گفتوگو با فرزانه کرمپور 1396
مدت زمان مطالعه : 3 دقیقه
رمان «علائم حیاتی یک زن» ماههای آخر سال گذشته منتشر شد. این اثر رمان مشترک سه نویسنده است که توسط فرزانه کرمپور، لادن نیکنام و مهناز رونقی نوشته شده و نشر ققنوس آن را منتشر کرده است.
این رمان سه شخصیت اصلی به نام میترا، سروناز و ترلان دارد که هر سه در بیمارستان کار میکنند. این اثر روایتهای متنوع از یک اتفاق را شامل میشود و رویکردی اجتماعی دارد. به بهانهی چاپ «علایم حیاتی یک زن» به عنوان اثر مشترک سه نویسنده زن، با فرزانه کرمپور یکی از نویسندگان این اثر به گفتوگو نشستیم تا از اولین تجربهی مشترک رماننویسی صحبت کنیم. کرمپور در حال حاضر همراه دو نویسنده نام برده در حال نوشتن دومین رمان مشترکشان هستند.
فرزانه کرم پور متولد 1333 کرمانشاه و فارغ التحصیل دانشگاه علم و صنعت ایران در رشتهی راه و ساختمان است. او نوشتن را از سال 1374 شروع کرد. مجموعهداستان «کشتارگاه صنعتی»، «ضیافت شبانه»، «توفان زیر پوست»، «حوا در خیابان»، داستان بلند «دعوت با پست سفارسی» و رمان «نقطه گریز» بخشی از آثار چاپ شده این نویسنده هستند.
کتاب «علائم حیاتی یک زن» اولین رمانی است که با تجربه مشترک سه نویسنده زن نوشته میشود. درست است؟
بله، در ایران این اثر اولین تجربه مشترک سه نویسنده است. اما در خارج از ایران تا آنجا که من تحقیق کردم رمان مشترک به صورت اپیزودیک نوشته شده است. در فرانسه یک رمان 13 اپیزودی توسط 13 نویسنده نوشته شده است.
ولی این اثر به نوعی اپیزودیک هم بود. چون هر داستان متعلق به سه شخصیت بود با داستانهایی متفاوت.
نه «علائم حیاتی ...» یک داستان اپیزودیک نیست. چون اگر اپیزودیک باشد باید هر کسی فصلی از یک کار را بنویسد و ممکن است آن کار در نهایت یک پایان مشترک داشته باشد یا نداشته باشد. اما این رمان سه فصل دارد و در هر فصل یک شخصیت محوری وجود دارد که در کنار هر کدام از این شخصیتها، شخصیتهای فرعی وجود دارد. در هر فصل داستان از زبان یکی از شخصیتها بازگو میشود و نقاط مبهم و گفته نشده را شخصیت های دیگر برای مخاطب به صورت بازتر بیان میکنند. مثلاً مهمانیای که میترا به آن نمیرود توسط سروناز برای مخاطب شرح داده میشود. این مسائل داستان را از حالت اپیزودیک خارج میکند مثل سه رشته نخ که جایی در هم تنیده میشود اما سه رشته جدا از هم هستند.
اما داستان این شخصیت ها متفاوت است. البته نقاط مشترکی دارند که در جاهایی داستان زندگی این سه به هم پیوند میخورد؟
دقیقاً به همین دلیل می گویم اپیزودیک نیست.
شما چرا دست به نوشتن رمان مشترک زدید؟
همیشه نویسنده واحد است و شخصیتها متفاوت. اما دوست داشتم داستانی نوشته شود که هر نویسندهای یک شخصیت را بنویسد. در نتیجه هر کس لحن و صدای خودش را دارد و این کار جالبی میتواند باشد. وقتی این طرح به ذهنم رسید با خانم نیکنام و رونقی که سالها با هم کار کرده بودیم مطرح کردم، آنها هم موافقت کردند و این کار را شروع کردیم.
شخصیتهای داستانی میترا، ترلان و سروناز در ذهن شما بودند؟
نه، من طرحی کلی در ذهنم بود. بعد از هم فکری با دو نویسنده دیگر، شخصیت میترا را که در خصوص آن فکر کرده بودم خودم نوشتم اما شخصیتهای سروناز و ترلان توسط دو نویسنده دیگر آفریده و پرداخت شدند.
در این حالت نوشتن، ناخودآگاهی که نویسنده برای نوشتن رمان باید داشته باشد از بین میرود. این گونه نوشتن رمان را بسیار ساختگی میکند...
این مسئله به نوع برخورد آدمها با مقوله رمان نویسی بستگی دارد. به هر حال هر نویسندهای قبل از نوشتن باید طرح کلی در ذهنش باشد. به نظر بعضی نویسندگی کاری مقدس است که باید در یک تنهایی ناب اتفاق بیفتد. خود من هم بعضی کتاب هایم را به این صورت و با همین نگاه و در تنهایی کامل مینویسم. اما همیشه میشود راههای تازه را تجربه کرد. ما هم هر کدام قصه خودمان را در تنهایی نوشتیم اما بعد برای هم خواندیم و در موردش تبادل نظر کردهایم.
در این حالت اصالت اولیه رمان از بین خواهد رفت چون بخشهایی به خاطر نظرات دو نویسنده دیگر حذف یا اضافه خواهد شد.
حتماً این اتفاق می افتد. اما مهم نیست، چون این تجربه نوشتن یک رمان مشترک است. در رمان مشترک باید این اتفاق بیفتد یعنی حالت رمان تک نفره نویسی از بین میرود و به صورت یک کار جمعی در میآید.
شخصیتی مثل میترا درون گراست. پرداخت این شخصیت به نوعی است که به ناخودآگاه نویسنده مربوط میشود و این ناخودآگاه ممکن است به وسیله نویسندههای دیگر از بین برود و کمرنگتر شود.
نه ما چنین مشکلی نداشتیم، چون هر کدام که داستانمان را میخواندیم فقط جملات اضافه یا لحن داستان تغییر میکرد و به پرداخت شخصیتها کاری نداشتیم.
به نظر شما بزرگترین مشکل ادبیات زنانه ما چیست؟
من با مرزبندی ادبیات به مردانه و زنانه موافق نیستم. اما بزرگترین مشکلی که گریبانگیر ادبیات ماست کتاب هایی است که در آنها هیچ آرمان و جهانبینی مشاهده نمیشود و بیشتر به سمت پوچی گرایش دارد. از طرفی نویسندهها بیشتر از مسائل اجتماعی فرار میکنند و سمت مسائل درونیتر میروند که کمتر سؤال برانگیز است و این آفت بدی است. ما در «علائم حیاتی یک زن» سعی کردیم داستانی بنویسیم که مصداق اجتماعی داشته باشد.
با موضوعی که برای کتاب «علائم حیاتی یک زن» در نظر داشتید نگران نبودید این اثر به سطح کتابهای عامه پسند نزدیک شود؟
(میخندد) شخصاً از این موضوع نمیترسم. چون نوشتن این نوع آثار با این شیوه برای من تجربه جالبی بوده و در کار بعدی سعی میکنم آن را تکمیلتر کنم. ببینید من کتابهای زیادی تابهحال نوشتهام و از این آثار در ایران استقبال چندانی نشده چون در اینجا آدمها دنبال مسائل جدی نیستند و خستهتر از آن هستند که دنبال مسائل جدی بروند. همیشه خواستهاند سرشان گرم شود حالا ما آمدیم و تجربه دیگری کردیم تا ببینیم میتوانیم خوانندهای را جلب کنیم. به نظر من اگر تعدادی از آدمها از خرجهای جنبیشان بگذرند و تعدادی از این کتاب را بخرند ما موفق شدیم به هدف مورد نظرمان برسیم. در نتیجه ما ترسی نداریم که بگویند این اثر به ادبیات عامهپسند نزدیک شده است. بههرحال ادبیات عامهپسند هم ارزشهای خودش را دارد.
به عنوان نویسنده این اثر «علائم حیاتی..» به این مرز نزدیک شده است؟
به نظر من این اثر از ادبیات عامه فراتر است چون لایههای پنهانی دارد که مخاطب باید آن را کشف کند. البته کتاب ما بدون ایراد نیست. همیشه کارهای اول ایراد دارد اما در کار بعدیمان سعی میکنیم بسیاری از این ایرادها را برطرف کنیم در عین اینکه کار بعدی ما، هم به لحاظ مضمون و هم به لحاظ فرم عوض میشود. در اثر بعدی، ما هم شخصیت داستانی مرد داریم و هم زن که هر کدام از ما سعی کردیم هم به جای مردها باشیم و هم به جای زنها، اما در همان کار هم زنها محور اصلی داستان هستند.
ارسال دیدگاه