گفتگو با دان دلیلو 1396
مدت زمان مطالعه : 6 دقیقه
اگر میخواهید با دان دلیلو تماس بگیرید، سعی نکنید از ایمیل استفاده کنید، او اهل ایمیل نیست! شیوه ارتباطی که او ترجیح میدهد، فکس است. او هنوز رمانهایش را با ماشینتحریر مینویسد. دان دلیلو بهرغم این دوری از مظاهر تکنولوژی، یکی از غولهای ادبیات داستانی آمریکاست.
این نویسنده ۸۱ ساله تاکنون ۱۸ رمان؛ ازجمله رمان «برفک» که برنده جایزه ملی کتاب شد و رمانهای پرفروش «جهان زیرین» و «برج میزان» را نوشته است. در آخرین رمان دان دلیلو به نام «کی صفر» که سال گذشته منتشر شد و به فاصله کوتاهی با ترجمه سهیل سمی به بازار کتاب ایران راه یافت، جف به سیستم حفظ سرمایشی پدر میلیاردرش رأس لاکهارت سفر میکند. مادرخوانده جف و همسر رأس به بیماری لاعلاجی مبتلا بوده و در آستانه مرگ هستند. پدر جف میخواهد با استفاده از سیستم انجماد از مرگ خود و همسرش جلوگیری کند.
دان دلیلو درباره آثارش با لسآنجلس تایمز مصاحبهای کرده است که در ادامه میخوانید:
سبک نوشتار شما واقعاً شاخص، جوشان و پرحرارت است. دوست دارم کمی درباره حرفهتان بگویید. وقتی نشستهاید و مینویسید، جملات از کجا نشات میگیرند؟
به طرقی اتفاق میافتد که توضیحش بسیار سخت است، چون فهمیدنش خیلی آسان نیست. مطمئن نیستم که چطور یک جمله یا پاراگراف خودش را بسط میدهد. نمیتوانم بگویم بهطور خودکار عمل میکند، اما بهنظر میرسد همهچیز بهطور شهودی اتفاق میافتد و من بسیار بیشتر نسبت به حروف و کلماتی که روی کاغذ شکل میگیرند، آگاه شدهام. تطابقها، نهتنها در آواها، بلکه تطابق بین حروف در یک کلمه یا از کلمهای به کلمهای دیگر کمی رازآلود است. انگار که یک صفحهٔ چاپی مستقل، نهتنها باید معنا داشته باشد، بلکه باید واحد مفهومی تصویری هم باشد.
آیا روی کاغذ مینویسید یا پشت کامپیوتری با صفحه نمایش؟ وقتی درباره روایت تصویری حرف میزنید، به چه چیزی نگاه میکنید؟
من همیشه با ماشینتحریر مینویسم. از خودکار و کاغذ بهعنوان وسایل کمکی استفاده میکنم. چیزی که اتفاق افتاد این بود که در اواسط دهه ۱۹۷۰ ماشینتحریر رویالم مانند همیشه کار نمیکرد، کمی ضعیف شده بود. یک ماشینتحریر دستدوم المپیا خریدم و از آن موقع تابهحال از آن استفاده میکنم. این ماشینتحریر بهتر است چون حروف را بزرگتر چاپ میکند و بنابراین واضحتر میتوانم ببینم چه چیزی مینویسم.
پس وقتی شما رمان ۸۳۲ صفحهای «جهان زیرین» را نوشتید، یک کپه کاغذ مخصوص ماشین تایپ داشتید.
خیلی زیاد بود. فکر میکنم در موزه رنسوم سنتر تگزاس نگهداری میشود و نمیدانم که کسی تعداد صفحات را شمرده یا نه چون شمارهگذاری صفحات دقیق نبود. دلیلش هم این بود که اینها صفحات دستنویس اول بودند؛ اما نسخه نهایی، میدانم که بیش از هزار صفحه بود، مطمئن نیستم که ۱۱۰۰ صفحه بود یا ۱۴۰۰ صفحه. واقعاً نمیدانم.
جالب است که ناشر شما گفت که شما از ایمیل استفاده نمیکنید؛ اما در رمان «کی صفر» شخصیتها پشت تاکسی نشستهاند و هر کسی بهنوبت بهنوعی میکوبد به صفحه ویدیو تا خفهاش کند (دلیلو میخندد) و قطع نمیشود. مشخص است که شما در این جهان بودهاید. توانستهاید در این جهان و جزئی از آن باشید و هم شغل نویسندگیتان را دور از آن نگه دارید؟
سؤال جالبی است. فکر میکنم من فقط کمی از این جهان دورم. از همه این چیزها اطلاع دارم؛ و البته دوستانی و همسرم از ایمیل استفاده میکنند؛ بنابراین هرگز خیلی خیلی دور نیستم و از آیپد برای جستجو استفاده میکنم. اگر لازم باشد چیزی را جستجو کنم، سعی میکنم در آن فضا دنبالش بگردم. این لزوماً به کاری که انجام میدهم ربطی ندارد. شاید بخواهم نام یک فیلم یا کارگردان را چک کنم و حروفی را در آیپد کنترل میکنم.
برای نوشتن «کی صفر» چه تحقیقاتی دربارهٔ علم سرماشناسی انجام دادید؟
سعی کردم محدودش کنم. البته تحقیق کردم اما نمیخواستم عنان کار از اختیارم خارج شود. در یک نقطه، همان اول، از جستجوی اطلاعات دست کشیدم و چیزی را که میتوانستم خلق کردم، سعی کردم در مرزهای واقعیت باقی بمانم. فکر میکنم نکته کلیدی جنبه سرماشناسی در رمان این است که اینجا در این مجتمع، جایی است که «کی صفر» نام دارد و افراد داوطلبانه متحمل جریان سرمابخشی میشوند، اگرچه میدانند تا آستانه مرگ پیش میروند. این اساس رمان است. تا جایی که میدانم داوطلبانه است، بنابراین این کاملاً واقعیتی سهبعدی است.
اگر واقعیت سهبعدی است، واقعیت داستان چیست؟
من به دو بعد یک تصویر فکر میکنم یا یک صفحه که مردم میخوانند. نویسندگان امیدوارند که درواقع شخصیتها در جهانی سهبعدی زندگی کنند، اول در ذهن نویسنده، بعد در ذهن خوانندگان.
وقتی صحنهای را تصور میکنم، آیا آن را در هر سه بعدش میبینم؟ پاسخ به این سؤال ساده نیست. میبینمش، شخصیتها را میبینم، آدمها را میبینم، خیابانها را میبینم. ماشینها را و به نظر میرسد آنها در این سطح ویژه از واقعیت ذهنی وجود دارند. من نمیتوانم خصوصیات چهره یک شخصیت را تشخیص دهم وقتیکه ایدهای مربوط به این شخصیت دارم، وقتی او را در اتاقی میبینم و در اکثر موارد خود اتاق کاملاً عمومی است – بهجز وقتی واقعاً یک اتاق را توصیف میکنم – این اتفاق در «کی صفر» رخ میدهد و بعد یک اتاق را روشنتر میبینم.
گفتید که در ذهن شما شخصیتها ساکن نوعی فضایی سهبعدی هستند که تنها زمانی شکل میگیرد که با یک انگیزه و دلیلی توصیفش میکنید. آیا هرکدام از کتابهایتان فضای جداگانهای را اشغال میکنند؟ یا سیارهای خارج از آنجا به نام سیاره دلیلو وجود دارد با همهٔ کتابهایتان، «نامها»، «جهان زیرین» و ...
فکر میکنم، از نظر ذهنی، هر کتابی فضایی جداگانه را اشغال میکند؛ اما من فقط حافظه مبهمی درباره کتابهای اولم دارم، کارهایی که دهه ۱۹۷۰ را دربرمیگیرد. خیلی یادم نمیآید؛ میتوانم تک صحنههایی را به یاد بیاورم و در بعضی موارد حتی در به یادآوردن نام شخصیت اصلی مشکل دارم؛ اما زمانی که به دهه ۱۹۸۰ و رمان «نامها» میرسیم، حافظهام شفافتر میشود. جریان عجیبوغریبی است. از چه نوع جریانی حرف میزنم؟ فقط از روندی که یک نویسنده از کارهای اولش فاصله میگیرد و ذهن نویسنده کمی بیشتر از آن کارها جدا میشود، قطعاً این یکی از جنبههای پیر شدن است.
شما و پل استر به همدیگر کتاب تقدیم کردهاید. با نویسندگان دیگر درباره این موضوع حرف میزنید؟ فاصله گرفتن از کارهای قدیمیتر؟
وقتی با نویسندگان حرف میزنم، دوست دارم درباره سینما حرف بزنیم. درست است، صحبت کردن درباره سینما راحتتر است. من خیلی درباره کارم با نویسندگان دیگر صحبت نمیکنم، درباره کتابهایشان هم با آنها حرف نمیزنم. فقط چند جمله. ما دو شخصیت را در یک فیلم وسترن قدیمی دوست داریم که عنصر اصلی آواییاش این است که بسیار کمحرف است. این اتفاقی است که وقتی با نویسندگان دیگر درباره نوشتن حرف میزنم، رخ میدهد.
مطمئناً همه کتابهایتان را به یک اندازه دوست دارید، اما در بنشان کتابی هست که برای شما محبوبیت ویژهای داشته باشد؟
برای من خیلی سخت است که فکر کنم کدامشان محبوب است. من عاشق کتابهایم نیستم. حس رضایت دارم از اینکه موفق شدهام رمانهای زیادی بنویسم؛ اما اگر قرار بود کتابی را نام ببرم که برای من معنای ویژهای دارد، اسم «جهان زیرین» یا «برج میزان» یا «کی صفر» را میگفتم.
۱۲ آذر ۱۳۹۶
ارسال دیدگاه