گفتگو با دن براون 1392
مدت زمان مطالعه : 11 دقیقه
دن براون نویسنده آمریکایی کتابهای ژانر پرهیجان است که به خاطر نوشتن کتاب جنجالی و پرفروش خود رمز داوینچی در سال ۲۰۰۳ میلادی به شهرت زیادی در سراسر جهان رسید.
او بزرگترین فرزند خانواده براون است. مادر او، کانستنس یک نوازنده حرفهای بود که در کلیسا ارگ مینواخت. پدر او، ریچارد جی براون یک معلم ریاضی برجسته دبیرستان شبانهروزی بود و به خاطر همین همراه خانواده خود در محیط فرهنگی زندگی میکرد. در محل زندگی خانواده براون تلویزیون وجود نداشت و تنها دروس مذهب مسیحیت و شرکت در مراسم مذهبی کلیسا تفریح و کار خانواده براون محسوب میشد.
بزرگ شدن در چنین محیطی زمینه لازم برای نوشتن داستانهای رمزآلود درباره دین مسیحیت را برای براون فراهم کرد. وی در «رمز داوینچی» تاریخ و مسیحیت را رمزشناسی میکند و دست روی باورهای دینی میگذارد. شاید اگر داستانهای وی صرفاً پلیسی بودند تا این حد جنجال و بالطبع شهرت برای او به همراه نداشت. جالب است براون بهشدت اصرار دارد این رمان را مبنی بر واقعیت مطرح کند و در کتیبه کتاب هم به این مسئله اشاره کرده و نوشته است: «همه شرح جزئیات آثار هنری و معماری و مذهبی مبتنی بر اسناد واقعی است و داستان بر اساس رگههایی از واقعیت به این نقطه رسیده است.
براون معتقد است: «من قهرمان رمانهای قبلیام را دوباره زنده کردهام، تاریخشناسی که عاشق معماهای تاریخی است. من نمیخواهم کسی را بازی دهم، باید این کتاب را باور کرد تا با پیچیدگیهایش کنار آمد. همیشه عاشق آثار داوینچی بودم، به نظرم او جزو عجیبترین هنرمندان جهان است. به قول فروید، داوینچی خیلی زود به دنیا آمده بود.»
حالا این داستاننویس رمان جدیدی با عنوان «دوزخ» نام وارد بازار کرده که در حقیقت ادامه داستانهای شخصیت رابرت لانگدن، نمادشناس دانشگاه هاروارد است. داستان رمان چهارم در ایتالیا میگذرد و در آن لانگدن وارد دنیایی هراسناک میشود که پای قدیمیترین و ماندگارترین شاهکار ادبیات را به وسط میکشد.
براون میگوید: «هرچند در دوران دانشجویی «دوزخ» دانته را خوانده بودم، اما تا همین اواخر متوجه تأثیر ماندگار آن بر دنیا مدرن نشدم. در این رمان جدید، بسیار هیجانزده بودم که خواننده را به دنیایی اسرارآمیز میبردم... دنیای رمزها، نمادها و دهها گذرگاه مخفیانه.» به بهانه انتشار این رمان اسکات سیمون خبرنگار رادیو ملی آمریکا مصاحبهای با دن براون انجام داده است:
درباره الهام از دانته در نوشتن رمان دوزخ بگویید.
چیزهای زیادی درباره هنر کلاسیک دیده بودم، ولی هیچوقت درباره هنرهای ادبی چیزی نخوانده بودم که به نظرم دانته در اوج این هنر قرار دارد. همانطور که میدانید مثل مونالیزا، کمدی الهی دانته یکی از شاهکارهای هنر انسانی محسوب میشود که تقریباً به سنگ محک فرهنگ و تاریخ بخشی از انسانهای روی زمین تبدیلشده است. بهتر است کمی مثل رابرت لانگدن احساس کنیم.
به نظرم بیشتر تحقیقات خود را در ایتالیا انجام دادهاید. به نظر کار مفرحی میآید!
البته از گفتن این جمله نفرت دارم ولی باید اعتراف کنم بهواسطه رمان رمز داوینچی بهجاهایی دسترسی پیدا کردم که قبلاً خوابش را نیز نمیدیدم. برای فرد نویسندهای مثل من که همیشه سرم توی کاغذ بوده دیدن این چیزهای فوقالعاده جذاب و جالب بود. همیشه دوست داشتم مثل پلیسها یک رازی داشته باشم. هیچوقت نمیخواستم مردم بفهمند میخواهم درباره چه چیزی داستان بنویسم. در بازدید از مکانهای مختلف هیچ سؤالی از کسی نمیپرسیدم به خاطر همین خودم تحقیقاتم را انجام میدادم و این کار برایم جذابیت داشت. همیشه سؤالهای بیربطی از متصدیان موزهها میپرسیدم در غیر این صورت میفهمیدند که چه ایدهای دارم.
شخصیت منفی دوزخ یا «برتراند زوبیست» فرشته مرگ چگونه خلق شد؟
در هر رمانی شما امیدوار هستید که قهرمان در مقابل بعضیها قرار بگیرد که دشمن آنها هستند. جالبترین شخصیتهای شرور کسانی هستند که کارهای نیک را بر اساس نیتهای منفی یا کارهای منفی را با نیت مثبت انجام میدهند. من همیشه منطقه خاکستری بین منفی و مثبت را دوست داشتم. در اینجا کسی که به جمعیت عظیمی از مردم کره زمین بیتوجه است و حتی حاضر است آنها را به خاطر خودش قربانی کند برای انتخاب چنین شخصیتی مناسب است.
چقدر طول کشید دوزخ را نوشتید؟
تقریباً سه سال، البته در این سالها فرآیند نوشتن همراه تحقیقات صورت گرفت. همیشه دوست داشتم وقتی تحقیق میکنم و به چیزی جدید دست پیدا میکنم سریع آن را روی کاغذ بیاورم.
یکبار گفته بودید نوشتن را دوست ندارید و اصلاً نیازی به نوشتن دوباره ندارید. چرا دوباره این کار را کردید؟
البته نوشتن یک فرآیند بسیار سخت است. ولی من همیشه نوشتن را دوست دارم؛ چون تحقیق کردن را دوست دارم. بیشتر از همه اینها دوست دارم هیجانهایی که از این تحقیقات الهام میگیرم به دیگران نیز انتقال بدهم. مثل این است که بخواهید درباره شور و اشتیاق دانته در فلورانس تحقیق و با آن شریک شوید و بخواهید ایدههای بزرگی درباره اتفاقات آینده بدهید.
چگونه تصمیم گرفتید از روی دانته داستان بنویسید؟
من همیشه میدانستم روزی درباره او مطلب خواهم نوشت. ولی هیچوقت نمیخواستم درباره خودش داستان بنویسم؛ چون وقتی کسی مثل او اینگونه جهنم را بهصورت زنده و روشن تعریف میکند، در اختراع یک جهنم دیگر خوانده اثر او بسیار مفید است. به نظر من دانته را بر اساس گناه جهان را اختراع کرد.
دانته فکر میکرد غرور بزرگترین گناه است، نظر شما چیست؟
به نظر من تنبلی و بیکاری گناه بزرگی است. شما تنها یکبار فرصت دارید به دنیا بیایید و یکبار فرصت دارید زندگی کنید و بهتر است در زندگی خود کاری بکنید. نیاز به کار و معاشرت با دیگران دارید و کسانی که این کار را نمیکنند دچار همان غرور شدهاند.
سختترین چیز درباره خلق یک داستان مهیج چه چیزی میتواند باشد؟
برای من این چیز سخت مربوط به دنیای واقعی و ارتباط آن با داستان است. من برای داستانهایم از تاریخ واقعی، مکانهای واقعی، علوم واقعی و هر چیزی که در واقعیت وجود دارد استفاده میکنم و به خاطر همین ارتباط دادن این واقعیتها با سیر داستان کار سختی است. در حقیقت تبدیل واقعیتها به شخصیتهای داستانی همیشه کار سختی محسوب میشود.
آیا این داستانها آیندهای هم دارند؟
میدانیم که حالا وقتی داستانهای واقعی سرانگشتان ما هر روز خوانده میشوند، نمیتوان برای آنها آیندهای متصور نبود. همیشه داستانهای واقعی که نویسنده آنها را به دنیای واقعی میآورند قسمتهای کسالتآور هم دارند. ولی وقتی این قسمتها حذف شوند، میتوان به آینده این داستانها امیدوار بود. داستان وقتی جذاب میشود که سعی کنید نقطههای غیر مرتبط را بههم وصل کنید.
درباره کنسرسیوم مخفی که در داستانهای قبلی خلق کردید بگوئید؟ آیا در دنیای واقعی چنین چیزی وجود دارد؟
همینالان در دنیای واقعی بسیاری از سازمانهای تجاری مثل کنسرسیوم داستانهای من هستند. مثلاً شما واتیکان، کاخ سفید و یا حتی مایکروسافت را در نظر بگیرید. آنها هر روز برای مردم یا همان واقعیتهای داستانی بهانههای مختلف میآوردند و هر روز یک سری دروغ برای آنها آماده میکنند. حقیقت را بهگونهای که خود میخواهند برای مردم آماده میکنند.
با نوشتن رمان رمز داوینچی جایگاه بالایی برای خود کسب کردید. این کار شما را برای داستانهای بعدی سخت کرده یا آسان؟
همانطور که قبلاً گفتم مشهور شدن بهعنوان یک نویسنده دسترسی شما را به منابع و مکانهای مختلف بیشتر میکند، ولی همیشه من میخواستم کارهایم را بهصورت مخفی انجام دهم. به خاطر همین کسانی که من با آنها صحبت میکنم زیاد اطلاعاتی درباره داستانهای آینده به من نمیدهند و تقریباً یک سیر معمولی در داستانهای بعدی طی میکنم؛ یعنی زیاد معلوم نیست داستان بعدی خوب از آب دربیاید یا بد.
پس بهتر است اینطور بگوییم نمیتوان حدس زد کار بعدی شما چیست؟
خودم به شما میگویم. ولی مطمئن نیستم همین گفته صحیح باشد یا اینکه بخواهم کار دیگری کنم.
نقطه منفی رمز داوینچی؟
فشارهای زیادی بهواسطه این رمان روی من وجود دارد. افراد زیادی وجود دارند که اعتماد زیادی به من دارند تا کتاب بعدی بهتر شود ولی هنوز هم میگویم که نمیدانم کار بعدی چقدر خوب شود.
چرا نمادها اینقدر قوی هستند؟
این علائم بدون توجه به زبانی خاص کار خود را میکنند. همه آنها را میبینند و درک میکنند. در حقیقت اینها زبان جهانی مردم کل زمین محسوب میشوند و به خاطر همین سعی میکنم در بیشتر داستانهایم از آنها استفاده کنم.
چرا لاندگدن شخصیت اصلی داستان ماسک کارتونی مثل میکی موس میپوشد؟
لانگدن پروفسور بسیار جدی است که به خودش یادآوری میکند این جدیت را همیشه نداشته باشد. همیشه در داستانهای جدی استفاده از نمادهای شوخی و کارتونی جذابیت داستان را بیشتر میکند.
کتاب دوزخ پر از شخصیتها و افراد باهوش است. ولی به نظر میرسد بیشتر دچار تلفات و زحمت میشوند. این مسئله را توضیح میدهید؟
در بعضی از سطوح نادانی و جهالت قطعاً سعادت و خوشی محسوب میشود. دانستن حقایق اطراف همیشه با زحمت و تحمل سختیها همراه بوده است. وقتی دنیای واقعی اطرافتان را درک کنید، همیشه نگرانیها و تفکر درباره آینده و سرنوشت بیشتر میشود.
و بالاخره اینکه جایگاه شما در دنیای ادبیات چه نوع جایگاهی است؟
البته خندهدار است بگویم که خودم هم نمیدانم کجای سرزمین ادبیات قرار گرفتهام. من تنها کتابی را مینویسم که همیشه دوست دارم بخوانم. من کسی هستم که بیشتر از داستان و ادبیات نمادها و کدها را دوست دارم و عاشق این هستم که این نمادها را در هنر و معماری و هر کار شاهکار دیگر پیدا کنم. همه اینها را میتوانید در داستان رابرت لانگدن پیدا کنید.
۳۰ مرداد ۱۳۹۲
ارسال دیدگاه