فلسفهی نیچه چطور میتواند مشکلات زندگی شما را تسلی دهد
نیچه، نیچه، نیچه. نام او را بسیار شنیدهایم. شاید نقلقول معروفی از او خوانده باشیم. شاید تنها سبیل معروف او به چشممان خورده باشد. اما آیا میدانید که با بزرگترین فیلسوف تاریخ بشر که تأثیری شگرف بر تمامی بزرگان پس از خود داشته روبرو هستید؟ و از همه مهمتر، آیا میدانید فلسفهی فردریش نیچه چطور میتواند در بهتر زندگی کردن ما نقش داشته باشد؟
فلسفهی نیچه به رشد و توسعه فردی ما کمک شایانی میکند. روابط عاطفی و اجتماعی ما را قوت میدهد و به ما یاد میدهد چطور خودمان باشیم. اما جای یک سؤال مهم اینجا خالی است.
چرا فلسفهی نیچه برای زندگی ما اهمیت دارد؟
اگر بخواهیم به واقعیتی ژرف اعتراف کنیم، باید بگوییم که گاهی از آن «کسی که هستیم» احساس دلسردی و سرخوردگی میکنیم. آرزو میکنیم بهتر از اینکه هستیم باشیم، ولی مطمئن نیستیم که معنای این خواهش چیست. نیچه با این نوع بیقراری همدلی کاملی دارد. ملامتمان نمیکند که چرا کفران نعمت میکنیم و یادمان نمیآورد که زندگی میتواند خرابتر از اینها باشد.
برعکس، این فیلسوف رواندرمانگر از ما میخواهد هنگامیکه احساس خوبی نداریم، بر آنچه بر ما میگذرد توجه کنیم. او از ما میخواهد این نارضایتی و ناخرسندی را خوب بشناسیم، جدیاش بگیریم و برایش آستین بالا بزنیم. به عقیده او، یکی از مهارتهای زندگی که انسان باید بر آن مسلط شود، زندگی تحلیل یافته است؛ به این معنی که به مشکلات و مسائل زندگی خود فکر کنیم و بتوانیم راهحلی عملی برای آنها بیابیم.
قصد ما در این مقاله پرداختن به موضوعات انتزاعی و نامفهوم این فیلسوف نیست، بلکه تنها میخواهیم دیدگاههای قابلدرکی را که درد بیدرمانمان را دواست تسلی بخشد. در ادامه این مقاله مدرسه زندگی، ۳ باور بزرگ نیچه در مورد زندگی بهتر را بررسی میکنیم تا به اهمیت آموزههای او در مورد زندگی رضایتبخش برسیم.
ارزیابی دوبارهی همهی ارزشهای انسانی
شما چه ارزشهای برای خود دارید؟ آیا اینطور نیست که اکثر باورها و ارزشهای ما در زندگی همانهایی هستند که جامعه در لباس یک هنجار به تن ما کرده؟ نیچه با چنین چیزی کاملاً مخالف بود. او معتقد بود که انسان برای رسیدن به رضایت و شادی نیازمند ارزیابی موقعیت خویش است. بهعبارتدیگر، نیاز است که گمان کنیم هیچ راهنمایی برای ما وجود ندارد و این تنها خود ما هستیم که میتوانیم ارزشهایی عاقلانه را برای خود انتخاب کنیم.
تبعیت کردن از دیگران آسان است. زیرا ما تنها در پی رسیدن به آرامش و شادی روحیایم. از طرفی تبعیت کردن از خود کاری بس دشوار و طاقتفرساست زیرا این راه با پرسشها و شکهای متعددی همراه است.
نیچه سخت مشتاق بود که خوانندگان خود را شوکه کند و یکباره مشتی ناسزا حوالهی همان چیزهایی کند که ما خیال میکنیم باید به آنها احترام بگذاریم: سنتهای جامعه، اهمیت پول و مادیات، ارزش دیدارهای اجتماعی و مهمانیهای جمعی، دنبال کردن خیر و صلاح همگان. اگرچه «گله» یا «رمه» خواندن جامعه توسط نیچه ممکن است بدجنسی به نظر برسد، اما این مخاطرهای است که نیچه به جان میخرد تا ما را شوکه کند.
اما واقعیت این است که بعضیاوقات زیادی فکر میکنیم که باید همرنگ جماعت شویم و از ارزشهای از پیش تعیینشدهی جامعه تبعیت کنیم. طبیعی است که آدمی نظرش را در مورد بعضی چیزها تغییر دهد و درنتیجه ممکن است که در ۴۰ سالگی متوجه شویم راه زندگی ما آنی نبوده که بهواقع میخواستیم. اما نباید از خود بیخود شویم و خود را افسارگسیخته پنداریم. برای تغییر زندگی هیچوقت دیر نیست.
مفهوم خدا مرده است
نیچه در مفهوم جمله «خدا مرده است» مینویسد که باید با این فرض زندگی کنیم که آن دسته از ارزشهای دینی که توسط خدا برای ما معینشده را نابودشده و مرده پنداریم و برای ساختن ارزشهای فردی خود قدم برداریم و استقلال فکری داشته باشیم. نقلقول زیر حکایت نیچه در این مورد است:
«آیا نشنیدهاید حکایت آن دیوانهای را که بامداد روز روشن فانوسی برافروخت و فریاد زنان به بازار رفت و فریاد کشید: من خدا را میجویم! من خدا را میجویم. ازآنجاکه بسیاری از کسانی که به خدا ایمان نداشتند آنجا گردآمده بودند، دیوانه مایهی خنده فراوانی شد. یکی پرسید مگر گمش کردهای؟ دیگری گفت شاید پنهانشده است، از ما میترسد! شاید هم به سفر رفته! و بدینسان همگی میخندیدند. در این هنگام دیوانه به میانشان پرید و با نگاهی میخکوبکنان گفت: من به شما میگویم. خدا مرده است! ما او را کشتهایم. من و شما همه قاتلان او هستیم.
اما چگونه این کار را کردیم؟ چگونه توانستیم آب دریا را سر بکشیم؟ چه کردیم آن هنگام که این زمین را از بند خورشید اشکها ساختیم؟ زمین به کجا میرود؟ ما به کجا میرویم؟ آیا تا ابد صعود خواهیم کرد؟ آیا در هیچ بینهایت سرگردان نشدهایم؟ آیا نفس فضای هیچ را احساس نمیکنیم؟ آیا هرلحظه و ساعت تاریک و تاریکتر نمیشود؟ خدا مرده است و مرده میماند. ما، او را کشتهایم. آنکه تاکنون مقدسترین و قادرترین دارای جهان بوده است زیر خنجرهای ما چنان خون داد تا مرد. با کدامین آب میتوانیم خود را بشوییم؟ آیا نباید خود خدا شویم تا درخور آن جلوه کنیم؟»
بایدونبایدهای عشق؛ یکی از ارزشهای جامعه امروزی
یکی دیگر از ارزشهایی که جامعه برای ما معین کرده، پیرامون عشق و دوستی است. این ارزشها به ما میگویند که همواره تکهای گمشده از ما در دنیا وجود دارد و تنها زمانی معنای واقعی شادی را بهدرستی میچشیم که او را در کنارمان داشته باشیم، دیگر باقی مشکلاتمان به فراموشی سپرده میشوند. (این جمله ایدئولوژی رمانتیکها درباره2ی عشق است، برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه میتوانید مقالهی ایدئولوژی رمانتیکها چطور عشق را نابود کرد را بخوانید.)
مدتهای طولانی در راه پیدا کردن چنین فرشتهای امیدوار میمانیم. و اگر نتوانیم او را پیدا کنیم، این ناکامی را به خود نسبت میدهیم و خود را ناتوان در نظر میگیریم و اگر هم موفق شویم و پازل گمشدهی وجود خود را بیابیم، پس از سالها زندگی با او، به این درک میرسیم که او هم تکهای نبوده که همیشه به دنبالش بودیم و بهناچار افسرده میشویم.
به نظر شما مشکل عشقی ما کجا میتواند باشد؟ آیا انتخاب ما درست نبوده یا اینکه آن فرد را بهدرستی نشناختهایم؟ هیچکدام. تمام این خوشبینیهای عشقی تنها زیر سر جامعه بوده! جامعهای که از طریق رسانه، فیلمها و آهنگهای بهظاهر عاشقانه میل به پیدا کردن تکهی گمشدهی عشقی را در ما پررنگ میکند. بهطوریکه این مأموریت غیرممکن میشود هدف اصلی و اساسی زندگی ما! در آخر اما، این جستجوی نافرجام نتیجهای ندارد جز اینکه خود را سرزنش کنیم.
ولی در کمال ناامیدی و غم، نیچه دستهایمان را مانند دوستی وفادار میگیرد و به ما میگوید:
ارزشهای زندگی را خودت انتخاب کن. به جامعه و عوام وابسته نباش. بدان که هیچکس تو را خوشبخت نخواهد کرد. تو تنها زمانی به رضایت خاطر میرسی که خودت، خودت را خوشبخت کنی. پس بشو آنکه هستی.
باور به مفهوم بازگشت ابدی از نگاه نیچه
اوج نبوغ و پختگی نیچه در این مفهوم پنهانشده است. مفهوم بازگشت ابدی نیچه بااینکه ازنظر علمی چندان پایههای سنگی محکمی ندارد، اما بهعنوان یک آزمایش فکری نجاتبخش، میتواند ما را از فلاکت زندگی رها سازد. اما بازگشت ابدی؟ یعنی چی؟ نقلقول زیر را بخوانید:
خیال کن روزی یا شبی جنّی سینهخیز به خلوت تنهاییات راه میجست و میگفت: «باید این زندگی را به همین شکل که اکنون داری و تاکنون داشتهای بارها و بارها، بیرون از حد شمار، تکرار کنی؛ به قسمی که هیچچیز نویی در آن روی ندهد و هر درد و هر شادی و هر آه و تمام چیزهای بس کوچک و بزرگ زندگی باز به سراغت آید. همهچیز به همان ترتیب و توالی که تاکنون از سر گذراندهای. این لحظه و حتی خود من. ساعت شنی ابدی حیات بارها و بارها سروته خواهد شد و تو همراه آن خواهی بود.
با شنیدن چنین آزمایشی چه احساسی میکنید؟ آیا از سر ناامیدی و واهمه، فریاد میکشید… «نه، من نمیخواهم این زندگی را تکرار کنم».یا از اینکه دوباره و دوباره این زندگی را زندگی میکنید مسرور هستید؟ این پرسش به شکل سنگینترین بار بر دوش تمام اعمال ما مینشیند.
باید چه درسی از مفهوم بازگشت ابدی نیچه بگیریم؟
از خود بپرسید، آیا کاری که حالا میکنم ارزش آن را دارد که بارها و بارها تکرار شود؟ یا آن را فقط بهعنوان چارهای موقت انجام میدهم؟ آیا راهحلی سردستی است و آیا سبک زندگی من بهراستی باید چنین باشد؟
هدف از این آزمایش فکری درواقع طرح ادعایی دراینباره نیست که چه چیزی ممکن است در عمل صادق باشد. کارکرد این آزمایش بیشتر حس ارزیابی میزان وزن و اهمیت لحظهی حال است. هدف از طرح این آزمایش، این است که ما را نسبت به زندگی خودآگاهتر کرده تا بتوانیم در صورت نارضایتی، هرچه زودتر شیوهی زندگی خود را تغییر دهیم.
اگر با این چشمانداز که این زندگی را بارها و بارها خواهم زیست دچار یأس و ناامیدی شوید، منطق نشان میدهد که از شیوه زندگی خود راضی نیستید. و برعکس اگر ذوقی عمیق وجودتان را فرابگیرد، اینطور میتوان برداشت کرد زندگی شما همانی است که دوست دارید باشد. حال نوبت شماست. به این پرسشها پاسخ دهید و ارزش مفهوم بازگشت ابدی نیچه را در زندگی خود بیافرینید و از این طریق به هدف یا مأموریت زندگی خود برسید.
ابر انسان نیچه و راه پرخار آزادی و بلوغ فکری
چه عالی بود اگر شکوفایی استعدادهای شخصی، نرم و راحت حاصل میشد و شاید برای بعضی آدمهای خوششانس چنین باشد، اما در بیشتر موارد، راه رشد و شکوفایی، یعنی راه بدل شدن به آن نوع شخصی که میخواهیم باشیم، راهی پرپیچوخم و هراسانگیز است. به گفته نیچه گنج بیرنج به دست نمیآید و طبیعی است که راه آزادی راهی پرخار و دشوار باشد.
مفهوم ابر انسان نیچه یکی دیگر از آن دیدگاههایی است که آدم را به وجد میآورد. به گفته او اخلاق ابر انسان ردِ اخلاق عوام است. افرادی که ارباب اراده به قدرت خویش هستند. قاطعترین ارزش برای نیچه این بود که ما باید برای بودن آنچه هستیم از سرمای طاقتفرسای کوهستانهای برفزده و طوفانی بگذریم. باید در میان آبوهوای ناخوش زندگی خود، بهجای فرار از آن، خود را قویتر کنیم.
چرا رنج کشیدن باعث موفقیت ما میشود؟
شاید جمله معروف «آنچه تو را نکشد، نیرومندترت میکند» را شنید باشید. این جمله بهروشنی به ما میگوید که هر سختی و رنجش خاطر ما را به بهترین خودمان نزدیکتر میکند. درنتیجه دوری از این رنجشها نهتنها کمکی به ما نمیکند، بلکه ما را از رضایت خاطر ابدی نیز دور میکند. درواقع رنجش و خوشحالی بهمثابهی برادران دوقلویی هستند که زندگی در نبود یکی، لذتی نخواهد داشت. پس اگر دوست دارید طعم خوشبختی واقعی را بچشید، میبایست خود را برای رنج کشیدن آماده کنید.
این بود بخشی از مهمترین آموزههای فیلسوف بزرگ، فردریش نیچه. شاید این فلسفه تلنگرزنان ما را به وجد آورد و مانند مشتهای سنگینی باشد که نیچه به صورتمان میکوبد؛ اما باید دانست که ارزش ضربهی مشت به این نیست که چقدر محکم زده شود، بلکه به هدف زدن آن ضربه ملاک است.
ارسال دیدگاه