گفتوگو با عالیه عطایی 1397
مدت زمان مطالعه : 3 دقیقه
عالیه عطایی نویسندهای اصالتاً افغانستانی اهل هرات است که در ایران بزرگ شده است. او ماستری تئاتر از دانشگاه هنر تهران دارد و علاوه بر داستان نویسی در حوزه نمایشنامه و فیلمنامه هم فعالیت میکند. عالیه عطایی برای نگارش رمان کافور پوش، موفق به دریافت جایزه مهرگان ادب شد و باز برای همان رمان برنده جایزه ادبی واو، برای رمان متفاوت سال شد و در زمینه نگارش نمایشنامه نیز جوایزی بدست آورده است. منتقدان فارسی زبان او را از تاثیرگذارترین نویسندگان زن همدوره خودش میدانند. عالیه عطایی با محوریت مهاجرت مینویسد و از نسل دو مهاجر داستان میسازد. آدمهایی که خودش را جزوشان میداند و میگوید « معلوم نیست اگر روزی حس کنم به خانه برگشتهام داستانی برای نوشتن داشته باشم«. او در حال حاضر رمانی با عنوان «سال مرزی» را آماده چاپ دارد که مثل دیگر آثارش در آن به نسل مهاجر افغانستانی پرداخته است.
داستاننویسی در افغانستان تقریباً پیشینه یک قرنه دارد و با ترجمه «فاجعههای پاریس» و برخی داستانهای عامهپسند اروپایی توسط محمود طرزی، داستاننویسی مدرن نویسندگان افغانستان را به سمت خود کشاند. ولی به رغم این پیشینه، دستاوردهای حوزه داستاننویسی ما بسیار ناچیز است. چه چیزهایی مانع رشد داستاننویسی در افغانستان شده است؟
داستان تحفه دنیای مدرن است و با حکایت و روایت عامیانه تفاوت دارد. شما فکر کن چه چیزهایی ما را از جهان مدرن دور نگه داشته؟ همانها دستاوردهای ما در داستان را هم تحت تأثیر قرار داده است. داستان نوشتن در خودش میلی به بیرون زدن از فرم غالب جامعه دارد. جامعهی ما آنقدر در طی همین یک قرن گذشته گرفتار جنگ، ناامنی، وحشت و نیازهای ابتدایی بوده است که مجال رسیدن به داستان را نداده…
داستاننویسان افغانستان سرنوشت غمانگیزی داشته و قربانی تحولات سیاسی شدهاند. نقش بیثباتیهای سیاسی در کمرنگ شدن داستاننویسی در افغانستان چقدر برجسته است؟
در سؤال قبل پاسخ تانرا تا حدودی دادم. داستان نویس از جامعهاش جدا نیست. کشور ما گرفتار کودتا و جنگ و مصیبت بوده… داستان نویس هم یکی بوده از دیگران. شاید به مهاجرانی مثل من بشود خرده گرفت که شما در جنگ نبودید و در جای امنی زندگی میکردید. خب حق با شماست. امروز نسل مهاجر افغان در همه دنیا هستند و کار میکنند و جنسی از ادبیات داستانی را شکل دادهاند که نمیدانیم اگر داخل افغانستان بودند محصول چه بود. ولی از جانب نسل خودم مطمئنم که ادبیات افغانستان بعد از این رنگ و رو خواهد گرفت.
علاوه بر نوسانات سیاسی، حکومتها نیز همواره با نویسندگان بیمهری کردهاند و به ندرت پیش آمده که نویسندگان، مورد حمایت حکومت قرار گیرند. در حالی که در سایر ممالک، مراکزی برای پرورش استعدادهای نویسنده و خلاق وجود دارد. سیاستهای فرهنگی حکومتها چقدر بر عدم رشد داستاننویسی در افغانستان اثر منفی داشته است؟
ببینید من در افغانستان نبودهام و تا بحال هم کتابی در افغانستان چاپ نکردم آنچه می دانم همانی است که اهالی رسانه افغانستان درباره سیاستهای حاکم گفتهاند و این اواخر هم که همه نوید اتفاقات خوب فرهنگی را میدهند. شاید یک روز برگشتم و کارهایم را در افغانستان چاپ کردم تا آن روز به من اجازه بدهید در اینباره صاحب نظر نباشم.
بعد از دهه هفتاد بخش عمده نویسندگان داستانی ما در مهاجرت پا به عرصه داستاننویسی گذاشتهاند. در مهاجرت چه زمینههایی برای رشد این استعدادها فراهم بوده است؟
چند نوع مهاجرت داریم. دوستان و همکارانی دارم که سالها در افغانستان زندگی کردند و بعد مهاجرت کردند و کسانی مثل من که پدرانشان مهاجر بودند. مهاجرت دلایل خودش را دارد بیشتر کسانی که من میشناسم دلیل مهاجرتشان از افغانستان صرفاً این نبوده که در زمینه داستان نویسی عرصه را تنگ دیدهاند. ماجرا بیشتر ناامنی جانی و مالی و زیستی بوده و بعد در کشورهای دیگر کارشان را ادامه دادهاند. نمیتوانیم منکر شویم که اگر داستان نویسان مطرح افغانستان در داخل کشور بودند قطعاً مخاطب بیشتری از هم زبانها داشتند اما اینها تاوان جنگ و بلبشو بوده و باید امید بست به روزی که برسد و بشود و بتوانند و بتوانیم.
مهاجرت در ایران، سختترین نوع مهاجرت برای افغانستانیها شناخته شده است. فضای ایران در شکلگیری درونمایه و شخصیتهای داستانی شما و سایر داستاننویسان افغانستانی، چه نقشی داشته است؟
من در ایران بزرگ شدهام با فرهنگ دوگانه افغانستانی و ایرانی… قطعاً درداستانهایم از هر دو فرهنگ حرف زدم. به نسل دو مهاجر از هر چیزی نیم اش میرسد. نیم زبان، نیم فرهنگ، نیم لهجه… و همه آدمهای داستانی من هم نیمهاند.
گاهی فکر میکنم نسل دوایها بدتر از نسل اول مهاجر هستند چون هرگز نخواهند فهمید چرا و چطور اینگونه شدند. خودشان انتخابی نداشتهاند و این جبر، تم بیشتر داستانهایم شده و خیلی وقتها ناخواسته بوده است. بعد یک داستان تمام شده دیدهام که اینطور است.
شما در جلسات نقد ادبی ایرانیان شرکت میکردید. نگاه نویسندههای ایرانی به شاعران و داستاننویسان افغانستانی بر پایه چه معیارها و ذهنیتهایی بود؟
بیشتر اعتقاد دارند چیزی به عنوان ادبیات افغانستان وجود ندارد و خیلی کم نویسندههای افغانستانی هستند که خارج از افغانستان داستان مینویسند. شاید درستتر این است که بگویم اطلاعات درستی نیست. جز نامهای شناخته شده، کسی از آنچه در افغانستان میگذرد خبر ندارد و هنوز داستان نویسان معاصر افغانستان نتوانستهاند خودشان را به جامعه فارسی زبان ایران خوب پرزنت کنند. باز هم تاکید میکنم جز چند نفری که به دلایلی داخل ایران بودهاند جامعه ادبی ایران اطلاع درستی ازدیگران ندارد. که این معرفی کردن ساز و کار و برنامه ریزی لازم دارد.
آیا شما خودتان را در داستاننویسی صاحب سبک میدانید، یا از سبکی خاص پیروی میکنید؟
صاحب سبک شناخته شدن ادعای من نیست. کار منتقد است و در واقع اوایل نوشتنم به تقلید از داستانهایی که دوست داشتهام نوشتهام، اما در حال حاضر و حتی سالهای اخیر خیر. پیرو سبکی نبودهام. من قصهگو هستم و قصه تعریف میکنم. حالا سبک و مابقیاش بماند.
کدام نویسنده خارجی بیشترین تأثیر را بر شما داشته است؟
چرا نمیپرسید کدام نویسنده و بر خارجیاش تاکید دارید؟ من از نویسندگان زیادی تأثیر دارم. همه آنهایی که خواندهام و دوستشان داشتم را در خودم حمل میکنم. خارجی و داخلی. حتی داستان کوتاهی از یک نویسنده گمنام. گپ و گفت با شما را دوست داشتم ، میدانید چرا؟ چون سوالهاتان از یک نویسنده خارجی نبود… و جوری با من جرف زدید که خارجی نبودم صرف اینکه در افغانستان بزرگ نشدهام. شاید جوابهای من به دقیقی نویسندهای داخل افغانستان نباشد اما در حین جواب دادن کیف کردم که باز خارجی نبودم.
تشکر از شما.
ارسال دیدگاه