گفتوگو با بهمن فرسی 1385
مدت زمان مطالعه : 4 دقیقه
بهاعتقاد بهمن فرسی -داستاننویس و نمایشنامهنویس پیشکسوت- اگر ادبیاتمان را از بند لفاظی برهانیم، موفق خواهیم بود.
فرسی که تقریبا بیش از 30 سال است در لندن بهسر میبرد، در ارزیابی و بیان نگاه امروزیاش نسبت به وضعیت ادبیات داستانی امروز ایران، گفت که کاملاً از روند امروز ادبیات داستانی و داستاننویسی در ایران و آنچه در این زمینه پیش آمده، خبر دارد.
او در بررسی این موضوع، با اشاره به وضعیت رماننویسی و نگارش داستان کوتاه افزود که دراینباره در مقدمهی کتاب «دوازدهمی»اش توضیح کاملتر داده است.بهمن فرسی متولد 12 بهمن 1312 در تبریز، هماکنون در لندن ساکن است و به نوشتن داستان، نمایشنامه و ترجمهی برخی آثار از انگلیسی بهزبان فارسی مشغول است.
از او پیش از این مجموعههای داستان «شب یک شب دو»، «زیر دندان سگ»، «نبات سیاه»، «دوازدهمی»، «هفا ایستوس» (قصهای برای نوجوانان)، نمایشنامههای «گلدان»، «چوب زیر بغل»، «پلههای یک نردبان»، «موش»، «صدای شکستن»، «دو ضرب در دو مساوی بینهایت»، «آرامسایشگاه»، «سقوط آزاد»، «سفر دولاب» و «نبیرههای بابا آدم» (طنز هجایی)، بههمراه «خود رنگ» (مجموعه شعر)، «با شما نبودم» (یادداشتهای پراکنده) و «سبز در سبز» (نمایش بدون حرف) منتشر شدهاند.
حجیمنویسی در رمان ایرانی
فرسی روند آغازشدهی از حدود 30 سال پیش را «حجیمنویسی» نام نهاد و یادآور شد:
این امر علت طبیعی و ریاضی محاسبهپذیر اجتماعی داشت. چون بسیاری از سرگرمیهای بیرونی زندگی تغییر یافت و سرگرمیها درونیشده، خواندن به یکی از مشغولیات مردم تبدیل شد.
او شکلگیری این روند را سببی برای بهوجود آمدن نوعی ادبیات حجیم و داستانهای مفصل دانست که به نظرش آثار نوشتهشده خیلی هم با توجه به سابقهای که این ژانر ادبی و تعریف علمیاش در دنیا دارد، رمان نبودهاند، چون همه در بند لفاظیاند.
بهمن فرسی متذکر شد:
در «جنگ و صلح» و «ژان کریستف» نویسنده در بند لفاظی نیست و اثر را بهگونهای مینویسد که برای همه قابل خواندن باشد. اما متأسفانه بسیاری از این داستانهای حجیم -که باید اعتراف کنم حوصلهام نمیبرد هیچکدامشان را تمام کنم- فقط لفاظی شدهاند و این عارضهای برای رمان و داستان حجیم ایرانی است. یعنی اگر از بسیاریشان این لفاظیهای را جدا کنیم، به یکسوم حجم فعلی میرسند و آنوقت میشوند یک داستان بلند خواندنی معاصر.
او گفت:
البته وضعیت امروز در حال دگرگونی است. از سوی دیگر، دیگر دلیلی که چندان رغبتی به داستان بلند ندارم، این است که اصولاً ریتم و ضرباهنگ زندگی امروز جهان، ریتم نشستن و رمانهای چندهزار صفحهای خواندن نیست. این بازگشت و آغازها علتهایش به مسائل اجتماعیمان برمیگردد؛ ولی کاش ویژگیهای تاریخی رمان را در داستانهای بلند یا حجیم خودمان رعایت میکردیم؛ نه عارضههایی از قبیل زبانآوریهای خیلی ناجور یا توصیفهای عجیب و غریب و داستانپردازیهای در مواردی بدون کشش و بیمحتوا، با عرض معذرت از دوستان نویسنده!
ادبیات ایران در جهان
فرسی دربارهی ویژگی مهم داستانهای امروز و معرفی ادبیاتمان به جهان نیز با تاکید مجددش بر لفاظی در آنها خاطرنشان کرد:
اگر بتوانیم داستاننویسیمان را از قید لفاظی برهانیم -با این توضیح که حساب لفاظی و زبانآوری بیمورد را از حساب داستاننویسی جدا کنیم- موفق هستیم. معتقدم در ایران از کسانی که داستاننویسی میکنند و داستان دارند، اسماعیل فصیح است. آثار بعد از انقلاب او را هم دیدهام. از کسانی است که داستان دارد. اصل کارش داستان است و بعد لفاظیهایی که اتفاقاً در این زمینه هیچ خودرویتی ندارد و بهتر است که آنرا رها کند و فقط به داستان بپردازد. او بین داستان ایرانی و داستان با اسلوب امروزی دنیا آشتی و پرورش ایجاد کرد. البته بعضی وقتها هم به بیراهه میرود.
وی به برخی رابطهها در معرفی ادبیات ایران به جهان اشاره کرد و افزود:
با دوستان تعارف ندارم. با تشبث بهجایی نمیشود رسید. خیام از طریق پیوستن به حزب، یا اینجا و آنجا و داد و ستد سیاسی و پول دادن به این مترجم و آن مترجم رباعیاتش بهدنیا نیامده است. دنیا آمده خیام را از ایران کشف کرده و شناسانده و ترجمه کرده است. بنابراین داستاننویسی ایران هم اگر یک روزی بخواهد شناخته شود، نویسندهی ایرانی باید مسیر ادبیات جهان را بشناسد که چگونه است و در این مسیر قرار بگیرد.
بهگفتهی فرسی، مثلا گابریل گارسیا مارکز تا چند سال پیش شناخته نشده بود، اما چیزی داشت که دنیا به آن تمایل شناخت داشت. ادبیات داستانی ایران اگر به چنین مضامین بومی با زبان جهانی دست بزند، حتماً به ادبیات دنیا راه مییابد.
البته زبان فارسی مهجور است و خیلیها نمیدانند. با خرید مترجم و زد و بند با فلان و بقیه که کارمان را چاپ کنند، نمیشود. خیلی از کارهای ایرانی در این سالها به زبانهای مختلف برگردانده شدهاند، ولی هیچجا نشده که هم خوانده باشند و هم مثل بقیهی آثار صحبتش باشد. بهنظر میرسد «بوف کور» تنها کتابی است که خیلی بیشتر از همه صحبتش میشود. اما آن را دیگر باید کنار گذاشت و به فکر آثار تازه بود؛ نه اینکه آثار خوبمان را فراموش کنیم. هنوز کتاب «خاموشی دریا» دربارهی مقاومت نهضت فرانسه برایم نمونهی ناب ادبیات سیاسی دنیاست. ولی «بوف کور» واقعا دیگر چیزی برایم ندارد. متأسفانه بقیهی ترجمههایی که از آثار ادبی امروز ایران صورت گرفته، ترجمههای تشبثیاند. همه متشبث شدهاند. کسی غیر ایرانی نرفته ادبیات امروز ایران را بشناسد، و درنتیجه چیزی معرفی نشده است. خوب معرفی نشده است. البته کار یک فرد هم نیست؛ کار هیأت کارشناسی با نظر وسیع است؛ نه با تنگنظری باورهای خاص اجتماعی به ادبیات نگاه کردن. معرفی و ترجمه کنند و مقدمات انتشار را فراهم آورند؛ چون در ادبیات یکصد سال اخیر آثاری هستند که این قابلیت را داشته باشند. کوشش جمعی در این راه ندیدهام؛ مگر کوششهای انفرادی. کوششهای تشبثی هم در خارج به هیچجا نمیرسد.
جوانان آوانگارد هم از آن طرف بام افتادهاند
این داستاننویس در بخش دیگری از صحبتهایش، به ایسنا گفت:
تعدادی از نویسندگان جوان هستند که خیلی آوانگاردند و از آنطرف بام افتادهاند. خودم که شاید بیشتر بهدلیل نوشتههای منتشرشده دربارهی آثارم در ایران بهعنوان فرمالیسم شناخته شده باشم و خیلی از این تفسیرها و یادداشتها را اشتباه و بعضاً ناجور، سطحی و سرسری میدانم؛ ولی اینگونه فرمالیسم و بلندپروازی که جوانها در آثارشان دارند، این هم متأسفانه یک چپافتادگی و قطعافتادگی در ادبیات است. با این حال باز در آنها بارقههای عجیب و غریب دیده میشود یا در داستاننویسانی که در خارج از ایران هستند، که اگر بخواهم نام ببرم، ممکن است عدهای از قلم بیافتند. البته کمی تنبلی هم دارند و ادبیات دور و برشان را کمتر میشناسند و این تا حدی لطمه میزند. جوانهای مقیم ایران هم دارند کار میکنند.
بهعقیدهی بهمن فرسی، هیچ ویژگی یا دغدغهی مشترکی بین نسلهای داستانی در ایران وجود ندارد، چون ما آبشخورها و سرچشمههای اتفاقی پیدا میکنیم. هر نویسندهای با کسی دمخور میشود. مثلاً دورهای تب داستایوسکی و دورهای دیگر، بالزاک. این پراکندهکاری طوری شده که ما نتوانیم آنها را کانالیزه کنیم و خط بدهیم.
وضعیت نمایشنامهنویسی
فرسی که زمانی از فعالان عرصهی کارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی در ایران بوده است، حالا کمتر نمایشنامههای منتشرشدهی امروز را در ایران دیده و میخواند. اما از مجلههای تئاتر تقریبا بااطلاع است و در جریان برگزاری جشنوارههای نمایش روحوضی نیز قرار داشته است.
او در اینباره گفت:
متأسفانه پراکندهکاری در ادبیات ایران در تئاترمان هم هست. از قرار تئاتر امروز ایران تماشاچی خوب دارد، کارهای تجربی خوبی میشود؛ ولی کار شاخص عمده و بزرگی که متن و نحوهی اجرایش عالی باشد، واقعا ندیدهام.
فرسی و یادی از همنسلانش
وی به داستاننویسان همدورهاش اشاره کرد و گفت:
دوستان آن سالها، خوبهایشان رفتهاند. بهرام صادقی که خوب کار میکرد. کارهای جمال میرصادقی را میشناسم، اما متأسفانه بعد از انقلاب آثارش را چندان دوست ندارم. بیجهت سیاسی شده است. از اسماعیل فصیح هم از «ثریا در اغماء» به بعد کار خوبی ندیدهام، هرچند که «زمستان 62» هم خیلی به دلم ننشست. از بچههایی که در خارج از ایران هستند، کارهای بهتری دیدهام. رضا قاسمی هم خوب مینویسد. همه خسته نباشند و کار کنند و هرچه بیشتر به آشتی بین فرم و محتوا توجه کنند و ادبیات ایران را بهدرستی معرفی کنند!
همراهان تئاتر
او دربارهی هنر نمایش و همکارانش نیز گفت:
البته من دربارهی تئاتر اصطلاح نظامی هنر تنبهتن را بر زبان میآورم و میگویم در این هنر باید در صحنه حرف زده شود و با تماشاچی داد و ستد صورت گیرد. اگر سانسور بخواهد نقش مداخلهگری بازی کند، تئاتر رونق ندارد. کما اینکه تا مدتی میشنیدم که سانسور صحنه را اذیت میکرده است. ولی جدیدا دارم میشنوم که گشایشهایی هم در کار شده است. علی رفیعی در تئاتر بسیار آدم برحقی است. دوستان دیگری هم هستند که شنیدهام بعضیهاشان معتکف و منزوی شدهاند و کار تئاتر نمیکنند و بیشتر کار تحقیقی میکنند. علی نصیریان که به سراغ سینما رفت و در بازیگری نسل شهری بینظیر است و احیانا برخی آثار ساختهشده براساس فولکلور ایران، که از جوانها متأسفانه این کارها را ندیدهام.
ارسال دیدگاه