گفتوگو با احمد آرام 1398
مدت زمان مطالعه : 3 دقیقه
کارگاه «بوم و پسابوم در ادبیات داستانی» از سری برنامههای سومین دوسالانه ملی جایزه ادبی بوشهر چهارشنبه (22 خردادماه) با حضور احمد آرام، داستاننویس و منتقد ادبی (بهعنوان مدرس) در مرکز رفاهی فرهنگیان بوشهر برگزار شد.
احمد آرام، داستاننویس پیشکسوت بوشهری و صاحب بیش از 14 اثر منتشرشده در حوزه ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی است. وی از آن دست نویسندگانی است که فعالیت هنریاش تنها محدود به نوشتن نمیشود و تجربههای فراوانی در چند رشته هنری مختلف دارد.
روزگاری دغدغه سینما و تئاتر داشته و دارد، زمانی به نقاشی و گرافیک پرداخته و سپس به نمایشنامهنویسی و داستاننویسی رو آورده است. تجربه سالها کار مداوم و انتشار چندین عنوان رمان و مجموعه داستان و نمایشنامه است که برخی آثار وی شامل رمانهای «باغ استخوانهای نمور»، «مردهای که حالش خوب نیست»، «کسی ما را به شام دعوت نمی کند»، «تربیت کننده سگماهی»، «همین حالا داشتم چیزی میگفتم»، «کافی شاپ لوک» و مجموعه داستان «به چشمهای هم خیره شده بودیم» نمایشنامه «صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا»، «دوچرخه و سینما» «خانه تلخ» و... میشود.
شگرد مخصوص آرام در داستاننویسی، مدرنیزه کردن فرهنگ بومی است؛ بهطوریکه در آثار وی هیچوقت شکل خام و دستنخورده بوم وجود ندارد؛ بلکه با دستکاری و خیانت، از این فرهنگ، نوع تازهای از فرهنگ را میسازد که هم غریب است و هم آشناست. این برنامه در آستانه اختتامیه جایزه ادبی بوشهر با حضور داوران بخش داستان این دوره حسن محمودی، صمد طاهری، محمد کشاورز، فرشته احمدی و همچنین برخی برگزیدگان مرحله نهایی جایزه همچون کیهان خانجانی نیز حضور داشتند.
مهدی انصاری، داستاننویس برنامه پیش رو را معرفی کرد.
آرام نویسنده درباره معنای بوم و اهمیت آن در ادبیات گفت:
هر چیز عجیبوغریب و غیرواقعی از بوم به شما میرسد آنرا در ذهنتان نگه دارید؛ در آینده تبدیل به بومرنگهایی خواهد شد و به شما برمیگردد.
وی با اشاره به زیبایی نهفته در جان همه چیز ادامه داد:
در پس دردآورترین مسائل جغرافیای ما یک زیبایی وجود داشته است و این زیبایی بیشتر اشاره به زیباییشناسی دارد، ازجمله در موسیقی، تئاتر و رقص زیبایی در همهچیز هست.
این نویسنده با گریزی به خاطرات کودکی و نوجوانی خود در بوشهر به مرز محو خیال و واقعیت در ذهن مردمان بومی این منطقه اشاره کرد و از شگفتانگیزترین قصههای خیالی گفت که جاشوهای بندر با اطمینان برای اهالی مردم تعریف میکردند و روایتهایی که خرافه، توهم و سنت تار و پودش را در هم پیچانده بود.
وجود باورهای موازی در بنادر جهان از کرانه خلیجفارس تا عمان، بنادر ایتالیا و تمریکای جنوبی، موضوع دیگری بود که آرام به آن پرداخت.
رمز و رازهایی که در نگاه به پدیدههای هستی به طرز غریبی در نگاه مردمان بندرنشین شباهت دارد و گویی موجهای دریا آن را به هر ساحلی رسانده است. از اعتقاد به وجود موجودات ماورایی تا شخصیت بخشی به پدیدههای غیر جاندار.
آنچه آرام بر آن دست گذاشته بود خصلت ویژه مردمان جنوب بود. نوعی روایت سیال ذهن در کلام مردم بندر. اینکه مردم بندر میل غریبی به روایتهای تو در تو، پرش موضوعی با تداخل وهم و خیال دارند.
وی همچنین در تشریح «پاشنه آشیل بومیگرایی» در آثار جوانان گفت:
اغلب نویسندگان جوان، اطلاعات کمی از بومگرایی در داستان دارند که موجب توقف کار آنها میشود. آنها اینگونه تصور میکنند که برای نوشتن داستانهای بومی باید از واژههای بومی استفاده کنند؛ در حالیکه الزامی به این کار نیست. در آثار «صادق چوبک» که جایگاه مهمی در ادبیات بوشهر و ادبیات داستانی فارسی دارد، میبینیم که او وقتی سوژه خود را انتخاب کرده، واژههای بومی مخصوص آنرا پیدا کرده و داستانش را خلق کرده است. واژههایی که فقط درباره آن داستان، کارایی داشتند.
آرام افزود:
بنابراین الزامی نیست که برای بومینویسی حتماً از واژههای بومی استفاده شود؛ چراکه گاهی واژههای غیربومی به تکامل معنایی سوژه بیشتر کمک میکند اما باید در نظر داشته باشیم که واژههایی انتخاب کنیم که دارای ضرباهنگ باشند و به جذابیت متن بیفزایند.
نکتهای که این نویسنده بر آن اصرار داشت، اینکه باورهای بومی را نباید به همان شکل که هست نوشت؛ بلکه باید به این باورها خیانت کرد تا در نوشتههای یک نویسنده برای همیشه جریان داشته باشند و به پایان نرسند.
نمونهای که برای شاهد مثال آن آرام به آن اشاره داشت. اثر منیرو روانیپور بود. وی معتقد بود که روانیپور در داستانهایش باورهای بومی و افسانهها را به همان صورت موجود رد کرده است؛ بنابراین منبعش در آثار اولیه به پایان رسیده است.
منیرو روانیپور داستاننویس بوشهری است که با الهام از افسانهها و باروهای خرافی مردم (جفره) بوشهر رمان «اهل غرق» را در اواخر دهه شصت منتشر کرده بود.
آرام ادامه داد:
ما از اطرافمان غافل میشویم، دوروبر ما سختی هست، درد و رنج هست و میگوییم چقدر ما داریم رنج میکشیم، چقدر ما بدبختیم؛ اینها درست اما باید ببینیم همین حس را چطور میتوانیم به داستان ربط بدهیم؟ نویسنده بعضی مواقع به ممیزی ایراد میگیرد که ممیزی جان ما را گرفته و نمیگذارد ما حرف بزنیم. اینکه دارد میگوید «نمیگذارد» ما را وارد مقوله جدیدی میکند و به ما واژههایی میدهد که ما وقتی داستان را مینویسیم میبینیم که این داستان چقدر خفقانآور است. پس آن آدم درد و رنج را در زیباییشناسی دیده که برای از مبدا رساندن به مقصد رساندن آن مساله مطلوب بوده است.
ارسال دیدگاه