن زنگ می‌زند. مردادماه (۱۳۷۶) تهران است و شب‌های گرمش. پشت تلفن علی صدیقی است، از رشت زنگ‌زده. می‌گوید که بیژن نجدی حالش خراب‌شده و آورده‌اندش تهران. بیمارستان مدائن. تو برو صبح پیشش، ما هم فردا می‌آییم. به محمد زنگ می‌زنم و قرار فردا را می‌گذارم. فردا وقتی می‌رسم بیمارستان او زودتر رسیده. پروانه همسر بیژن هم هست. بیژن روی تخت خوابیده طوری که متوجه حضور ما نمی‌شود. به‌زور اکسیژن و سرم و نمی‌دانم این‌طور چیزها و البته با سختی نفس می‌کشد. چندی بعد دوستان می‌رسند علی صدیقی، محمدتقی صالح پور، مجید دانش آراسته، جواد شجاعی فرد و رقیه کاویانی، علی‌رضا پنجه‌ای. یادم نیست اما به نظرم احمد خدادوست و چند نفر دیگر هم بودند. محمدتقی صالح‌پور آمده بیرون اتاق و چشم‌هایش از اشک‌تر است. داریم بیرون اتاق می‌پرسیم که چه شده؟ هیچ‌کس دقیق نمی‌داند، جز همسرش که او هم به ما چیزی نمی‌گوید. چند دقیقه‌ی بعد اکبر رادی هم می‌آید توی آن هوای داغ، عرق کرده. حافظ موسوی و عنایت سمیعی و البته بیژن بیجاری که بسیار در آن روزها زحمت کشید برای بیژن نجدی. عجیب است برایم. این‌که همان صبح وقتی رفتم توی اتاق بیژن به همسرش اشاره کرد که بنویسد. نمی‌توانست حرف بزند. کنجکاو شدم که چه چیزی را قرار است بنویسد. بیژن گفته بود که اسم همه‌‌ی کسانی را که می‌آیند ملاقات بنویسند، به ترتیب و دقت. عجیب است.» نام هم‌ولایتی‌ها و دوستان که می‌آید، گویا نجدی جان دوباره می‌گیرد. دکتر سمیعی که هم شوهر خواهر بیژن است و هم پزشک معالجش در بیمارستان مدائن می‌گوید هر کاری که ممکن بوده انجام‌شده است اما کار بیژن از این حرف‌ها گذشته است. او می‌گوید که ممکن است یک روز یا یه ماه بتواند این درد را تاب بیاورد اما مرخصش کرده‌اند تا این روزهای آخر را پیش دختر و پسرش در خانه بگذراند.
پس از راه افتادن جایزه‌ی گردون که به همت نویسنده‌ی ایرانی، عباس معروفی صورت گرفت، بیژن نجدی به خاطر مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» در سال ۱۳۷۴ به‌طور مشترک با غزاله علیزاده جایزه‌ی گردون را دریافت کرد. در جدیدترین آمار فروش کتاب که مربوط به مردادماه سال ۱۳۹۴ است این کتاب به‌عنوان پرفروش‌ترین‌ها معرفی شد با این تیتر که «یوزپلنگان بیژن نجدی هنوز می‌دوند!»
داستان‌های بیژن نجدی به زبان‌های مختلفی ازجمله انگلیسی، آلمانی و کردی ترجمه‌شده‌اند. تاکنون چند فیلم کوتاه بر اساس داستان‌های بیژن نجدی ساخته‌شده‌اند که ازجمله می‌توان به فیلم «خانه‌ای زیر آب» ساخته‌ی سپیده فارسی اشاره کرد. بیژن نجدی در سوم شهریور ۱۳۷۶ در شهر لاهیجان به دلیل ابتلا به سرطان ریه درگذشت. آرامگاه او در کنار بقعه‌ی شیخ زاهد گیلانی قرار دارد. از آثار او می‌توان به «دوباره از همان خیابان‌ها»، «داستان‌های ناتمام» و «خواهران این تابستان» اشاره کرد.

  • کتاب
  • شعر
  • نویسنده
  • مرور آثار