گفتگو با ایزاک آسیموف 1985
مدت زمان مطالعه : 3 دقیقه
سرانجام پس از چند دهه شاهد پیشروی ژانر علمی – تخیلی هستیم. ژانری که سالها در مجلات زرد نامفهوم، چاپ و در نقطهٔ کور، تاریک و نمناک کتابخانههای محلی نگهداری میشد. حالا اما دیگر خبری از خواندنهای شبانه زیر پتو با چراغقوه و خیالپردازیهای پنهانی و ماجراجویی در سیارهها نیست. دیگر حتی خبری از پنهان کردن جدیدترین کتاب برندهٔ جایزهٔ نبولا پشت کتابهای کیپلینگ یا کیرکگور هم نیست. طرفداران ژانر علمی – تخیلی امروزه بدون شرمساری از علایق خود سخن میگویند.
اکنون دیگر گروههای طرفداری در داخل و خارج کشور، حول نویسندگانی چون آرتور سی کلارک، رابرت ای هاینلاین و آیزاک آسیموف که همگی به خدایانی برای طرفداران این سبک و آرمانگراهای علم بدل شدهاند، بهسرعت در حال تشکیل شدن هستند. ژانر علمی- تخیلی توانسته راه خود را به سینما باز کند و میلیونها دلار فروش داشته باشد. گروههای هوادار توانستهاند خود را بهعنوان طرفداران سرسخت این ژانر اثبات کنند. برای مثال گروه «تِرِکیها» (هواخواه برنامهٔ اتمام یافته اما فراموشنشدنی استارترک) توانستد هالیوود را مجبور به احیا کردن شخصیت کاپیتان کرک، آقای اسپاک و دیگر افراد انترپرایز برای ساخت فیلم این برنامه تلویزیونی نمایند.
آیزاک آسیموف که به او لقب روشنگر بزرگ عصر را میدهند، شاید نویسنده علمی – تخیلی محبوب همگان باشد. همتایانش باجانودل او را به خاطر ترجمه «سخنان نامفهوم علمی» به زبان انگلیسی ساده ستایش میکنند. پیتر آر وستون در کتاب «رماننویسان عصر ما» میگوید: «…آسیموف هرچه بنویسد بهخوبی مینویسد… او بیش از همه قابلیت ارتباط برقرار کردن بالایی دارد که این امر باعث ماندگار شدن اغلب آثارش خواهد شد.»
آسیموف در ۲ ژانویه سال ۱۹۲۰ در شهر پتروویچی روسیه چشم به جهان گشود. پدرش مغازه شیرینیفروشی داشت. آسیموف در سال ۱۹۲۳ به همراه پدر و مادرش به آمریکا مهاجرت کرد و پنج سال بعد به تابعیت این کشور درآمد. او به کمک حافظهٔ تصویری خوبش توانست مدرسه را با نمرات عالی پشت سر بگذارد و در سن ۱۲ سالگی شروع به نوشتن کند. در ۱۸ سالگی با ماشینتحریر دستدومی که پدرش برایش خریده بود مینوشت و توانست اولین داستان خود را در این سن منتشر کند. او تحصیلات خود را در دانشگاه کلمبیا به اتمام رساند و توانست بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۸ مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری خود را کسب کند. او بیش از بیست سال بهعنوان دانشیار زیست- شیمی در دانشگاه پزشکی بوستون تدریس نمود. پس از بازنشستگی از تدریس، او اکنون در نیویورک زندگی میکند و تماموقتش را به نوشتن میپردازد.
آسیموف با اسم خودش و نام مستعارِ پاول فرنچ، سابقه گردآوری، نگارش و تألیف بیش از ۲۰۰ اثر را دارد. از این آثار میتوان به سهگانه بنیاد (سه رمان متمایز دربارهٔ متلاشی شدن و احیای تمدن کهکشانی)، رمان «خود خدایان» برندهٔ جوایز هیوگو و نبولا (معادل جایزه اسکار در صنعت فیلمسازی) اشاره کرد. بااینکه عمده شهرت او به خاطر نوشتههایش در ژانر علمی – تخیلی است، بیشتر نوشتههایش را رسالههای غیرداستانی تشکیل میدهند. تفسیرهای آسیموف موضوعات زیادی ازجمله نجوم، شیمی، فیزیک، ادبیات (تفاسیر دونژوان، بهشت گمشده و شکسپیر)، کتاب مقدس، فیزیولوژی انسان، ریاضیات، طنز و تاریخ را در برمیگیرند.
آسیموف بهعنوان نویسندهای حساس، حروفچینی، نسخهبرداری و فهرستنگاری کارهایش را خودش انجام میدهد. او قادر است در دقیقه تا ۹۰ کلمه بنویسد. گفته میشود او ده ساعت در هر هفت روز هفته را به کار اختصاص میدهد و روزی دو تا چهار هزار کلمه را به رشتهٔ تحریر درمیآورد. دوستانش میگویند او بهندرت و بهزور از میز کارش جدا میشود.
فیل کنستانتین نویسنده مستقل و مجری اسبق برنامهٔ میزگرد رادیو کیپیایسی مصاحبهای رادیویی در ایستگاه رادیویی پورتآرتور با آسیموف انجام داده است. او دراینباره میگوید: «من بینهایت از اینکه میتوانستم با او صحبت کنم خوشحال بودم. برای مدت زیادی طرفدار ایشان بودهام. او بسیار آدم شوخطبعی است و مانند نوشتههایش گفتار سلیس و روانی نیز دارد.»
«آیزاک آسیموف» که به او لقب روشنگر بزرگ عصر را میدهند، شاید نویسنده علمی – تخیلی محبوب همگان باشد. همتایانش با جانودل او را به خاطر ترجمه «سخنان نامفهوم علمی» به زبان انگلیسی ساده ستایش میکنند. «پیتر آر وستون» در کتاب «رماننویسان عصر ما» میگوید: «... آسیموف هرچه بنویسد بهخوبی مینویسد ... او بیش از همه قابلیت ارتباط برقرار کردن بالایی دارد که این امر باعث ماندگار شدن اغلب آثارش خواهد شد.»
آسیموف بهعنوان نویسندهای حساس، حروفچینی، نسخهبرداری و فهرستنگاری کارهایش را خودش انجام میدهد. او قادر است در دقیقه تا ۹۰ کلمه بنویسد. گفته میشود او ده ساعت در هر هفت روز هفته را به کار اختصاص میدهد و روزی دو تا چهار هزار کلمه را به رشتهی تحریر درمیآورد. دوستانش میگویند او بهندرت و بهزور از میز کارش جدا میشود.
فیل کنستانتین نویسنده مستقل و مجری اسبق برنامهی میزگرد رادیو کیپیایسی مصاحبهای رادیویی در ایستگاه رادیویی پورتآرتور با آسیموف انجام داده است. او دراینباره میگوید: «من بینهایت از اینکه میتوانستم با او صحبت کنم خوشحال بودم. برای مدت زیادی طرفدار ایشان بودهام. او بسیار آدم شوخطبعی است و مانند نوشتههایش گفتار سلیس و روانی نیز دارد».
روی جلد بسیاری از کتابهایتان اشاره کردید ناشرانتان به دنبال فردی بسیار جذاب و شوخ برای تألیف منتخب آثاری بودند. آیا واقعاً فردی آنقدر جذاب هستید؟
آسیموف: «اوه، خب، درونم بسیار جوان و جذاب است. تعداد کمی از افراد موردعلاقهام مرا از بیرون جذاب میدانند که خودم هم جزوشان هستم».
جایی از شما شنیدم که میخواهید آثارتان نقش زندگینامه شما را ایفا کنند، اما بهتازگی کتاب زندگینامه شما چاپشده است. میتوانم بپرسم چرا نظرتان را دراینباره تغییر دادید؟
دویستمین کتاب من در انتظار چاپ و انتشارات دابلدی دنبال چیزی برای چاپ کردن بود و از من درخواست نگارش زندگینامه را داشت. من هم سعی کردم مقاومت کنم اما درنهایت آنها پیروز شدند.
نوشتنش چقدر به طول انجامید؟
ده ماه. نگارش آن را در ۹ مارچ ۱۹۷۷ شروع کردم و در ۳۱ دسامبر همان سال به پایان رساندم. چون قول داده بودم قبل از اتمام سال تمامش کنم. نوشتنش ساده نبود. کتاب حاوی ۶۴۰ هزار کلمه شد. حدود سه برابر سهگانه بنیاد.
داستان و کارهای زندگیتان واقعاً آنقدر طولانی است؟
من هیچ کاری در طول زندگیام انجام ندادهام. شگفتزده میشوید اگر بگویم چه قدر زیرکانه مجبور بودم این کتاب را بنویسم تا این موضوع را کتمان کنم.
نظرتان راجع به بشقابپرندههایی (یوافاو) که در استرالیا و نیوزیلند رصد شده چیست؟
به نظرم آنچه دیده شده سیاره زهره بوده. زهره در آنوقت بسیار درخشان است و وقتی نزدیک افق میشود شبیه یک خانهی بزرگ به نظر میرسد. رئیسجمهور کارتر زمانی یک شیء پرندهی ناشناخته را رصد کرد. بیشتر مردم و ستارهشناسان با توجه به زمان و روزی که این شیء رصد شد باور داشتند که آنهم احتمالاً زهره بوده.
راجع به مستعمرات مداری فضایی چه؟ به نظر شما آیا این تجهیزات ساخته خواهند شد یا دولت جلوی اینگونه پروژهها را خواهد گرفت؟
درست به اصل مطلب اشاره کردید. برای اینکه تمامی این چیزهای فوقالعاده را داشته باشیم، نیاز نداریم منتظر پیشرفت تکنولوژی باشیم. تکنولوژی کافی را برایشان داریم. حتی نیازی به منتظر ماندن برای چگونگی اجرای طرحها نداریم. آن را هم میدانیم. تمام چیزی که نیاز داریم موافقت سیاسی و رضایت اقتصادی برای خرج کردن پول موردنیاز است. کمی ناامیدکننده است که فکر کنیم اگر مردم روی پولی که خرج میشود تمرکز کنند و درنتیجه قادر خواهند بود تا میزان سودی را که این سرمایهگذاری برای آنان خواهد داشت، درک کنند. بااینکه آنها برای خرج کردن چند میلیارد دلار که سود بسیار بیشتری از آن خواهند دید بیمیل هستند. دنیا انگار برایش مهم نیست سالانه ۴۰۰ میلیارد دلار خرج ساخت اسلحه و جنگافزار میشود که هیچ سودی جز فرصتی برای خودکشی ندارد.
به نظر شما آیا قادر به پرهیز از فاجعهای خودساخته و جهانی خواهیم بود؟
احتمالات، زیاد جالب به نظر نمیرسند، اما زیادی بد هم نیستند. میزان زادوولد در اکثر مناطق دنیا در حال کاهش است و اگر این میزان همچنان رو به کاهش برود، شاید بتوانیم جلوی انفجار جمعیت را پیش از آنکه دردسرساز شود بگیریم. خطر جنگ هستهای همیشه وجود دارد، اما فعلاً ۳۵ سال است که از آن فاصله گرفتهایم و امیدوارم بتوانیم از گزند این خطر دور بمانیم. ما همیشه در حال آلوده کردن و استفاده بیرویه از انرژیهایمان بودهایم، اما فکر میکنم روزبهروز بیشتر و بیشتر به خطرات ناشی از این مصرف بیرویه پی خواهیم برد و شاید بتوانیم سرانجام کاری دراینباره انجام دهیم. به نظر من بزرگترین مانع حل مشکلاتمان که اتفاقاً راهحل بعضیشان را هم میدانیم، این است که دنیا دارد به کشورهای جداگانهای تبدیل میشود که هرکدام درگیر مسائل و مشکلات کوتاهمدت خود هستند تا مسئلهی بلندمدت بقای بشریت. مادامیکه وضعیت اینگونه باشد گمان نمیکنم شانس زیادی برای بقا داشته باشیم. در این صورت همهمان نابود خواهیم شد.
آیا این شکست را جزئی از آینده میدانید یا فکر میکنید روزی سر عقل خواهیم آمد تا جلواش را بگیریم؟
تمایل به دوری کردن از خطر را میبینم. بهبیاندیگر تمایل داریم دریابیم که توان نزاع با یکدیگر را نداریم و بهقولمعروف دریافتهایم که دنیا خیلی کوچک است. ایالاتمتحده و شوروی در حال مذاکرهاند و حال انگار ایالاتمتحده و چین قرار است به مذاکره ادامه دهند. مایلم صلح شوروی و چین را نیز ببینم. دوست دارم قدمهای اولیه برای صلح بین اسرائیل و مصر و بقیهی خاورمیانه را هم شاهد باشم. تمام اینها اتفاقاتی امیدوارکننده هستند. صلحهای مختلف امیدوارکنندهاند، اما فقط شروع ماجرا هستند و با سرعتی که درحرکتاند هیچوقت به صلح کامل نخواهیم رسید و به نظرم باید با سرعت بیشتری عمل کنیم.
در یک مقاله خواندم که شخصی ادعا میکند برادر شماست. شما برادری دارید؟ اگر دارید نظرش راجع به شما چیست؟
من برادری کوچکتر به نام استن دارم. او نایبرئیس روزنامه نیویورک نیوز دی است. او برادری ایدهال برای من است. عاقل، منطقی و متعادل است و برایش مهم نیست که برادر من است. راه خودش را میرود و در راهش نیز تاکنون موفق بوده. احساس نمیکند زیر سایه من زندگی میکند. اگر اوضاع بین ما برعکس بود، من نمیتوانستم آنقدر منطقی باشم. یقیناً از او متنفر میشدم.
۱۵ دی ۱۳۹۶
ارسال دیدگاه