فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

آیا می‌توان گفت انسان حیوانی است که انتظار می‌کشد؟

گفتگو با ساموئل بکت 1392

مدت زمان مطالعه : 5 دقیقه

ادبیات

در سالن هتل به انتظار بکت نشسته بودم. ناگهان مردی از در کافه وارد شد، از مقابلم گذشت و در وسط سالن ایستاد. به نظر می‌رسید که منتظر کسی باشد. هنگامی‌که مرد رویش را به‌طرف من برگرداند حدسم به یقین بدل شد: بلی، خودش بود! بااین‌همه از این‌که می‌دیدم چهره‌ی او به عکس‌هایی که معمولاً در کتاب‌ها و مطبوعات چاپ می‌شود چندان شباهتی ندارد تا حد زیادی تعجب کردم. با قامتی کاملاً راست و تا حدی کشیده، چهره‌ای که کمتر آثار چین‌وچروک در آن دیده می‌شد و چشمانی شفاف با نگاهی نافذ و ملایم. هیچ‌کدام از این خصوصیات با تصوری که انسان می‌تواند از شخصی سالخورده، با سنی بیش از هشتاد سال داشته باشد، جور درنمی‌آمد.
من ترجمه‌ای از آثارش را به زبان فارسی به همراه دیوان مصوری از خیام و همچنین یک نامه و آفیش یکی از نمایشنامه‌هایش را که یک کارگردان آمریکایی برای او فرستاده بود تقدیم کردم. پاکت نامه را باز کرد و گفت که آن را در فرصت دیگری خواهد خواند و آنگاه با دقت به بررسی آفیش پرداخت. سپس با شور و شوق ترجمه‌ی فارسی اثرش را ورق زد و گفت: «از این‌که قادر به فهمیدن زبان فارسی نیستم متأسفم.» سپس پرسید: «این اثر در زمان تزار، ببخشید شاه ترجمه شده است؟» به او پاسخ مثبت دادم و بعد شروع به برشمردن کتب و مقالات بی‌شماری که راجع به آثار و نیز اجراهای آن، به‌ویژه در دانشگاه‌های ایران منتشرشده است، کردم. آنگاه بکت هدایا را به کناری گذاشت.
از او پرسیدم «آیا می‌توانم گفتگویمان را ضبط کنم؟» وی با تکان سر به نشانه‌ی نه و با لحنی خجالت‌زده پاسخ داد: «نه ببخشید، از این کار خوشم نمی‌آید.» در این هنگام بود که گفتگو را آغاز کردم.

مصاحبه

آیا می‌توان گفت انسان حیوانی است که انتظار می‌کشد؟ آیا می‌توان گفت انسان حیوانی است که انتظار می‌کشد؟

بکت عمیقاً به فکر فرورفت، پکی به سیگار برگ خود زد و پاسخ داد: «درواقع آنچه را که می‌خواهد انتظار می‌کشد! هنگامی‌که در انتظار گودو را می‌نوشتم از خود نپرسیدم که در انتظار چه چیزی هستم.» آنگاه اضافه کرد: «انسان همواره چشم‌به‌راه است. انتظار یکی از ویژگی‌های اوست.» وقتی‌که مسئله‌ی انتظار مطرح می‌شد چهره‌ی بکت درهم‌کشیده می‌شد، پیدا بود که از این سؤالات خوشش نمی‌آید. او مضطرب و پریشان‌خاطر به نظر می‌رسید و بی‌وقفه به سیگارش پک می‌زد. در طول مدت گفتگو سه سیگار برگ دود کرد. او گاهی آن‌قدر حواس‌پرت به نظر می‌رسید که حتی به سیگار خاموش هم پک می‌زد.

آیا در این نمایشنامه منتظر شخص یا چیزی بودید...؟

بکت پاسخ داد: «نه». به فکر فرورفت و گفت: «نمی‌دانم». سپس قهوه‌اش را نوشید و اضافه کرد: «می‌خواهم برایتان مثالی بزنم: انسان در طول شب انتظار طلوع خورشید را می‌کشد و در طول روز در انتظار شب است تا به طلوع خورشید فکر کند! این یک دور تسلسل واهی است.» و بعد گفت که حرفش را زیاد جدی نگیرم و سپس شروع به خندیدن کرد. در اثناء گفتگو چند بار خنده بر لبانش نقش بست و با این خنده‌ها خلق و خویش آشکار می‌شد. بااین‌وجود در سه مورد به‌نظر رسید که بکت چهره‌ی دیگری به خود می‌گرفت: هنگامی‌که از او اجازه خواستم تا صدایش را ضبط کنم، وقتی از او عکس گرفتم و بالاخره هنگامی‌که در مورد مسئله انتظار از او سؤال می‌کردم.

شما در متن انگلیسی در انتظار گودو چنین نوشته‌اید: «در انتظار انتظار» آیا منظور شما این نیست که انتظار ازآن‌جهت که پیامد تأمل و رد موقعیت کنونی است، مفهومی قدسی دارد، حتی هنگامی‌که منظور از انتظار، انتظار است؟

ابتدا بکت به خاطر نمی‌آورد که چنین چیزی نوشته باشد. پس از کمی تأمل، تصدیق کرد که انتظار برای انتظار درواقع جنبه‌ای قدسی دارد.

گفته‌اید گودو خدا نیست، اما درهرحال او ناجی مظاهر بشریت یعنی ولادیمیر و استراگون است. شما در آن موقع مثلاً به «مسیح موعود» فکر نکرده‌اید؟

نه در آن موقع نه به «مسیح موعود» و نه به خدا فکر می‌کردم.

پیروان فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم می‌گویند که انسان آزاد است، او اعمالش را برمی‌گزیند و باید مسئولیت آن را به گردن بگیرد؛ بنابراین انسان دیگر نباید انتظار میانجیگری از جانب خداوند و یا هر شخص دیگری را داشته باشد. شما بر آن نبوده‌اید تا این عقیده را در نمایشنامه‌ی خود تأیید کنید؟

به این مسئله فکر نکرده‌ام، اگزیستانسیالیسم چیست؟ او تبسمی کرد و گفت از فلسفه سردر نمی‌آورد.

باوجود این‌که در اثر شما یعنی «در انتظار گودو» اشارات انجیلی نهفته است، در برخی از کشورها که اعتقاد مذهبی بر انتظار استوارشده است این نمایشنامه را اثری ضد دینی قلمداد کرده‌اند. خود شما راجع به آن‌ چه نظری دارید؟

بکت که متحیر شده بود، حالتی به خود گرفت. گویی متوجه منظور من نشده بود. از من پرسید: «آیا این نمایش در تهران اجرا شده است؟» پس‌ازآنکه به سؤالش پاسخ مثبت دادم در مورد مکان و زمان اجرای نمایش سؤال کرد. به او جواب دادم که نمایش در دانشگاه‌ها و در رژیم شاه به صحنه رفته است.

آیا اجراهای نمایشنامه‌ی خود را دیده‌اید؟ کدامشان را بهتر می‌پسندید؟

در سال ۱۹۵۵ اجرای آلمانی اثر را دیده بود که اصلاً از آن خوشش نیامده بود. اولین اجرای اثر در لندن هم‌ چندان خوشایندش واقع نشده بود. در عوض اجرای آن در پاریس به کارگردانی روژه بلن خیلی موردتوجه‌اش قرار گرفته بود. وی شخصاً کارگردانی آلن شنایدر را ندیده بود اما او شنایدر را بخوبی می‌شناخت و با اعتمادی که به کارش داشت می‌دانست که کارگردانی‌های او عالی است. بکت از او به‌عنوان یکی از دوستان گران‌قدر خود یاد کرد و از این‌که وی بدرود حیات گفته است ابراز تأسف نمود.

خود شما چگونه به موضوع انتظار در اجرای نمایش «در انتظار گودو» پرداخته‌اید؟

او با حرکت دست بر روی میز جابه‌جایی دو شخصیت نمایش را شرح داد: «آن دو از هم فاصله می‌گیرند اما به یکدیگر نزدیک می‌شوند و نمی‌توانند واقعاً از هم دور شوند.» او سپس توجه مرا به این نکته جلب کرد که در نمایش تحرک زیادی وجود دارد، چراکه چشم‌به‌راهان اشخاص مضطرب و نگرانی هستند که همواره از این‌سو به آن‌سو می‌روند.

شما با اجرای نمایش توسط بازیگران زن در آلمان مخالفت کرده‌اید؟ به چه دلیل؟

بکت تبسم کرد کمی به فکر فرورفت و سپس گفت: «چه موضوع مهمی! به خاطر این‌که زن‌ها پروستات ندارند.» او این جمله را سه بار تکرار کرد و زیر خنده زد و اضافه کرد: «خوب معلوم است که زن‌ها نمی‌توانند نقش مردها را بازی کنند، نمایش‌نامه برای مردها نوشته‌شده بود. شخصیت‌ها در نمایشنامه‌های شما غالباً افراد مسن و سالخورده‌اند.»

منتقدین همگی شما و یونسکو را «بنیان‌گذاران تئاتر پوچی» می‌دانند...

بکت حرفم را قطع کرد: «این‌ها همه حرف است، برچسب‌هایی است که هیچ معنی و مفهومی ندارد.» سپس اضافه کرد: «هرگز به نقدها اعتناء نمی‌کنم.»

تئاتر اوژن یونسکو را چگونه می‌بینید؟

بکت در پاسخ گفت که تئاتر وی را تحسین می‌کند، بخصوص اولین نمایشنامه‌هایش را. وی یونسکو را دوست گران‌قدر خود می‌نامید و برایش احترام و علاقه‌ی خاصی قائل بود. آنگاه بکت از من پرسید که آیا با یونسکو ملاقاتی داشته‌ام؟ به او پاسخ مثبت دادم و اضافه کردم که یونسکو دوست و استاد بزرگی است که لطف کرده و برای تز من که راجع به نمایشنامه‌ی معروفش «کرگدن» بود مقدمه‌ای نگاشته است.

آیا نمایشنامه‌ی جدیدی نوشته‌اید؟

بکت خاطرنشان ساخت که از سال ۱۹۸۳ به بعد دست‌به‌قلم نبرده است. چرا که میلی به نوشتن نداشته است. پس گفت که در نظر دارد یک نمایشنامه‌ی ده‌دقیقه‌ای برای تلویزیون آلمان در اشتوتگارت بنویسد. او اضافه کرد که خیلی علاقه دارد به آلمان برود و در آنجا به کارش ادامه بدهد: «در آلمان خوب می‌شود کار کرد. موضوع نمایشنامه‌ای که قرار است بنویسم سکوت است.»

آیا فیلم «از سکوت به سکوت» را که تلویزیون انگلستان ساخته است، دیده‌اید؟

قبل از آنکه بگوید قسمتی از فیلم را دیده است، تصحیح کرد: «از سکوتی به سکوت دیگر». او از فیلم خوشش آمده بود و صدای بازیگر فیلم را نیز تحسین کرد. بکت کارگردان فیلم را به‌خوبی می‌شناخت و او را در دوبلین ملاقات کرده بود.

آیا قرآن را مطالعه کرده‌اید؟

بلی، فهم آن کمی دشوار است. چندان علاقه‌ای به اعتقادات مذهبی صرف و به‌ویژه تعابیر دشوار ندارم.

سؤالاتی را که موردنظرم بود، از او پرسیده بودم. حال نوبت به بکت رسید تا از من سؤال کند. ابتدا به شارل گونزالس دوست بازیگری که همراه من بود رو کرد و از او پرسید که آیا با کارگردانی بنام گونزالس نسبتی دارد یا خیر؟ شارل به او پاسخ منفی داده سپس از ما درباره‌ی ژان-لوک گدار که خیلی بوی علاقه دارد، سؤال کرد. بکت اظهار داشت که بندرت به سینما می‌رود و به تماشای چند فیلم ویدئو در منزلش اکتفا می‌کند. وی در مورد آخرین نمایشنامه‌اش که در سال ۱۹۸۳ نگاشته شده است، اظهار داشت که آن نمایشنامه به‌جز در خود فرانسه در خارج از کشور اجرا شده است. سپس توضیح داد که «در انتظار گودو» به‌زودی در نیویورک اجرا خواهد شد و بایستی با «داستان هافمن» و «پیتر ردفورد» بازیگرانی که قرار است در این اجرای جدید ایفای نقش کنند ملاقاتی داشته باشد.
شارل گونزالس از بکت پرسید که چه نقشی می‌تواند در یکی از نمایشنامه‌هایش داشته باشد: بکت پاسخ داد: «نقش کلودر آخر بازی»

  • داستان
  • مرور آثار یک نویسنده
  • برنده جایزه
  • دوران زندگی
  • پرفروش
  • نویسنده

فایل های مصاحبه