گفتگو با جویس کارول اوتس 1398
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
به نقل از گاردین، جویس کارول اوتس نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس آمریکایی در سال ۱۹۳۸ در شهر نیویورک به دنیا آمد و در سنین پایین شروع به نویسندگی کرد که حاصل آن بیش از ۱۰۰ رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه، شعر و کتاب مستند است. او تا کنون جوایز ادبی بسیاری کسب کرده است که مشهورترین آنها جایزه کتاب ملی آمریکا، جایزه او.هنری و گوگنهایم بوده است. اوتس از سال ۱۹۷۸ تا کنون در دانشگاه معتبر پرینسون تدریس میکند و هنوز در سن ۸۱ سالگی هنوز رمان مینویسد. آخرین رمان این نویسنده کهنسال آمریکایی با عنوان «زندگی من به عنوان یک موش» به تازگی از سوی انتشارات فورت استیت روانه بازار کتاب شده است. این رمان داستان دختری نوجوان به نام «ویولت» را روایت میکند که حادثه تلخ کشته شدن پسری سیاه پوست را توسط برادرانش را تجربه میکند. روزنامه گاردین به بهانه چاپ این رمان گفتگویی با اوتس انجام داده است که بخشهایی از آن را در زیر میخوانید:
در مقدمه کتاب گفتید که این داستان پیش از این با عناوین مختلف و به عنوان داستان کوتاه در مجلات مختلف چاپ شده بود. حالا چه شد که خواستید این داستان را در قالب رمان بنویسید؟
مدتهای زیادی درباره زندگی دختری فکر میکردم که دارای خانواده افراطی و دارای تعصبات قومی است و به خاطر همین با مشکلات بسیاری روبروست. او مثل آنها نیست ولی دوست دارد با آنها زندگی کند. یک عالمه صحنه و اپیزود و یادداشت درباره این زندگی جمع کرده بودم و از سالها پیش همیشه میدانستم که داستان ویولت چگونه داستانی خواهد بود.
بسیاری از رمانهای شما داستان برخورد و کشمکشهای خانوادگی را روایت میکند. در رمان آخری کمی پیشتر رفتید و سعی کردید بین وفاداری به خانواده و زندگی مستقل را نیز تعریف کنید.
به نظر میرسد داستان آخری کمی به سمت داستان های کلاسیک چالشهای قدیمی خانوادههای این کشور باشد و به نوعی شاید یک داستان تکراری از زندگی جوانترهای آمریکایی در خانوادههایشان باشد ولی خب میخواستم این داستان را بنویسم چون دوست داشتم رمانی اختصاصی برای دوست همیشگیام الین شوالتر داشته باشم. میدانید او از سمت خانوادهاش طرد شده و سالها تنها زندگی میکند. درست است که اینجا همه دوست دارند مستقل زندگی کنند ولی باور کنید همهمان به خانوادههایمان وابسته هستیم.
همیشه در مصاحبه با رسانهها گفتید که اکثر رمانهای اجتماعی درباره خشونت از حوادث شهر دیترویت گرفته شده است. خودتان تجربه خاصی از این شهر دارید. رمان آخرتان نیز از این شهر الهام گرفته شده است؟
بله در رمان ویولت اکثر صحنهها از شهر دیترویت گرفته شده ولی سفر به شهرهای صنعتی آمریکا نیز در بازسازی صحنههای رمان بیتاثیر نبودند. اگر بخواهم این قضیه را توصیف کنم باید نوعی واژه مثل آشفتگی شهری را اختراع کنم. در این شهرها نژادپرستی ریشه چندصدساله دارد و نکته جالب این است که کمتر از این ریشهها صحبتی میشود چون مسئله سیاسی و حزبی میشود.
تصور میشود خواستید در این رمان درباره بیعدالتی جامعه خانواده سالار آمریکایی بگویید. منظورتان از سیاسی شدن چیست؟
خب باید بگویم باید این داستان را تعریف میکردم. قسمت عمده داستان از یک حادثه واقعی گرفته شده که یک قاتل زنجیرهای به نام «تد کازانسکی» توسط برادرش به پلیس تحویل داده میشود ولی او را موش صدا میکنند. خیلی موضوع مهمی است. زندگی یک انسان مهم است یا وفاداری به یک خانواده فاسد. وفادار بودن به قبیله و حزب سیاسی در بسیاری از اوقات در این جامعه اولویت افراد است. میخواستم در زمان کنونی که قوانین مدنی و اخلاقی در دوره ریاست جمهوری ترامپ زیر سوال رفته با تعریف این داستان کمی این موضوع را به چالش بکشم.
به نظر میرسد زندگی خودتان هم شبیه قهرمان اصلی داستان باشد.
بله درست است. ویولت دختری است که هر روز باید برای زندگی تلاش کند. پدرش بسیار شبیه پدر خودم فردریک اوتس است که همیشه برای چرخاندن چرخ زندگیاش مجبور بود شغل دوم داشته باشد. البته من مثل ویولت خانواده پرجمعیت نداشتم.
خب کمی درباره زندگی ادبیتان صحبت کنیم. شما یکی از پرکارترین نویسندگان آمریکایی هستید. کمی درباره نویسندگی و روزمرههایتان برای ما بگویید؟
خب قبلاً هر روز ساعات بسیاری به نوشتن مشغول بودم ولی تجربه از دست دادن دو همسر در زندگیام کمی تاثیر منفی گذاشتهاند. وقتی در سال ۲۰۰۸ همسر اولم را از دست دادم دیگر توانی برای نوشتن نداشتم. و وقتی این تجربه سال گذشته در ماه اوریل دوباره تکرار شد خیلی افسرده شدم. حالا بیشتر به نوشتن نمایشنامه و یادداشت برداری از صحنههای زندگی مشغول هستم. اگر حمایت دوستانم نبود کمتر مینوشتم.
جایی گفته بودید بیشتر از نویسندگی دوست دارید کتاب مطالعه کنید. اولین کتابی که در کودکی خواندید چه بود؟
آلیس در سرزمین عجایب نوشته لوئیس کارول.
سوال آخر اینکه چطور کتابهایتان را دسته بندی میکنید؟
خیلی سیستماتیک نیست. جوانتر که بودم کتاب زیادی نداشتم ولی از همسر دومم چارلی مجموعه بسیار خوبی از کتابهای نفیس برایم مانده که در همه جای خانه پراکنده چیده شده است. چارلی هیچ کتابی را دور نمیانداخت و به خاطر همین دسته بندی کردن این همه کتاب کار مشکلی است. هرجا که گیرم بیاید کتاب میچینم.
ارسال دیدگاه