فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

حس می‌کنم در احاطه نیروهایی رازآمیز هستیم

گفتگو با آیزاک باشویس سینگر 1962

مدت زمان مطالعه : 4 دقیقه

ادبیات

داستان‌های آیزاک باشویس سینگر به زبان ییدیش در دهه پنجاه میلادی به‌تدریج نظر مترجمان مختلفی ازجمله سال بلوی جوان را که بعدها و حتی زودتر از خود سینگر به جایزه نوبل ادبیات دست‌یافت جلب کرد و کم‌کم به انگلیسی ترجمه شد. آثار زیادی از سینگر به فارسی ترجمه نشده. دو کتاب بزرگسال، یکی مجموعه داستان «یک مهمانی، یک رقص» با ترجمه مژده دقیقی، نشر نیلوفر و دیگری رمان «دشمنان؛ یک داستان عاشقانه» با ترجمه احمد پوری، نشر باغ نو منتشر شده و دو کتاب کودک و نوجوان: «احمق‌های چلم و تاریخشان» و «دوباره احمق‌های چلم» (ترجمه پروانه عروج‌نیا و خدیجه روزگرد، نشر آسمان خیال). آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی جوئل بلاکِر و ریچارد اِلمَن (مجله کامنتری) با آیزاک باشویس سینگر است که در سال ۱۹۶۳ انجام شده و آزاده فانی از انگلیسی ترجمه کرده است.

مصاحبه

حس می‌کنم در احاطه نیروهایی رازآمیز هستیم شاید برای شروع بهتر باشد از شما بپرسیم چه بر سر ادبیات ییدیش آمده. ادبیات ییدیش، در دوران شکوفایی خود، مجموعه آثاری را در برمی‌گرفت که به توده مردمی خوانندگانش- از لحاظ زبان، نگرش و ترسیم شالوده عام رویدادها- بسیار نزدیک بود. نابودی شش میلیون یهودی در زمان جنگ دوم جهانی همه این‌ها را به‌شدت تغییر داد. مخاطبان ییدیش‌خوان از بین رفتند و اکنون نیز این زوال و کاهش تدریجی هم‌چنان ادامه دارد. امروز احساستان نسبت به نوشتن به زبان ییدیش چگونه است؟

وقتی بدانی زبانی روزبه‌روز در حال نابودی است، دیگر از نوشتن به آن زبان احساس خوشحالی نمی‌کنی. هرچند خیال نکنم ییدیش به‌طور کامل از بین برود، حقیقت دارد که شمار خوانندگان کم و کمتر می‌شود و همه ما -مقصودم نویسندگان ییدیش است- از آن آگاهیم. البته وقت نوشتن چنین احساسی ندارم؛ دوست ندارم یادآوری‌اش کنم. به گمانم این از بخت خوب من است، چرا که اگر وقت نوشتن مدام در فکر آن بودم که عده‌ای از خوانندگانم در حال مرگ‌اند و هنوز دیگرانی به دنیا نیامده‌اند که جای خالی‌شان را پر کنند، ممکن بود قدری بر من تأثیر بگذارد. معمولاً نویسندگان وقت نوشتن به خوانندگانشان فکر نمی‌کنند. درواقع، تفکر درباره خواننده اشکال بزرگ نویسنده محسوب می‌شود. نویسنده نباید در این فکر باشد که چه کسی قرار است کارش را بخواند، زیرا لحظه‌ای که این‌گونه باشد، قوای دیگری در کارش مداخله می‌کند. تا آنجا که به من مربوط است، ییدیش نوشتن و تفکر درباره خوانندگانش به‌راستی نویسنده را یکسره به تباهی می‌کشاند؛ اما خوشبختانه هرگز به چنین چیزهایی فکر نمی‌کنم. وقتی می‌نشینم به نوشتن، حس می‌کنم روی سخنم ممکن است با میلیون‌ها تن باشد یا با هیچ‌کس.

نویسندگانی می‌شناسید که از شما تأثیر پذیرفته باشند؟

گمان نکنم هیچ نویسنده‌ای تحت تأثیر من بوده باشد. شاید نویسندگانی هم باشند که خیال کنند از من اثر پذیرفته‌اند، اما کل این مسئله تأثیرپذیری آن‌قدرها مهم نیست. اگر نویسنده‌ای واقعاً نویسنده باشد، همیشه خودش است، حتی اگر هزاران هزار کتاب خوانده باشد؛ و اگر این‌گونه نباشد... اگر مقلد صرف باشد، حتی اگر تنها یک کتاب خوانده باشد باز هم مقلد است؛ چراکه تقلید در نهادش است.

شما ییدیش می‌نویسید که امروز شمار بسیار کمی می‌توانند این زبان را بخوانند. کتاب‌هایتان به پنجاه‌وهشت زبان مختلف ترجمه شده. آیا این حقیقت آزارتان نمی‌دهد که بیشتر خوانندگانتان ناچارند ترجمه آثارتان را بخوانند و اینکه تنها تعداد انگشت‌شماری قادرند آثارتان را به زبان ییدیش بخوانند؟ آیا فکر می‌کنید در این میان بسیاری چیزها با ترجمه از دست می‌رود؟

واقعیت این است آن اندازه که دلم می‌خواهد خواننده زبان ییدیش ندارم و این موضوع آزارم می‌دهد. گمان نکنم خوب باشد زبانی به جای صعود در مسیر سراشیب و سقوط بیفتد. دوست دارم ییدیش، همان‌طور که از گفته ییدیش‌شناسان پیداست، بارور و شکوفا شود؛ اما تا آنجا که به ترجمه مرتبط است، طبیعتاً هر نویسنده‌ای با ترجمه از دست می‌رود و شاعران و طنزپردازان در این میان بزرگ‌ترین زیان‌دیدگان هستند. همچنین نویسندگانی که نوشته‌هایشان پیوند تنگاتنگی با فرهنگ‌عامه دارد سخت زیان می‌بینند. در مورد خودم، به گمانم من هم سخت زیان دیده‌ام، اما ازآنجاکه به‌تازگی در ترجمه آثارم مشارکت داشته‌ام، می‌دانم مشکل از کجاست و مراقب هستم آن‌قدرها ضرر نبینم. پیدا کردن معادل مناسب یک اصطلاح به زبانی دیگر بسیار دشوار است؛ اما باید پذیرفت که همه ما ادبیات را از طریق ترجمه آموخته‌ایم. بیشتر مردم تنها ترجمه کتاب مقدس را مطالعه کرده‌اند، ترجمه هومر و تمامی آثار کلاسیک را خوانده‌اند. به نظر می‌رسد ترجمه، هرچند آسیب‌زننده باشد، ممکن نیست نویسنده را به‌کل نابود کند. اگر نویسنده‌ای واقعاً خوب باشد، حتی از راه ترجمه دیده و خوانده می‌شود. در مورد خودم شاهد آن بوده‌ام. همچنین ترجمه تا اندازه‌ای برایم مفید است. وقت ویرایش ترجمه و همکاری با مترجم، بارها و بارها نوشته‌هایم را مرور می‌کنم و وقتی مشغول این کارم، متوجه نقص کارم می‌شوم. پس حرفم این است که ترجمه به اشکال مختلف به من کمک کرده تا از بسیاری از اشکال‌ها دوری کنم.

بسیاری از خوانندگان شما را استاد داستان‌گویی به شمار می‌آورند. عده‌ای دیگر فکر می‌کنند قصد شما از نوشتن بسیار فراتر از داستان گفتن صرف است.

گمانم نوشتن داستان‌های خوب وظیفه هر داستان‌گویی است. با تمام توان می‌کوشم که داستانی درست از کار درآید. مقصودم از درست آن است که ساختار درستی داشته باشد و توصیفی درست که موازنه‌ای میان فرم و محتوا برقرار باشد و نظایر این‌ها؛ اما این همه‌چیز نیست. در هر داستانی، می‌کوشم چیزی بگویم و در تلاشم آنچه می‌گویم کم‌وبیش با تفکراتم از قبیل اینکه این دنیا و این زندگی همه‌چیز نیست و روحی و خدایی و چه‌بسا زندگی پس از مرگی وجود دارد مرتبط باشد. همیشه به این قبیل حقایق مذهبی نظری دارم، هرچند بدان معنا فردی خشک و متعصب و مذهبی نیستم. بیشتر از آنکه خودم را یکی از نویسندگان ییدیش در شمار آورم، نویسنده‌ای یهودی می‌دانم؛ چرا که بیش از سایرین به حقایق یهودی باورمندم. بیشتر این نویسندگان به پیشرفت باور دارند. پیشرفت برایشان حکم بت دارد؛ اما آنچه حقیقتاً مایه دلگرمی ماست در روح و روان جای دارد نه در جسم. با این اوصاف خودم را نویسنده‌ای مذهبی می‌پندارم.

درصد بالایی از نویسندگان پرخواننده و مورداحترام در آمریکا یهودی هستند- خود شما، سال بلو، فیلیپ راث، هنری راث، برنارد مالامود. حتی نویسندگان غیریهودی هم با استفاده از مضامین یهودی در نوشته‌هایشان آثار پرفروشی پدید می‌آورند. دلیل محبوبیت نویسندگان و مضامین یهودی را پس از جنگ دوم جهانی در چه می‌دانید؟

فکر می‌کنم یهودی‌ها قرون متمادی کاملاً در ادبیات نادیده انگاشته شدند. نویسندگان همیشه مطالبی کلیشه‌ای درباره یهودی‌ها می‌نوشتند. یا این یهودی یک نفر رباخوار، خبیث و شایلاک نزول‌خوار تاجر ونیزی بود، یا بدبخت بیچاره و قربانی یهودی‌ستیزی. به‌عبارت‌دیگر، هم از او عیب‌جویی می‌کردند، هم به حالش تأسف می‌خوردند؛ و به همین دلیل، شیوه زندگی یهودی و طریق عشق ‌ورزیدنش برای بشریت حکم معما داشت. تنها کمی پیشتر بود که نویسندگان یهودی درباره یهودی‌ها همان‌گونه نوشتند که نویسندگان آمریکایی درباره آمریکایی‌ها و نویسندگان انگلیسی درباره انگلیس‌ها می‌نویسند. همه‌چیز درباره‌شان نوشتند، خوبی‌ها و بدی‌ها. سعی نداشتند از آنان پوزش بطلبند. نخواستند به عیب‌جویی از آن‌ها بپردازند؛ و می‌خواهم بگویم ازآنجاکه زندگی یهودی کنجکاوی بسیاری را برانگیخته، حالا دیگر مُد روز شدن ادبیات یهودی هم مایه حیرتم نیست. البته این بدان معنا نیست که قرار است همیشه چنین باشد. باور دارم دیر یا زود همه‌چیز متعادل و یکنواخت می‌شود و اشتیاق نسبت به یهودی‌ها هم‌اندازه دیگر مردم خواهد شد. نمی‌دانم چه تعداد از یهودی‌ها نویسندگان خوبی هستند و چه تعداد بد. خیال نکنم آن‌قدری که مردم می‌پندارند نویسنده خوب پرورانده باشیم. نویسنده توانا و بااستعداد کم نداریم، اما آن‌طور که می‌بینم نویسندگان بزرگ میان ما هم کم‌تعدادند، همان‌گونه که در میان دیگر مردمان نویسنده بزرگ انگشت‌شمار است. اصلاً هر جای دیگری هم نویسندگان بزرگ کم‌تعدادند.

  • مرور آثار یک نویسنده
  • برنده جایزه
  • داستان
  • نویسنده
  • دوران زندگی

فایل های مصاحبه