گفتوگو با جواد عاطفه 1391
مدت زمان مطالعه : 3 دقیقه
سال ۲۰۱۲ به مناسبت یکصدمین سالمرگ آگوست استریندبرگ، نمایشنامهنویس پیشرویی که شکسپیر سوئد خوانده میشود، سال استریندبرگ نامگذاری شدهاست. به همین مناسبت در جای جای دنیا از این درامنویس بزرگ تجلیل میشود و آثار بر صحنهها رفته و میرود و مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. در ایران هم جواد عاطفه، نویسنده و مترجم، ۱۶ اثر این نمایشنامهنویس را ترجمه کرده و در نشر افراز به تدریج در حال انتشار آن است. به همین مناسبت از این مترجم ساکن تهران دعوت کردهایم تا این هفته میهمان برنامه ما باشد.
به برنامه «نمای دور، نمای نزدیک» ویژه کتاب این هفته خیلی خوش آمدید. من ابتدا مایلم بپرسم که شما مجموعاً چه تعداد از آثار استریندبرگ را ترجمه کردهاید یا در دست ترجمه و انتشار دارید؟
من اکثر کارهای استریندبرگ را که تا به حال چیزی حدود ۱۶ نمایشنامه است ترجمه کردهام. یک تعداد از این آثار به ناشر واگذار شده و تعدادی از آنها در حال انجام کارهای نهایی و مرحله ویرایش است و نهایتاً تا چند وقت دیگر به دست ناشر سپرده میشود.
چه کارهایی تا به حال منتشر شده و چه کارهایی در اداره ارشاد در دست بررسی است؟
نمایشنامههای پدر و سونات اشباح از این نویسنده در ایران و نمایشنامه طلبکاران در پاریس منتشر شدهاست.
نمایشنامههای نمایش یک رؤیا، رقص مرگ، ارباب اولاف، پاریا، قویتر و توده هیزم که البته با نام اصلی پلیکان نامگذاری شده، کارشان به اتمام رسیده و در حال مراحل نهایی برای دریافت مجوز و نشر است.
این آثار را از چه زبانی برگردان کردهاید؟
این آثار از روی ترجمه مییر که یک ترجمه انگلیسی و توسط یک مترجم نامآشنای آمریکایی به انجام رسیده، ترجمه شدهاست که به گفته بسیاری از صاحبنظران آثار استریندبرگ بهترین ترجمه از آثار این نمایشنامهنویس است که من هم آن را دستمایه اصلی کارم قرار دادهام.
آیا شما در ترجمه این ۱۶ اثر شخصاً تصمیم گرفتید که به سمت ترجمه آثار استریندبرگ بروید یا اینکه این یک پروژه پیشنهادی از سوی ناشر شما بودهاست؟
تحصیلات آکادمیک من در حوزه تئاتر است. این همیشه دغدغه من بود و احساس میکردم اگر فضای تئاتر ما به یک میانمایگی در متن و در نمایشنامهنویسی رسیدهاست به این علت است که آثار خوب را یا اساساً نخواندهایم یا اینکه برای خواندن در دسترسمان نبودهاست.
به همین دلیل هم این پیشنهاد را من به ناشر دادم و ناشر هم از آن استقبال کرد. من در مرحله اول به سمت کارهای خیلی مطرح رفتم.
چرا مترجمین نمایشی به سمت کارهای استریندبرگ نرفته بودند و ما تا پیش از این ترجمه کارهای او را به طور گستردهای در فارسی نداشتهایم؟
به دلیل آن شرایط خاص روانی که در آثار استریندبرگ وجود دارد و کنکاش راجع به این شرایط روانی، در بازار ترجمه ایران کاری وقتگیر و وقتبر است.
مترجمی که هیچ درآمد خاصی از ترجمه ندارد به نوعی شاید وقت گذاشتن روی استریندبرگ کار بیهودهای تلقی شود.
از سوی دیگر در یک دورهای قرار گرفتهایم که بدون این که درک کافی از آغازگران نمایش مدرن که آثارشان را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نوشتهاند، داشته باشیم و به آنها توجه کنیم، این روزها روی نمایشنامههای پستمدرن یا نمایشنامههای دهه ۵۰ میلادی به بعد به خصوص در مورد نمایشنامههای آمریکا مانور میدهیم.
به این دلیل که این کار به نوعی مد بازار است.
اینجا جای مناسبی است که من از شما سؤال کنم اهمیت استریندبرگ در هنر نمایشی جهان در چیست؟
استریندبرگ زمانی که شروع به نوشتن کرد دورانی بود که جهان شروع به حرکت به سمت دگراندیشی در همه حوزههای اندیشه و فرهنگ کرده بود.
او از طلایهداران این دوران است و با درک ناتورالیسم و مکاتباتی که با نیچه داشت و تاثیراتی که از فروید گرفته بود و با آمیزههای عرفانی از سویدنبورگ، این فیلسوف هموطن و همموطنش شروع به خلق آثاری میکند. نمایشنامههایی مثل پدر را مینویسد یا نمایشنامه درخشانی مثل مادموازل ژولی را خلق میکند، از اینها هم گذر میکند تا اوایل قرن بیستم – از ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۰- استریندبرگ سعی میکند به خاطر دلزدگی که از فضای تئاتری روزگار خودش دارد، یک نوع تئاتر را به نام تئاتر شخصی یا خودمانی در آتلیه تئاتر خودش باب کند.
در آن دوره تاریخی تئاتر به یک جهش قابل توجهی از لحاظ نگاهی که استریندبرگ دارد، دست پیدا میکند. او سعی میکند با کمترین دکور و با کمپرسوناژترین نقشها بهترین و پرحرفترین کارها را انجام دهد. جهان نمایش او جهانی بسیار وسیع و پیچیده است به نوعی او یک روانشناس-نمایشنامهنویس است.
آیا آثار استریندبرگ تر و تازگی خودش را نسبت به روابط انسان و مناسبتهای پیچیده او در جهان معاصر خود حفظ کردهاست که خواننده یا بیننده آثار او احساس کند که بعد از صد سال که از مرگ او گذشتهاست هنوز هم میتواند با جهان او ارتباط برقرار کند و با حرفهای او همزادپنداری کند؟
امسال صدمین سالمرگ استریندبرگ است و در تمام دنیا این سال به نام سال استریندبرگ نامگذاری شدهاست. اما متاسفانه در این ایران هیچ گونه نگاهی به این موضوع نیست. بگذریم.
برخی نمایشنامههای استریندبرگ فقط جوابیهای بودهاست به یک پرسش ذهنی که در ذهنش شکل میگرفتهاست. این مسئله گاهی اوقات شاید باعث جدا شدن مخاطب عام – و نه مخاطب خاص- از فضای نمایشنامه استریندبرگ میشود.
اما در این که نمایشهای استریندبرگ هر سال در جاههای مختلف جهان اجرا میشود، در این که او همیشه جزو سؤالات اساسی تئاتریهای جهان بودهاست هیچ شکی نیست.
چنانچه من مترجم وقتی برای اولین بار نمایشنامههای او را کشف میکردم برای خوانش اولیهام، حیرت میکردم که این نمایشنامه نمیتواند متعلق به ۱۱۰ یا ۱۱۵ سال پیش باشد. گویی این نمایشنامهها همین چند وقت پیش نوشته شدهاند. برای یک نمایشنامه بسیار شرایط مدرن و بهروزی است و این به نظر من یکی از دلایل گذر استریندبرگ از زمان خودش و رسیدن به زمان ماست.
چرا فمینیستها تا این حد از استریندبرگ و آثار او بدگویی میکنند یا از آثار او بیزارند؟
به دلیل دیالوگهایی که در نمایشنامههایش دارد و به نوعی زنان را باعث و بانی بیچارگی مردان میداند، و اینکه هر وقت پای زنی در میان است حتماً فاجعهای رخ دادهاست، حتی بسیاری جاهها صحبت از این میکند که خانواده و زنی که در خانواده است باعث بیچارگی مرد میشود و مرد باید خانواده و زن را ترک کند و زندگی در مسافرخانه داشته باشد برای اینکه همچون یک مسافر میتواند بارها و بارها زندگیهای متعددی را تجربه کند. بدون اینکه مقید باشد به دکور آن مسافرخانه یا مقید باشد به شرایط آن مسافرخانه یا هر چیز دیگری.
در نمایشنامه پدر شما میبینید که کاپیتان توسط همسرش لورا به جنون کشیده میشود. به خاطر شکی که لورا در ذهنش میکارد و او را مشکوک میکند به روابط پنهانی و او را بیاعتقاد میکند به این که آیا آن فرزند، فرزند خودش هست یا نیست.
اینها در کنار همدیگر باعث شدهاست که فمینیستها همیشه یک نگاه بستهای داشته باشند به استریندبرگ و او را متهم به زنستیزی کنند.
ارسال دیدگاه