گفتگو با پاتریک مودیانو 1394
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
مودیانو از مادری بلژیکی و پدری یهودی اهل ایتالیا در سال ۱۹۴۵ به دنیا آمده است وی از چهرههای نوجوی ادبیات مدرن فرانسه شناخته میشود که آثارش تحسین منتقدان ادبی را برانگیخته و خوانندگان فراوان دارد. مودیانو از نویسندگان پرکار به شمار میرود و برخی از کارهای او دستمایه اقتباس سینمایی نیز بودهاند. جایزه بزرگ آکادمی فرانسه برای ادبیات در سال ۱۹۷۲ نصیب وی شد. در سال ۱۹۷۸ جایزه معتبر فرانسوی گنکوررا برای رمان «خیابان مغازههای تاریک» دریافت کرد. در سالهای اخیر رمانهای «میدان اتوال»، «در کافه جوانی گمشده» و «افق» از این نویسنده منتشر شده است. پاتریک مودیانو در ایران نیز کمابیش شناخته شده و چندین عنوان از آثار او به فارسی ترجمه شده است. در سال ۲۰۱۰ برنده جایزهٔ دل دوکای انستیتوی فرانسه را برای یکعمر تلاش حرفهای خود شد. همچنین مودیانو در سال ۲۰۱۲ نیز موفق به کسب جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپا شد. مودیانو در روز پنجشنبه ۹ اکتبر ۲۰۱۴ رأس ساعت ۱۳ بهوقت محلی از سوی آکادمی نوبل بهعنوان برنده جایزهٔ نوبل ادبیات اعلام شد.
چه چیز باعث شد که نویسنده شوید؟
فکر میکنم چون هیچ کار دیگری بلد نبودم انجام دهم نویسنده شدم. شاید برخی از اتفاقات دوران کودکیام بر من تأثیر گذاشتند. یادم میآید وقتی فقط شش سالم بود پایان موهیکانها ۱ نوشتهٔ جمیزفنیمور کوپر را میخواندم و بیشتر قسمتهایش را هم متوجه نمیشدم. بااینحال، این رمان را به اتمام رساندم. احتمالا این علاقه به خواندن بر من آنقدر تأثیر گذاشت که بعدها در زندگیام نویسنده شوم. وقتی بزرگتر شدم، بعدازاینکه مدتی هم مطالعه کردم حتی سعی کردم برای پزشکی ثبتنام کنم؛ اما در آزمون علمیاش رد شدم. چون نوشتن تنها چیزی بود که بلد بودم، شروعش کردم.
چطور کار میکنید؟ رمان چطور آغاز میشود؟
دیری نپایید که فهمیدم شروع رمان نوشتن کار بسیار سختی است. رویای چیزی که میخواهید خلقش کنید در سر دارید؛ اما این کار مثل قدم زدن حول استخر شنا و مردد بودن برای پریدن در آن است؛ چون آب بیشازحد سرد است. همینکه نوشتن را شروع کردید باید هرروز بنویسید وگرنه انگیزهٔ نوشتن را از دست خواهید داد. وقتی جوانتر بودم نوشتن را به اواخر روز محول میکردم اما حالا هر روز اول صبح مینویسم تا مطلب را به سرانجام برسانم. در هر زمان فقط یکی دو ساعت میتوانم مطلبی را بنویسم بعد آر آن توجهم از بین میرود.
آیا وقتی نوشتن را شروع میکنید آخر رمان را میدانید؟
دانستن پایان رمان همیشه سخت است. به همین خاطر است که همیشه به نویسندههای سبک جنایی که میتوانند آخر رمان را حدس بزنند حسودی کردهام. ندانستن پایان داستان سخت است، چون بدون اینکه بدانید کجا میروید ناچارید که راهتان را ادامه دهید. اگرچه هر چه به آخر داستان نزدیک شوید راجع به سمت و سویی که دارید طیاش میکنید حسی پیدا میکنید. اینکه داستان را کی و کجا به سرانجام برسانید همواره مسئلهٔ حساسی بوده است. باید لحظهٔ کاملاً درستی را برای به پایان رساندن نوشتهتان پیدا کنید.
چه کس یا چیزی منبع الهام شماست؟
باید به مکان و زندگی حقیقیای که روبرویم قرار دارد نگاه کنم. مکانی واقعی، خیابان، ساختمانی که همهٔ این اتفاقات در آنجا رخ میدهند و از آن طریق میتوانم رؤیاپردازیام را ادامه بدهم. یکی از کتابهایم در تونلی آغاز میشود با این مضمون که دختری که مادرش را مدتی طولانی ندیده است، اعتقاد دارد مادرش در تونل دیده است و به همین جهت دنبال آن زن میرود.
آیا توصیهای برای نویسندههای مشتاق دارید؟
من در زمان خودم مهارت نویسندگیام را بهبود بخشیدهام، پس دشوار است که بتوانم توصیهی به خصوصی ارائه بدهم. بهترین نصایح، نصایح معمول هستند نه نصایح دقیق. نویسندگان مشتاق را تشویق کنید که وقتی اوضاع برخلاف انتظار آنهاست و احساس میکنند که نوشتن برایشان سخت است نوشتن را ادامه دهند. موانع متداولی را که در راه نویسندگی رخ میدهند توضیح دهید و آنها را به نوشتن ترغیب کنیم. هرگز نباید تسلیم بشوند.
وقتی شنیدید که جایزهی نوبل را بردید داشتید چه کار میکردید؟
کمی عجیب است اما داشتم در خیابان رو دآساس ۲ پاریس بسیار نزدیک به باغهای لوکزامبورگ قدم میزدم که دخترم زنگ زد و خبر را به من گفت. این خیابان همانجایی است که آگوست استرایندبرگ در زمان اقامتش در پاریس آنجا زندگی میکرد.
ارسال دیدگاه