گفتگو با سوتلانا الکسیویچ 1394
مدت زمان مطالعه : 7 دقیقه
سوتلانا الکسیویچ، نویسنده اهل بلاروس، سال ۲۰۱۵ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. خبر دریافت این جایزه با واکنش خشمگینانه بسیاری از روسها همراه بود، به دلیل واضح محتوای ضدپوتینی آثارش. خانم الکسیویچ در گفتگو با یورونیوز دیدگاههایش را درباره وضعیت کنونی روسیه، واکنش مردم بلاروس به خبر اهدای جایزه نوبل به او و آیندهای اروپایی برای اوکراین بیان میکند.
سوتلانا الکسیویچ، ممنون که گفتگو با ما را پذیرفتید. دریافت جایزه نوبل ادبیات چه تغییری در زندگی شما ایجاد کرده است؟
هنوز زمان زیادی نگذشته و هنوز به این وضع عادت نکردهام. تغییرات زیادی در ریتم زندگیام رخ داده است، بسیار سفر میروم و آدمهای زیادی را هم ملاقات میکنم.
اما آیا متوجه تغییری در موقعیت و جایگاهتان در جامعه نشدهاید؟
موقعیتم تغییری نکرده است، همان هست که بود؛ اما خب، بهعنوانمثال، وقتی در اولین کنفرانس خبری [بعد از دریافت جایزه نوبل ادبیات] نظرم را درباره اوکراین پرسیدند، گفتم که از نظر من، روسیه اوکراین را اشغال کرده است و ولادیمیر پوتین هم جنگ داخلی به راه انداخته است. هر جا بخواهید میتوانید جنگ داخلی راه بیاندازید. در بلاروس میتوانید لهستانیها را به جان بلاروسیها بیندازید. همهچیز ممکن است. این حرفها را پیش از این هم میگفتم و آن موقع آقای دیمیتری پسکوف مدیر مطبوعاتی آقای پوتین، چیزی نمیگفت؛ اما حالا میگوید که اطلاعات خانم الکسیویچ کامل نیست. واقعیت این است که این روزها این چیزها دیگر مهم نیست. اگر سه بار هم برنده جایزه نوبل شوید، حاکم خودکامه به حرف شما گوش نخواهد داد.
واکنش لوکاشنکو، رئیسجمهوری بلاروس به جایزه نوبل شما چه بود؟
[الکساندر لوکاشنکو] وقتی خبر را شنید به من تبریک گفت. البته بعد از گورباچف و روسای جمهوری فرانسه و آلمان. همان موقع در بلاروس انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد و ناظران خارجی زیادی در کشور بودند. پس از برگزاری انتخابات که ناظران هم کشور را ترک کردند، آقای لوکاشنکو گفت که من به کشورم توهین کردهام یا از کشورم بد گفتهام. البته حرف جدیدی نبود! همهچیز مثل قبل بود.
خبر اعطای جایزه نوبل ادبیات به شما مثل بمب در روسیه صدا کرد. عده زیادی گفتند که این جایزه به این دلیل به شما اهداء شده که با ولادیمیر پوتین مخالف هستید. آیا این واکنش شما را شگفتزده کرد؟ یا اینکه انتظارش را داشتید؟
نه راستش را بخواهید اصلاً انتظار این واکنش را نداشتم. انتظار چنین برخوردی را بهویژه از طرف نویسندگان نداشتم. فکر نمیکردم جامعه روسیه تا این حد بیمار باشد! همه نویسندگان روس برنده جایزه ادبیات نوبل، تحت تعقیب و آزار [حکومت] قرار داشتند: ایوان بونین، الکساندر سولژنیتسین، جوزف برودسکی، بوریس پاسترناک. واقعاً حیرتانگیز است.«
شاید مشکل فقط پوتین نباشد؟ شاید خیلی از مردم روسیه این را که شما واقعیات دردناک جامعهشان را بیان میکنید نمیپسندند؟
دلایل زیادی وجود دارد. اول اینکه من اهل بلاروس هستم که کشور کوچکی است و مردم روسیه آن را جدی نمیگیرند. زبان بلاروسی را زبان مستقلی نمیدانند و میگویند: (این دیگر چه زبانی است!) روسیِ تباهشده است. به نظرم میرسد که جامعه روسیه هنوز پذیرای بقیه دنیا نیست. شکستهای پس از پرسترویکا باعث شده مردم روسیه دنیای بیرون از روسیه را رد کنند. این کشور دوباره به جامعهای بسته تبدیلشده و لیبرال کلمهای کثیف است. خیلی از مردم روسیه وقتی پوتین از روسیه بزرگ صحبت میکند و دشمنانی که روسیه را احاطه کردهاند، ایدههای او را میپذیرند. چون شبیه به چیزهایی است پیشازاین در جامعه روسیه تبلیغ میشد. فقط این نکته را در نظر بگیرید: چند ماه بیشتر طول نکشید که اوکراینیها و روسها که پیشتر برادر هم بودند به جان هم افتادند. تصورش مشکل است. مادر من اوکراینی است، پدرم اهل بلاروس است و آدم مثل من زیاد است.
شما در کتابهایتان سرنوشت مردمی را که در فضای شوروی سابق میزیستند، در دنیای پسا-شوروی دنبال میکنید. بازگشت مردم شوروی به کلیسا چه قدر طبیعی بود؟ و آیا امروز در روسیه مرز مشخصی بین ایمان واقعی و تبلیغات میتوان یافت؟
فکر میکنم پس از پرسترویکا مردم شوروی از سلطه ایدهها – ایدههای قوی- آزاد شدند، اما مردم روسیه عادت داشتند در چارچوب ملتی قوی و متحد زندگی کنند؛ و بله مردم به کلیساها رفتند و میدانم در بین آنها مردم خوب و شریف فراوانند. آدمهای جالبی به کلیسا میروند؛ اما اینطور که اوضاع پیش رفت، طی ده سال، کلیسایی که وجود داشت از بین رفت و اکنون کلیسا بخشی از تبلیغات سیاسی شده است. بین حکومت و کلیسا نوعی پیوند به وجود آمده است و من فقط میتوانم بگویم بعضی از حرفهایی که از کلیسای روسیه میآید تکاندهنده هستند. مثلاً وسوولود چاپلین (سخنگوی کلیسای ارتودوکس روسیه) که مسئول روابط عمومی کلیساست، اخیراً گفته: «خدا را شکر که آن سالهای پرخوری به سر آمد. این روش زندگی مناسب مردم روسیه نیست. ما باید رنج بکشیم و اهل فداکاری و قربانی دادن باشیم.» خوب این حرف یعنی چه؟ این افکار قرونوسطایی و وحشیانه است و چیزی غیرازاین نیست.
شما خواستار آزادی نادیا ساوچنکو، خلبان اوکراینی شدهاید که اینک در روسیه در زندان است. آیا شما او را نماد آزادی و امید اوکراین میبینید؟
بله این زن باعث شگفتی من است. از اولین دقایقی که شاهد ماجرا بودم، مرا شگفتزده کرد. نمیدانم شما اولین مصاحبهاش و وقار او را به یاد میآورید یا نه. او را مردان ازخودراضی احاطه کرده بودند و رفتارشان همراه با گستاخی بود؛ اما او آرام بود مثل این بود که میگفت: «میتوانید مرا بکشید اما همه مردم اوکراین با شما مخالفند». او اینها را بهآرامی بیان کرد. من این رفتار او را دوست دارم. به نظرم میآید که آنها به خودشان گفتند این آدم، زن سادهای است و باید از او بهرهبرداری تبلیغاتی کرد؛ اما او با شخصیت قوی و توانمند خود مانند ژاندارک آنها را رسوا کرد و به صلیب کشاند.
فکر میکنید اوکراین آیندهای در اروپا خواهد داشت؟
اینطور فکر میکنم. اخیراً در اوکراین بودم و به فرهنگستان کیف-مولیا رفتم، به «میدان» رفتم و به موزه موقتی که در آنجا شکل گرفته است. مردم را که به آنجا میآمدند دیدم و چهرههای جوانانی که آرزو دارند وضع کشورشان چیزی غیرازاین باشد که اکنون هست. فکر میکنم اوکراین اولین کشور، در بین کشورهای شوروی سابق است که تلاش میکند بند نافی را که به روسیه وصلش میکند، ببرد و در دنیایی دیگر، در اروپا سیر آفاق کند. نکته دیگر این است که این تلاش با خونریزی همراه شد. روسیه حاضر نیست اوکراین را رها کند، روسیه بدون اوکراین چیست؟ دیگر آن روسیه بزرگی که روسها خوابش را میبینند نیست؛ بنابراین اوکراین بالاخره آزاد خواهد شد، اما پذیرش اوکراین در اروپا باید با خونریزی کمتری میسر شود.
ارسال دیدگاه