گفتگو با پاتریک دوویت 1397
مدت زمان مطالعه : 10 دقیقه
پاتریک دوویت نویسنده کانادایی تجربیات مختلفی را در زندگی سپری کرد تا درنهایت موفق شد به حرفه موردعلاقهاش نویسندگی مشغول شود. داستان جدید دوویت «خروجی فرانسوی» نام دارد که توسط انتشارات بلومزبری وارد بازار کتاب شده و هزلی بر شرایط زندگی انسانهای ثروتمند است. به همین بهانه مجله «گاردین» با وی مصاحبهای انجام داده است که با هم میخوانیم:
شخصیتهای کتاب جدیدتان به صورت غیرقابلتصوری متمول هستند. چه چیزی سبب شد درباره این طبقه از جامعه کتاب بنویسید؟
دوست دارم خود را غرق جهانی کنم که شناختی از آن ندارم. یک روز درباره جامعه یک درصدی خیلی ثروتمند فکر میکردم. سبکی از زندگی که همه ما از آن اطلاع داریم، اما تعداد کمی تجربهاش میکنند. خلق این تصور که اگر جزئی از طبقه ثروتمند جامعه بودیم چه اتفاقهایی را تجربه میکردیم برایم جذابیت داشت.
این رمان رابطه یک مادر و پسر را مورد کنکاش قرار میدهد. چه چیزی موجب علاقه شما به این موضوع شد؟
من در ارتباط با والدینم خیلی خوششانس بودم و رابطه دوستانهای با پدر و مادرم داشتم. آنها با گذشت زمان مانند افرادی شدند که در حلقه دوستانم قرار دارند و آزادانه درباره همه موضوعات سخن میگوییم. چنین رابطه خوبی را در فیلمها و داستانها نمیبینم. ارتباط بین مالکولم و مادرش در داستان «خروجی فرانسوی» با ارتباط خود من با مادرم فرق دارد اما ارتباط نزدیکی بین این دو شخصیت وجود دارد و از سپری کردن وقت با بکدیگر لذت میبرند.
یکی از شخصیتهای داستان مرگ دیگر شخصیتها را احساس میکند. آیا به وجود جادو و قدرتهای اسرارآمیز در دنیا اعتقاد دارید؟
بله! خودم تجربه احساس کردن و دیدن روح را دارم و معتقدم اتفاقاتی در دنیا رخ میدهد که ما لزوماً توانایی توصیف یا توجیهشان را نداریم. البته از این موضوعات در زندگی شخصی خود دوری میکنم و حتی از آن واهمه دارم اما میل به نوشتن درباره این موضوع در داستانهایم زیاد است. بیشک این کار را در آینده هم انجام خواهم داد.
اما در این کتاب با لحنی هجوآمیز درباره جادوهای دنیا مینویسید. آیا این کار به کنترل ترس از این موضوع کمک میکند. بله حتماً بهتر است حتی خبری بد را با لبخند به دیگران بدهیم.
به نظر میرسد در این سالها میزان نگارش آثار هزل و طنز افزایش یافته است. دلیل این اتفاق را چه میدانید؟
فکر میکنم در اوقات ناراحتی بهترین و سالمترین کار استفاده از شوخی و طنز است. اتفاقهای بد زیادی هر روز در دنیا رخ میدهد. اگر هر از چند گاهی نخندید دچار سرطان میشوید.
آیا شما در خانهای پر از کتاب بزرگ شدید؟
بله. پدر من کتابخوان دارای پشتکاری بود و هنوز هم هست. وقتی ۱۲ یا ۱۳ سالم بود شروع به خواندن کتابهای پدرم کردم.
آیا درباره کتابها با پدر مباحثه میکردید؟
بله. خوشبختانه هیچوقت خود را از من برتر نمیدانست و مانند یک دوست و کسی که به نظر همسن من است سخن میگفت. این موضوع برای من اهمیت زیادی داشت. انسان همیشه دوست دارد با دیگران تساوی داشته باشد و این موضوع را حتی در سنین جوانی میفهمیدم و قدردان پدرم بودم.
کتابهای موردعلاقه شما در کودکی چه بود؟
از آثار کمیک تینتین لذت میبردم.
در جایی خواندم که در دوران مدرسه موفق نبودید. چه چیزی از مدرسه را دوست نداشتی؟
اگر مجبور به خواندن درسی شوم نمیتوانم خوب مطالعه کنم مگر اینکه خود من از خواندن آن درس لذت ببرم. اگر علاقه شخصی در میان نباشد موضوعات آن درس را نمیتوانم بیاموزم. دانشآموز خوبی نبودم چون همه درسهایی که ما را مجبور به خواندنشان میکردند به نظر من مسخره بود.
شما قبل از نویسنده شدن شرایط شغلی متعددی را تجریه کردید. در آشپزخانه رستوران و ساختمانسازی هم کار کردید. آیا این تجربهها بر سبک و نوع نوشتن شما تآثیر گذاشت؟
فکر میکنم تأثیر دارد. کار کردن در حرفههای مختلف، کارهایی که لذتی در آن نبردم و حتی از بعضی از آنها تنفر هم داشتم سبب شد از اینکه حالا به طور تماموقت نویسنده هستم خوشحال و شکرگذار باشم.
دوست دارید کدام شخصیت ادبی-چه زنده یا مرده- را ملاقات کنید؟
دوست دارم گرترود اشتاین یا جین باولز را ببینم.
دوست دارید چه کسی داستان زندگی خود شما را بنویسد؟
گرترود اشتاین...
۴ مهر ۱۳۹۷
ارسال دیدگاه