گفتوگو با دیوید سداریس 1397
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
به نقل از گاردین - #دیوید_سداریس، ۶۱ ساله، نویسنده و طنزنویس پرفروش امریکایی است که ۱۰ مجموعه داستان و مقاله نوشته و یازدهمی، «کالیپسو» به تازگی منتشر شده است. کتابهای او زندگی خودش و مردمانی که ملاقات میکند را به تصویر میکشند.
آیا این منصفانه است که بگوییم سایه بلند مرگ بر این مجموعه (کالیپسو) آویزان است؟
نه از روی عمد. منظورم این است که من همیشه از زندگیام به عنوان موضوع اصلی استفاده میکنم و حالا که دارم پیرتر میشوم فکر میکنم این اتفاق منطقی است. نمینشینم فکر کنم که چند سال دیگر زندهام، اما حواسم هست.
چرا خانواده اینقدر برایتان مهم است؟
از همان اول متوجه شده بودم که شیوهای که ما با هم میگشتیم با بقیه خانوادهها تفاوت داشت. در دبیرستان وقتی همه میرفتند که تمرین فوتبال یا کار دیگری بکنند، هیچکدام از ما نمیرفتیم چون اگر میرفتیم به این معنی بود که با هم نخواهیم بود. شبهای شنبه هیچکس قرار نمیگذاشت. این خیانت به خانواده بود. مثل این بود که خانوادهام مرکز دنیاست.
آیا مردم در مواجهه با شما دستپاچه میشوند، به این خاطر که میخواهند در کتابتان باشند یا نباشند؟
اغلب اوقات وقتی کسی میگوید نباید راجع به این بنویسی، هرگز برایم پیش نیامده که دربارهاش بنویسم. این چندان جالب نیست. اغلب این را از افرادی میشنوم که به خوبی نمیشناسم. فکر میکنم کلاً حس تشخیص خوبی دارم از اینکه مردم دوست دارند چه چیزی را دیگران بدانند و چه چیزی را ندانند.
درباره خواهرتان نوشتید که آمده بود شما را در یک اجرا ببیند، و یک کسی در پشت صحنه در را به رویش بست و او را از زندگیتان بیرون کرد. این آخرین باری بود که پیش از اینکه خودش را بکشد او را دیدید. نوشتن دربارهاش سخت بود؟
قصد نداشتم دربارهاش بنویسم. یک دفعه فکر کردم: «آه، خدای من، واقعاً دارم این کار را میکنم؟» فکر کردم باید انجامش بدهم، چون هر کاری که داستان را پیچیدهتر کند، خوب است. چیزی که در آن داستان نگفتم این بود که هر بار که با تیفانی حرف میزدی، باید هفتهها میگذشت تا از شرش خلاص شوی، چون یک چیز ناراحتکننده میگفت یا به شدت عصبانیات میکرد و نمیتوانستی دربارهاش فکر نکنی.
این باعث نمیشود که فکر کنی آدم سنگدلی هستی؟
وقتی آن را روی صحنه بلند خواندم، نمیتوانستم باور کنم که این کار را کردهام. نمیتوانستم باور کنم که آن را خواندهام. دقیقاً به همان بدی است که به نظر میرسد. اینکه در را به روی کسی ببندی و او برود خودش را بکشد و تو دیگر هرگز نتوانی ببینیاش... هیچ راهی برای بامزه کردن این داستان وجود ندارد. یک جایی خواندم که نمیتوانی خواننده را سورپرایز کنی بدون اینکه خودت سورپرایز نشوی. و در زندگیات چه سورپرایزی وجود دارد؟ اعترافهایی که میتوانی بکنی، به زیر سطح بپردازی و بگویی واقعاً چه احساسی داشتی و بعد پشت میزت بنشینی و شگفتزده شوی. بنابراین فکر میکنم این موقعیتی است که خواننده میتواند دقیقاً به همان شیوه که من سورپرایز شدم سورپرایز شود. فکر میکنم که خوانندهها فکر میکنند من وحشتانگیزم.
چه کتابهایی روی پاتختیتان است؟
یک کتاب جدید از #آتوسا_مشفق به نام «سال استراحت و آرامش من» که نمیتوانم برای خواندنش صبر کنم و بعد #ریک_بس، یک داستان کوتاهنویس که چند سال پیش آمد و برایم شام درست کرد، بخشی از کتاب درباره رفتن به گوشه و کنار دنیا و شام درست کردن برای بقیه نویسندههاست. یک نفر همین امروز این کتاب را به من داد. یک کتاب دیگر هم مجموعه مقالات #ربکا_فرانت «چیزهای غیرممکن قبل از صبحانه» است. بازش کردم و کاملاً مجذوبش شدم.
آخرین کتاب فوقالعادهای که خواندید چه بود؟
«دلتنگ برای دنیایی دیگر» از آتوسا مشفق. یادم نیست که آخرین بار کی به یک کتاب اینقدر خندیدم. «گرسنگی» #رکسان_گی هم همینطور. چشمانم را به یک دنیای دیگر باز کرد.
از خواندن چه ژانرهایی اجتناب میکنید؟
کتابهای معمایی و پلیسی نمیخوانم. نمیخواهم بگویم هرگز از این کتابها نمیخوانم. میدانید که وقتی یک کتاب واقعاً خوب میخوانید، بسیار برای نوشتن هیجانزده میشوید و فکر میکنید: «ببین هر چیزی ممکن است.» و از یک کتاب بد چیزهای زیادی یاد میگیرید. آموختن از یک کتاب بد آسانتر است.
کدام رمان کلاسیک را به تازگی برای اولین بار خواندید؟
موبیدیک. حدود ۱۵ سال پیش مجله اسکوییر از من خواست یک رمان کلاسیک که تا به حال نخواندهام را انتخاب کنم. آن را شروع کردم و فکر کردم هیچ راهی نیست که بتوانم تمامش کنم. پس به خودم گفتم تا آن را تمام نکنم حمام نمیروم. از این کتاب متنفرم.
به کدام کتابها به نظرتان بیش از حد بها داده شده؟
موبیدیک و #جوزف_کنراد.
کدام کتاب یا نویسنده هست که بارها به آن برمیگردید؟
همیشه به #ریچارد_ییتس برمیگردم و سالی یک بار «جاده انقلابی» را میخوانم. معمولاً «جشن عید پاک» را هم سالی یک بار میخوانم. #فلانری_اوکانر را هم بارها و بارها میخوانم. او یک نویسنده کمیک خوب است.
ارسال دیدگاه