گفتوگو با عالیه عطایی 1395
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
عالیه عطایی که پیشتر مجموعه داستان «مگر میشود قابیل، هابیل را کشته باشد» را با نشر هیلا (زیر مجموعه ققنوس) را منتشر کرده بود، با دومین کتاب خود یعنی رمان «کافورپوش» توانست نظر داوران جایزهی مهرگان ادب را جلب کند و برگزیده شانزدهمین جایزه مهرگان ادب در بخش رمان بشود؛ رمانی که البته پیش از این مورد تحسین جایزهی ادبی «واو» هم قرار گرفته بود.
عطایی درباره نگارش این رمان که در سال ۹۳ به چاپ رسیده و چندی قبل او را به جایزه مهرگان ادب رسانده است، گفت:
همزمان با نوشتن آخرین داستانهای مجموعه «مگر میشود....»، نوشتن این رمان را شروع کردم اما ایده و خط اندیشهای که دنبال میکردم، تا حدودی از هم گسیخته بود. اما در ادامه، سر و شکل گرفت و شد «کافور پوش».
وی درباره داستان این رمان که روایتگر مردی است که دنبال خواهر دوقلوی خود میگردد، افزود:
داستان این رمان، خیلی رئالیسم نیست چراکه شخصیت مرد دنبال چیزی میگردد که وجود ندارد؛ اما طوری آن را میجوید که انگار هست! خودش به بودن آن باور دارد و به مخاطب این باور را میدهد در حالی که از میانه فصل دوم، مشخص میشود خواهر دوقلوی او مرده است.
این نویسنده اظهار داشت:
کافورپوش، روایت بحران هویت است؛ بحران اینکه «من کیام؟». آنهم برای کسی که درگیر مهاجرت شده و از روستا به شهر آمده است، با مناسبات و درگیریهای تازهای روبرو شده و این مسأله بیشتر او را دچار بحران هویت میکند.
عطایی بخشهایی از این رمان را، حاصل تجربیات شخصی خود خواند و گفت:
من تجربه تغییر محل زندگی را زیاد داشتهام: ابتدا در بیرجند، بعد در زاهدان، بعد دوران دانشجویی که به تهران آمدم، بعد ازدواج و رفتن به شهر و شهرهای دیگر. این مهاجرتها هنوز هم تمام نشده است. معمولاً در مهاجرت، یک چیزهایی به آدم اضافه میشود و یکچیزهایی را از دست میدهد. و از دستدادههایت معمولاً حالت نوستالژیک به خود میگیرند؛ هرچند سعی کردم زیاد در این رمان نوستالژیبازی نکنم.
نویسنده رمان «کافورپوش» اضافه کرد:
البته بخشهایی از این کتاب، اصلاً شخصی نیستند. خصوصاً اینکه راوی و شخصیت اول من در این رمان، یک مرد است که به دلیل بیماری مادرزادی، عقیم است و با همسرش هم دچار مشکل شده. به همینخاطر کافورپوش برای من حکم یکجور آزمونوخطا را داشت.
عطایی در پاسخ به این سؤال که بعد روانشناختی و حتی فلسفی کافورپوش، چطور در ایده نگارش این رمان ظهور کرده است، گفت:
من روانشناس نیستم و فقط میخواستم مردِ داستانم را روایت کنم. اما اینکه فلسفه چطور در داستان من راه پیدا کرده است به المانهای دیگر مربوط میشود که درونیاند.
وی ادامه داد:
من اهل اینجا نیستم، نمیدانم اهل کجا هستم و جایی که از آن آمدهام را پیدا نمیکنم. در این وضعیت احساس میکنم از همه جا کنده شده و رها هستم. بنابراین درمی یابم هرآنچه در ذهن من (انسان) از فرهنگ و اصالت و ... وجود دارد، برساخته ذهن من است نه بر اساس واقعیتی که وجود ندارد. من سعی کردم اینها را بنویسم.
برنده جایزه مهرگان ادب، درباره برگزیده شدن در این جایزه گفت:
برایم بسیار خوشایند بود. من هیچ وقت معلم داستاننویسی نداشتم و کارگاه داستاننویسی نرفتم. فقط تئاتر خواندم. با این حساب این که رمان من توانسته نظر داوران مهرگان را جلب کند، برایم بسیار جذاب است. جایزه مهرگان دلگرمم کرد.
وی ضمن بیان اینکه قرار گرفتن اسمش در میان اسم سایر نویسندگان، برایش مایه خوشحالی بوده؛ حتی اگر جایزه به او نمیرسید، افزود:
فکر میکنم آنچه بیشتر باعث جلب نظر داوران شده، تازه بودن و خاص بودن سوژه رمان باشد. هرچند امروز که به رمانم فکر میکنم، بیشتر متوجه اشتباهاتی که در آن داشتهام پی میبرم.
عطایی اظهار داشت:
جایزه مهرگان، کارنامه روشنی دارد و داوران بیغرضی در آن حضور دارند. البته میدانم که با گفتن این حرفها، همه میگویند طبیعی است که برنده یک جایزه، از برگزارکنندگان آن تعریف کند. اما من اینطور فکر میکنم. مضاف براینکه میدانم به هر حال هر جایزهای مطابق با برآیند سلیقه داوران اعطا میشود و این برایند در این دوره، به کافورپوش رسیده است.
این نویسنده درباره آثار بعدی که در آینده منتشر خواهد کرد نیز گفت:
در حال حاضر مشغول اتمام رمانی با نام «سال مرزی» هستم؛ رمانی که باز هم در آن دغدغه بحران هویت وجود دارد و در مرز ایران و افغانستان میگذرد؛ جایی که من تجربه زندگی در آن جغرافیا را داشتهام.
وی ادامه داد:
شاید در یک بازه سنی، آدم جسارت نکند که به خودش نزدیک شود و از خودش بنویسند. من با کافورپوش به این جسارت رسیدم. «کافورپوش» من را به خودم نزدیک کرد و در رمان بعدیام، بیشتر به خودم نزدیک شدهام و از خودم نوشتهام. البته خروجی کار، به هر حال داستان است.
ارسال دیدگاه